16 October 2009

دفاع از جان بهنود شجاعی وظیفه طبقه کارگر بود


دفاع از جان بهنود شجاعی وظیفه طبقه کارگر بود

بهنود شجاعی اعدام شد. دادگاه سرمایه او را به جرم قتل به چوبه دار آویخت. ارتکاب قتل توسط وی حادثه ای مربوط به چند سال پیش بود، زمانی که بهنود هنوز 17 سال هم نداشت و ماه های آخر 16 سالگی خویش را پشت سر می گذاشت. بهنود نه آدم کش بود، نه در روز وقوع حادثه قصد کشتن هیچ فردی را داشت و نه تصور می کرد که فردی به دست وی به قتل مي رسد. او با یک جوان همسال و همبازی خود نزاع مي كند. آن جوان با کشیدن چاقو بهنود را تهدید به قتل می کند و بهنود از ترس چاقوخوردن شیشه شکسته ای را بر سینه وی می کوبد. جوان مضروب بدين سان جان خود را از دست می دهد. دولت بهنود را دستگیر مي كند و به سیاه چال می اندازد و براي او حكم قصاص صادر مي كند. اين حكم به علت مخالفت ها و اعتراض هايي كه نسبت به آن مي شود چند بار به تعويق مي افتد تا اين كه سرانجام بهنود در روز يك شنبه 19 مهر 88 به دار آويخته مي شود.

مجازات اعدام به هر دلیل، در هر شرايط و از هر نوع اعم از قصاص و غيرقصاص، اقدامی جنایتکارانه است. شدت و وسعت این جنایت به نقطه اوج می رسد زمانی که محکوم به اعدام انسانی نوجوان و در مراحل آغازین پرورش، آموزش، شکوفايی و بلوغ انسانی خویش باشد. این که کدام رژیم سیاسی، زیر کدام اسم و رسم و با کدامین ادعاها و آرایش ها، حکم به اعدام می دهد، به رغم هر تفاوت و تمایز میان این رژیم ها، از جنایتكارانه بودن پدیده اعدام هیچ نمي كاهد. بانی، مروج، مقنن و مدافع حکم اعدام در جهان موجود، نظام بردگی مزدی و دولت های هار و درنده و خودکامه این نظام هستند. بنیاد سرمایه داری بر سلاخی و به آتش کشیدن تمامی آزادی ها و حقوق انسانی از جمله حق رشد، پرورش و تعالی فکری و جسمی انسان ها استوار است. رابطه خريد و فروش نيروي كار و تولید ارزش اضافي در همان حال رابطه تولید، بازتولید و خودگستری مدام بی حقوقی ها، نابرابری ها، حقارت ها، شقاوت ها، نفرت ها، زورگويی ها، اهانت ها، کینه توزي ها، خصومت ها، درنده خويی ها و همه روحیات و خصال و خصوصیات غیرانسانی است. در این جامعه، به اقتضاي موجودیت سرمایه، هیچ زمینه ای برای بالندگی عشق، دوستی، صلح، همنوعی و همزیستی برابر و آزاد انسان ها وجود ندارد. برعکس، هر میزان رشد این عواطف و احساسات در گرو تعرض به مبانی حیات سرمایه، عقب راندن نظام سرمایه داری از سنگرهای تهاجمی خود، اعمال فشار بر ساختار حاکمیت و مدنیت و نظم و قانون و عرف سرمایه است. این مبارزه می تواند آگاهانه، سازمان یافته، از سوی طبقه اجتماعی ضد بردگی مزدی، با هدف تغییر وضعیت حاضر و برپايی جهانی آزاد و انسانی باشد و می تواند با خواب و خیال و توهم معطوف به امکان اصلاح این نظام و انسانی شدن آن صورت گیرد. جدا از این ها جامعه سرمایه داری همواره شاهد بروز رفتار و رویدادهائی است که در قالب واکنش های کور، خشمگينانه، نا آگاهانه، مبتنی بر منافع محقر شخصی جاهلانه و غیرانسانی از نوع همان فکر، فرهنگ، ارزش های اجتماعی و اخلاقی پاسدار حاکمیت بربرمنشانه سرمایه بروز می کند و جامه عمل می پوشد. سرمایه همه این اشکال واکنش را خلق می کند و دولت های سرمایه داری در عین حال تمامی انواع این واکنش ها را جرم تلقی می کنند و همه را سزاوار عقوبت و مجازات می دانند. قانون و مدنیت و اخلاق و معیارهای اجتماعی سرمایه داری در واقع مرکز تقل و کانون تراکم این تناقض پردازی های بشرستیزانه است. سرمایه کشنده ترین شکل استثمار را بر عظیم ترین بخش ساکنان دنیا تحمیل می کند و همزمان اعتراض علیه استثمار و يا تشديد آن را جرمی عظیم اعلام می دارد. آزادی ها و حقوق انسانی را به رگبار می بنندد و در بند بند قوانین خود هر نوع انتقاد به سلب این آزادی ها و حقوق ابتدايی مسلم را مستلزم زندان و شکنجه و اعدام می داند. با تشدید هر چه بیشتر استثمار، ستم کشی ها و محرومیت ها، استثمارشوندگان و ستمکشان را ناگزیر به مبارزه، اتحاد، تشکل و جنگ و ستیز علیه وضعیت موجود می کند و همراه با همین روند هر شکل جدال و هر تلاش برای متحد شدن و سازمان یافتن و پیکار را با مجازات حبس و تیرباران و چوبه دار پاسخ می گوید. سرمایه در یک سو چند میلیارد انسان را در باتلاق گرسنگی غرق می کند، زیر فشار فقر و بی غذايی و بی دارويی آنان را به سوی دزدی سوق می دهد و در سوی دیگر شالوده نظم و مدنیت و قانون خود را بر زندان، قطع دست و اعدام همین انسان ها به جرم دزدی استوار می كند. افراد را آماج سبعانه ترین زورگويی ها قرار می دهد و مقابله با زورگويی را جرم اعلام می کند و سزاوار بدترین کیفرها می داند. امکان هر نوع آموزش و تربیت و مدرسه و سواد آموزی و فراگیری تخصص و طی مراحل لازم برای اشتغال را از انسان ها سلب می کند و فوج فوج مردم دنیا را راهی بازار خرید و فروش مواد مخدر می سازد. اما در همان حال انجام این امور را نقض مقررات و ارزش های اجتماعی تلقی می کند و وحشیانه ترین کیفرها را برای آن ها منظور می دارد. سرمایه همه شرايط لازم برای نابهنجاری ها، خشونت ها، اختلالات شخصیتی، روان پریشی ها و سلب آرامش و تعادل روحی کودکان را در جوامع مدام تولید و بازتولید می کند و گسترش می دهد و در همان زمان کودکان اسیر این بیماری ها و رنج ها و گرفتاری ها را در لباس بزهکار دستگیر می کند و تسلیم جوخه اعدام می نماید. شاید گفته شود که سرمایه داری در همه جوامع چنین نمی کند. ما پاسخ این سؤال را در جاهای دیگر و به مناسبت های دیگر داده ايم و در اینجا فقط به گفتن این جمله اکتفا می کنیم : آری در همه جا چنین نمی کند اما فقط به این دلیل که زیر فشار موج نیرومند جنبش های اعتراضی قادر به انجام این کارها در این سطح و این میزان و این ابعاد نيست.

به متن بحث باز گردیم. جرم ها از جمله جرائمی که مبنای صدور حکم اعدام قرار می گیرند بدون هیچ اگر و اما و استثنا توسط نظام سرمایه داری تولید می شوند. حال پرسش اساسی این است که آیا در این صورت، با توجه به ریشه یابی درست جرم ها، تا زمانی که نظام سرمایه داری به حیات خود ادامه می دهد، باید خواستار منع مجازات انسان هاي مرتکب جرم شد؟ جواب طبعاً منفی است. مبارزه علیه استثمار و بی حقوقی و جنایات و سبعیت ها و بربرمنشی های سرمایه داری، جدال علیه دیکتاتوری و خفقان و نبود آزادی ها، جنگ و ستیز با تبعیضات جنسيتی و هر نوع ستم و محرومیت، مبارزه برای نابودی تام و تمام نظام بردگی مزدی حق محرز و مفروض و از جمله بدیهی ترین و بارزترین حقوق انسانی در همه نقاط این دنیا است. اين همان مبارزه سياسي است و مبارزه سیاسی نه فقط جرم نیست بلکه قدرت سیاسی مخالف و سرکوب کننده آن است كه بايد مجرم به شمارآيد. پیکار برای از ميان برداشتن سرمایه داری نه تنها جرم نیست بلکه تنها راه رهايی واقعی انسان از شر مصائب كنوني است. مسئله تا اینجا روشن است و نيازي به بحث ندارد. سراغ اموری مي رويم که از حوزه اعتراضات سیاسی و مبارزه علیه وضع موجود بیرون است. در مورد اعمالي همچون دزدی، نزاع و ضرب و شتم، تجاوز جنسی، انواع شرارت ها و بالاخره قتل چه باید گفت و مبنای مجازات مرتكبان اين اعمال را در کجا باید جستجو کرد. به نظر ما، در اين مورد نيز پاسخ روشن است. سرمایه داری نظام بانی و باعث وقوع این اعمال است و ناگزير هر نوع عقوبتی برای مرتکبان آن ها باید در عین حال کیفرخواستی واقعی، زنده، عملی و تعیین کننده علیه سرمایه داری باشد. در اينجا تمرکز ما بر حوادثی است که جرائم اجتماعی مهم ناميده می شوند و مرتکبان آن ها به مجازات اعدام محكوم می شوند. قتل در زمره مهم ترین این جرم هاست. اما اعدام قاتل فقط و فقط مضاعف كردن قتلی است که اتفاق افتاده است. سهل است، اگر در مورد قتل، قاتل به تصادف مقتول را مي كشد درمورد اعدام دولت به گونه اي عامدانه و آگاهانه و برنامه ريزي شده قاتل را مي كشد. بنابراين، اعدام نوعي قتل عمد دولتي است. به اين معنا، دولت سرمايه داري خود بزرگ ترين قاتل است. علاوه براين، هم قاتل و هم مقتول هر دو قربانيان نظام سرمايه داري هستند. هم کسی که دست به قتل می زند زیر فشار شرايط ناشي از ملزومات بقای سرمایه به قاتل تبدیل شده و هم انسانی که به قتل می رسد در سیطره حاکمیت مناسبات بردگی دچار این فاجعه شده و جان خود را از دست داده است. هم پدران و مادران و افراد خانواده قاتل هرچه می کشند از دست سرمايه داري می کشند و هم بازماندگان مقتول برای همیشه داغدار دردی هستند که سرمایه داری مسبب واقعی و اصلي آن است. این دولت سرمایه است که باید پاسخگوی معضلات هر دو سوی ماجرا باشد. با وقوع هر قتل در هر گوشه جامعه باید همه چشم ها به عوامل و ریشه های واقعی اقتصادی و اجتماعی فاجعه در عمق جامعه سرمایه داری دوخته شود. قاتل بیماری است که ویروس بیماری را سرمایه در شیرازه حیات او کشت کرده است و باید به عنوان یک مریض اجتماعی مورد مؤثرترین شیوه های درمان اجتماعی قرار گیرد. او اسیر نفرت و کینه ورزي و انتقام جويی، جهل، کمبود عواطف انسانی، فقدان پختگی و بلوغ و شعور بشری و نابهنجاری های دیگر روانی است. سرمایه داری مرداب پرورش این بیماری ها و عامل سرایت آن ها به انسانی است که مرتکب قتل شده است. برای رهايی چنین انسانی از چنگال قهر بیماری باید او را به بیمارستان، به آسایشگاه های روانی و به مراکز مجهز درمانی منتقل ساخت. باید دست به کار خشک کردن لجنزاری شد که کانون رشد و تکثیر ویروس های بیماری است. باید علیه شرايط اقتصادی و اجتماعی به وجودآورنده انسان های قاتل مبارزه کرد و این هر دو، یعنی درمان قاتل به مثابه بیمار و پیکار علیه نظام قاتل آفرین، را همراه با هم به پیش برد. آنچه بر مقتول رفته است طبعاً كمتر از دردی نيست که به جان قاتل افتاده است. او نيز جان خود را از دست داده و خانواده ای مصیبت زده و داغدار و چه بسا گرسنه را بر جای گذاشته است. برای جبران همه این خسارت ها نیز باید یکراست نظام بردگی مزدی را با قدرت هر چه بیشتر آماج حمله قرار داد. دولت سرمایه داری است که باید تمامی شرايط لازم برای التیام روحی بازماندگان و جبران هر نوع کسر و کمبود معیشتی و رفاهی آنان را فراهم سازد.

سرمایه داری در سراسر جهان و به طور اخص در جوامعی مانند ایران تمامی آنچه را که برای رشد، آسایش، پرورش عواطف و احساسات انسانی، آموزش اجتماعی و بالندگی شخصیت انسان ها لازم است همه و همه را سلاخی می کند و سود سرمایه داران می سازد. جهنمی می آفریند که در آن نفرت و انزجار و کینه ورزي افراد علیه همدیگر رایج ترین متاع است. وقوع قتل و پرورش انسان های قاتل و جانی طبیعی ترین پدیده های زندگی در این کشورها است. عمق و وسعت این رویدادهای جنايت آميز در جهنم سرمایه داری ایران از بسياري از جاهای جهان بیشتر است. دولت سرمایه داری ایران القا می کند که گویا اعدام قاتل راهی برای مبارزه با وقوع قتل است، توهمي که ابتذال آن بیش از حد آشكار است. تا كنون نه تنها هيچ آمار وهيچ گزارشي رابطه مستقيم بين اعدام و كاهش قتل را نشان نداده است، بلكه شايد بتوان گفت كه اعدام خود از طريق دامن زدن به فضاي خشونت در جامعه سراسر خشونت و آدم كشي سرمايه داري به گسترش قتل و جنايت كمك مي كند. دولت سرمايه داري ايران از مجازات اعدام به عنوان قصاص و مرهمی بر جراحات بازماندگان مقتول یاد می کند، ادعای کریه و انسان ستیزانه ای که بازهم به همان میزان بی اساس و موهوم است. اعدام به وي‍ژه در شكل قصاص نه فقط درد بازماندگان مقتول را التيام نمي بخشد بلكه به عقب مانده ترين و وحشيانه ترين احساسات انتقام جويانه در آنان دامن مي زند.

بهنود شجاعی توسط سرمایه به قاتل تبدیل شد و توسط دولت سرمایه داری به جرم قتل به دار آویزان گردید. سرمایه مدام انسان ها را به سرنوشت بهنود دچار می كند. مادر مقتول نيز كه صندلي را از زير پاي بهنود كشيد باید بداند که عمق زخم و درد او برای هر انسان شرافتمندی قابل درك است اما او با صحه گذاشتن بر حکم دولت سرمایه نه فقط هیچ سر سوزنی تسلي نخواهد یافت بلکه با این کار آلودگی عمیق خود به خلقیات انتقام جويانه و انسان ستیزانه سرمایه داری را نشان داده است. او می توانست با عفو بهنود کارنامه انسانی والايی برای خویش باز کند اما اینک، برعکس، با آلودن دست خود به خون بهنود در كنار قاتلان او ايستاده است. کم نیستند مادرانی در کشورهای اروپايی که همچون مادر مقتول، فرزند خویش را در حوادثی مشابه از دست دادند اما آنان نه فقط به فکر هیچ نوع انتقام نیفتادند بلکه، برعکس، چاره کار را در سازمان دادن كارزارهای عظیم علیه شرايط و علل و ریشه های واقعی وقوع این جنایت ها جستجو كردند. این مادران با ابتکار و قدرت تدبیر خویش به انسان ها، به جامعه و به همه درس عشق و وداد و دوستی و احساسات پاک انسانی دادند. هر روز ده ها حادثه شنیع نظیر آنچه در مورد ماجرای بهنود رخ داده است در درون جامعه ما به وقوع می پیوندد. برای از بین بردن زمینه های مادی و اجتماعی این رویدادها، برای جلوگیری از این حوادث، برای جبران خسارات وارده بر مقتولان و خانواده های آنان و برای درمان قاتلان باید علیه سرمایه پیکار کرد. این کاری است که راه زندگی و رهايی طبقه کارگر است و درست به همین دلیل جای اين طبقه در اعتراض به اعدام بهنود شجاعی بسیارخالی بود.

مجازات اعدام الغا بايد گردد

كميته هماهنگي براي ايجاد تشكل كارگري

23 مهر 1388

http://www.hamaahangi.com/
khbitkzs@gmail.com

http://www.hamaahangi.com/goftar/behnood.html

.

1 comment: