16 June 2010

بهنام ابراهیم زاده فعال دفاع از حقوق کودکان کار باید فورا آزاد شود

بهنام ابراهیم زاده کارگر لوله سازی شورآباد شهر ری٬ از چهره های بسیار سرشناس دفاع از کودکان کار و خیابان  فعال کارگری و عضو کمیته پیگیری برای ایجاد تشکل آزاد کارگری و عضو جمعیت دفاع از کودکان کار و خیابان٬ روز شنبه ۲۲خرداد در تهران توسط نیروهای وزرات اطلاعات دستگیر گردید٬ طبق آخرین اخبار دریافتی وی در زندان اوین تحت شرایط وخیم و غیر انسانی تحت بازجویی است.
وی  در هنگام دستگیری مورد ضرب وشتم شدید قرار گرفته است، بشدت آسیب دیده است و درحالیکه بشدت از ناحیه قفسه سینه مجروح بوده و دو دنده اش شکسته شده بود٬ زخمی و خون آلود به زندان اوین منتقل گردیده است
بهنام ابراهیم زاده سال گذشته نیز در مراسم بزرگداشت روز جهانی کارگر٬ اول ماه مه در پارک لاله تهران، بهمراه دهها فعال کارگری دیگر دستگیر و روانه زندان شد٬ پس از مدتی با دادن وثیقه سنگین موقتا مرخص گردید٬ اما پیگرد قضایی وی هنوز به اتمام نرسیده و کماکان پرونده او تحت بررسی است.

وزرات اطلاعات برای تحت فشار گذاشتن بهنام٬ خانواده وی در اشتویه را چندین بار احضار و بازداشت نمود است.
جمهوری اسلامی با اعمال فشار بر فعالین دفاع از حقوق کودکان تلاش دارد وضعیت فاجعه بار کودکان و کودک آزاری سیستماتیک خود را پنهان دارد. اما تلاش شبانه روزی صدها فعال مدافع حقوق کودکان٬ جمهوری اسلامی همچنان به عقب نشینی وا میدارد.

جرم بهنام دفاع از حقوق صدها هزار کودکی است که بواسطه اعمال فقر تحمیلی حکومت اسلامی به جامعه٬ آواره بیقوله های کار و خیابان شده اند٬ بهنام را دستگیر کرده اند تا دستگاه کودک آزاری سیستماتیک خود را سرپا نگهدارند.

نهاد کودکان مقدمند ضمن محکوم کردن دستگیری٬ ضرب وشتم و شکنجه این فعال دفاع از حقوق کودکان٬ تمامی تلاش خود را برای آزادی وی بکارخواهد بست.

ما از همه تشکلها٬ نهادها و سازمانهای دفاع از حقوق کودکان می خواهیم که فعالانه برای آزادی بهنام ابراهیم زاده دست بکار شوند.

بهنام ابراهیم زاده باید و فورا بدون هیچ قید و شرطی آزاد گردد و بسرعت تحت درمان و مراقبت ویژه پزشکی و درمانی قرار گیرد.


نهاد کودکان مقدمند
١٤ جون ۲۰١۰
۲٤ خرداد ١٣۸۹
READ MORE...

15 June 2010

سوسن بهار - کایلایش ساتیراتی

READ MORE...

سمینار «کودکی ربوده شده» برگزار شد!

سمینار «کودکی ربوده شده»، در تاریخ دوم ژوئن 2010، در محل پارلمان سوئد، برگزار شد. هدف این سمینار یک روزه، انعکاس وضعیت کودکان در سطح جهان، پدیده­ی کار کودک، و تلاش برای جلب همکاری نهادها و افراد دیگر جهت فعالیتی گسترده­تر در زمینه­ی بهبود وضعیت کودکان و حقوق انسانی آن­ها بود.

سمینار «کودکی ربوده شده»، با همکاری و هماهنگی «مرکز ادبیات کودک، داروگ»، «x-cons» و «گروه فعالین حقوق بشر در اروپا و آمریکای شمالی»، و در حضور جمعی از علاقه­مندان به حقوق کودکان، برگزار گردید.

به عنوان قدمی در زمینه­ی تحقق اهداف اعلام شده­ی فوق، باید گفت که این سمینار با مجموعه­ای از مباحث غنی و در خور توجه در مورد بی حقوقی و کار کودکان در سطح جهان، دلایل بنیادی این پدیده­ی اسف­انگیز، و نیز تمرکز بر روی مسایل مختلف کودکان در ایران، از جمله اعدام آن­ها، سمیناری موفق بود.

کایلایش ساتیراتی، دبیر «گلوبال مارش» و سازمان­ده «رژه­ی جهانی کودکان»، که به تبع این راه­پیمایی طولانی و جهانی کودکان کارگر، «سازمان جهانی کار»، در چهارم ژوئن 1999، مقاوله نامه­­ی ۱۸۲، علیه کار پُر مخاطره­ی کودکان زیر پانزده سال و مصونیت قانونی، سیاسی و اجتماعی فعالین و تلاش­گران عرصه­ی دفاع از حق کودکی را تصویب نمود، در بحث خود به ضرورت جایگزینی کار کودک با تحصیل و آموزش رایگان و مناسب پرداخت و تصویری روشن و گویا از جهان ثروت­مند و امکانات بالفعل آن برای ریشه­کن کردن کار کودکان و جایگزینی آن با تحصیل و آموزش ارائه نمود. . احسان­الله خان، بنیان­گذار «جبهه­ی رهایی­بخش کودکان از کار بردگی»، که متاسفانه به خاطر مشکلاتی نتوانسته بود در سمینار حضور یابد، از طریق skyp نظرات خود درباره­ی وضعیت کودکان جهان را با شرکت کنندگان در سمینار در میان نهاد. وی، با تجربه­ی سالیان دراز فعالیت برای آزادسازی هزاران کودک پاکستانی از بردگی و تحصیل و آموزش آن­ها، از جمله اقبال مسیح، این سخن­گوی شجاع و توانای کودکان کارگر، که در آوریل سال 1995 به دست مافیای کارخانه­داران پاکستان به قتل رسید، بر این نکته­ی درست تاکید داشت که بدون ریشه­کن کردن کار کودک، صلح جهانی ممکن نیست.

سوسن بهار، سردبیر نشریه­ی کودکان و نوجوانان «داروگ»، و از فعالین «گلوبال مارش»، در بحث خود با تمرکز بر روی وضعیت کودکان در ایران، بی حقوقی نهادینه شده­ی کودکان در متن قوانین کودک­ آزار جمهوری اسلامی و نیز کار کودک در این کشور را مورد بررسی قرار داد. وی خواستار توجه ویژه­ی سازمان­ها و افکار عمومی بین­المللی به این «فراموش شده­ترین کودکان جهان» بود.

پتر سودر لوند، دبیر تشکل «x-cons» و جانشین هیات سیاسی تصمیم گیرنده در کمون «تی­­رِ­سو» استکهلم برای بازار کار و دبیرستان از سوی «حزب محیط زیست»، درباره­ی زندگی نابسامان خود در دوران کودکی صحبت کرد. وی نقش خانواده، فقر و مشکلات اجتماعی دیگر را در تعلیم و تربیت کودک، با نمونه­ی زندگی خود، تصویر کرد و با توضیح کار خود از سن هشت سالگی، اسطوره­ی کار کودکان در کشورهای «فقیر» را به سُخره گرفت و نشان داد که کار کودک حتا در کشورهای پیش­رفته­ی صنعتی و ثروت­مند نیز وجود دارد.

سوفی کریمی، فعال حقوق بشر از طرف «گروه فعالین حقوق بشر در اروپا و آمریکای شمالی»، در یک بررسی تکان دهنده­ به مساله­ی غیر انسانی «اعدام» در ایران پرداخت و در طی این بحث، با ارائه­ی آمار و ارقام مستند، بر اعدام کودکان زیر هجده سال در ایران و قوانین مدنی و شرعی موجود در این باره تمرکز کرد.

صابر مهدی­زاده، رفتارشناس و هم­کار «داروگ» و «گلوبال مارش»، در بحث خود به «هویت ربوده شده» و از جمله مفهوم متناقض نسبیت فرهنگی و پدیده­ی موجود و تفکیک کننده­ی مردم، تحت عنوان «آن­ها و ما»، در این جوامع پرداخت. در این بحث، تاثیر رابطه­ی تبعیض­های سیستماتیک اجتماعی از یک سو و دریافت جوانان از طرز نگرش و رفتار گروه­های غالب اجتماعی از سوی دیگر، با نگرش و درک جوانان از خود و نقش اجتماعی خود، مورد بررسی قرار گرفت.

مباحث این سمینار، در ویژه­نامه­ی «داروگ»، به زبان فارسی و سوئدی، در آینده در دسترس عموم قرار خواهد گرفت.



«مرکز ادبیات کودک، داروگ»

چهارم ژوئن 2010



www.darvag.com

darvag_darvag@yahoo.com.
READ MORE...

گفت و گوی سوسن بهار با کایلایش ساتیراتی به مناسبت سال­روز جهانی لغو کار کودک

مصاحبه
June 15, 2010

سوسن بهار: کایلایش عزیز، یازده سال پیش برای اولین بار در ژنو بود، که خواستم با تو مصاحبه کنم. آن مصاحبه تبدیل به یک ماجرای خنده­دار شد. چیزی که ماها (من و احسان) هنوز هم بعد از یازده سال با یادآوری آن می­خندیم. آیا تو هم به خاطر داری؟ من می­خواستم با تو مصاحبه کنم، اما این تو بودی که با من مصاحبه کردی. یازده سال از آن زمان گذشته است. یازده سال موفقیت آمیز برای گلوبال مارش. در طی این یازده سال من توانستم یک مصاحبه­ی کوتاه درباره­ی جشن عروسی و ماجرای ازدواج زیبا و پُر از هم­بستگی انسانی تو و سومدآ در «بال اشرم» از تو بگیرم، که در «داروگ» چاپ شد. اما امروز می­خواهم از تو درباره­ی یک جنبش تاریخی مهم، یعنی رژه­ی جهانی علیه کار کودک و کمپین دفاع از حق کودکی سئوال کنم.

کایلایش ساتیراتی: من هم آن روز را در یازده سال پیش به خاطر می­آورم، آن مصاحبه­ای که در ژنو من و تو با یک دیگر داشتیم. البته فقط یک ماجرای خنده دار نیست، بلکه شروع یک دوستی پایدار بین ما هم هست، که به مرور زمان تبدیل به یک رابطه­ی نزدیک و صمیمانه و خانوادگی شده است. نه فقط خانواده­ی بزرگ گلوبال مارش در سطح جهانی، بلکه خانواده­ی خود من نیز، همسرم فرزندانم و عروسم.. سوسن: من درباره­ی تو قبلا زیاد نوشته­ام. اما این جا به عنوان اولین سئوال می­خواهم از خود تو بپرسم، که کایلایش ساتیراتی کیست؟ چه به لحاط شخصی، چه به عنوان یک فعال جنبش؟

کایلایش: من دبیر «گلوبال مارش» («رژه ی جهانی علیه کار کودک») هستم. تشکلی که در سطح جهانی و در صد کشور جهان وجود دارد و برای لغو کار کودک و حق تحصیل برای کودکان تلاش می­کند. من هم­چنین دبیر کمپین حق تحصیل برای کودکان جهان هستم، که در صد و پنجاه کشور جهان تشکل دارد. و یکی از بزرگ­ترین نهادهای اجتماعی است. این نهاد متشکل از کودکان، معلمان، اتحادیه­های کارگری و وکلا ی امر تحصیل است. به عنوان یکی از اعضا و فعالین «بچوپان بچو آن دولان» («کمپین دفاع از حق کودکی») به آن­ها در پروژه­های مختلف­شان برای زنده و گرم نگه داشتن جنبش کمک می­کنم. من هم­چنین با پروژه­ی RUGMARK کار می­کنم، که همان تفکیک کردن کالاهایی است که در آن کودکان استثمار نشده­اند، به ویژه صنعت فرش. در «گروه بین­المللی کاکائو» و ممنوعیت کار کودکان در این عرصه هم فعالیت دارم. من هم­چنین در عالی­ترین گروه یونسکو به عنوان نماینده­ی شهروندان از طرف نهادهای مردمی حضور دارم. دست آخر، اما نه به عنوان آخرین و کم اهمیت­ترین کار، وقتی در هندوستان هستم و دوست دارم با بچه­هایم در «بال اشرم» (مرکز توان­بخشی کودکان رها شده از کار بردگی) باشم و با آن­ها - یعنی رهبران آینده­ی کشورم­- کریکت بازی کنم.



سوسن: از چه زمانی فعالیت را در زمینه­ی حقوق کودکان شروع کردی؟ به عنوان یک مهندس الکترونیک و یک ژورنالیست، چگونه به این عرصه روی آوردی؟

کایلایش: به طور واقعی من از سال 1980 تبدیل به یک فعال تمام وقت حقوق کودکان شدم. آن زمان بیست و شش ساله بودم. اما علاقه­مندی و توجه­ام به این عرصه به زمان­های بسیار قبل­تر از این تاریخ برمی­گردد. اولین روز مدرسه­ی من، به نقطه­ی چرخش مسیر زندگی من تبدیل شد. در سن پنج شش سالگی، در روز اول رفتنم به مدرسه، پسرکی هم­سن و سال خودم را دیدم که درست توی درگاه مدرسه نشسته بود و کار می­کرد. او پسرکی کفاش بود. دیدن این تناقض مرا شوکه کرد. سر کلاس درس، وقتی که همه­ی بچه­ها روی صندلی­هاشان جا گرفتند، از معلم پرسیدم چرا این پسر به مدرسه نمی­آید و کار می­کند؟ معلم جواب داد، که آن­ها فقیرند و بنابراین برای او خوب است، که کاری داشته باشد. من قانع نشدم. یک روز تمامی شهامتم را جمع کردم و از پدر آن پسر، که با او کار می­کرد، پرسیدم چرا پسرت را به مدرسه نمی­فرستی؟ آن مرد لحظه­ای درنگ کرد و سپس گفت: من دارم سنت و ارث خانواده­ام را حفظ می­کنم. پدر من از بچکی کار کرده است، من از بچگی کار کرده­ام و پسر من هم حتما باید از بچگی کار کند. ما برای کار کردن آفریده شده­ایم. بعضی­ها به دنیا آمده­اند، که کار کنند.

من عصبانی بودم. خیلی عصبانی از این که چرا بعضی­ها به دنیا می­آیند برای قانون­گذاری و بعضی­ها برای کار کردن؟ این نقطه­ی شروع حساس شدن من نسبت به کار کودکان و مردمانی بود، که با کارشان این دنیا را برای همه قابل زیستن می­کنند؛ و هم­چنین جوانه زدن خواست برابری همه­ی انسان­ها در من. بعدها، به همین دلیل، من حرفه­ام را به عنوان مهندس الکترونیک کنار گذاشتم و به فعالیت در زمینه­ی لغو کار کودک پرداختم.



سوسن: زندگی تو، هستی و موجودیت­ات، بر روی زندگی میلیون­ها کودک در سراسر جهان تاثیر گذاشته است. اما این فعالیت­ها بر روی خود تو چه اثری بر جای گذارده؟

کایلایش: انگیزه و محرک من در این کار بیش­تر معنوی است تا سیاسی. من این انگیزه­ی معنوی را به کلید ارزش گذاری در زمینه­ی برابری اجتماعی و تساوی حقوقی انسان­ها ترجمه کرده­ام. بیان مردمی نمی­تواند سیاسی باشد. این بیان عمیق­تر و ریشه­های معنوی­تر دارد. در این ترجمه، سه تن از رهبران معنوی و مدرن هندوستان الگوهای دوران کودکی من بوده­اند. دیاناند، ویوه کاندا و مهاتما گاندی. من می­دانم که هیچ کدام از این­ها جواب قطعی به مسایل اجتماعی نداشته­اند، که بتوان به زبان کامپیوتر ترجمه­اش کرد و همین طور هم راه­کار دیرپایی برای مشکلات مختلف اجتماعی. در واقع، شاید هسته­ی درونی و جوهر گفتار بسیاری از متفکران و فعالین اجتماعی، ترکیبی از الهام من است.

مبارزه­ی من علیه کار کودک، هرگز از نوع خیریه­ای نبوده، بلکه مبارزه و تلاشی سیاسی بوده است. به دست آوردن عدالت، رهایی و امکان برابری برای تمامی کودکان جهان از یک سو و از سوی دیگر هم روحانی و معنوی بوده است. چرا که از نطر خدا همه برابرند، اما ستم­کاران و حرص و آزشان برای استثمار و بهره­کشی و کسب قدرت و ثروت، باعث تبعیض و نابرابری بین انسان­ها شده است. و تاثیر زشتی به مثابه استثمار ضعیف­ترین­ها و ضربه پذیرترین­ها، یعنی کودکان مردم فقیر. و دست آخر این که، مهم­ترین چیزی که در هر لحظه به من الهام و انگیزه می­بخشد، کودک است. کودکی که مستقل است و کوچک بودن من در مقابل او، که عامل ادامه و عمق بخشیدن به حرکت و جنبش لغو کار کودکی است.

همسر من، سومدا کایلایش، بسیار قوی است. او در تمامی زمینه­های کاری من، مرا پشتیبانی و با من هم­کاری می­کند. به علاوه، او فرزندان­مان را سرپرستی می­کند. کودکان ما در شرایطی بسیار متفاوت با سایر کودکان بزرگ شده­اند. آن­ها پدر و مادرشان را دیده­اند که مبارزه می­کنند، رژه می­روند و گاهی هم پدرشان را صاحب­کاران کتک می­زنند. پسر و دختر من هر دو به رژه رفتن با ما از سن­های زیر ده سالگی پرداختند. آن­ها مجبور بودند به طور مرتب مدرسه عوض کنند، وقتی که به من حمله می­شد یا خانواده­ام تهدید می­گشت. اما آن­ها هرگز انرژی­شان را از دست ندادند. ما همه می­دانیم، که تغییر این انرژی کار ساده­ای نیست.



سوسن: نظرت الان راجع به مارش چیست؟

کایلایش: یک مارش یا «یاترا»، یک چمن­زار سرسبز و پُر از ریشه­های آگاهی برای کمپین عدالت خواهی است. جنبش، یعنی زایش شگرف هم­بستگی برای بر طرف کردن یک مساله و مشکل اجتماعی. از زمان­های بسیار قدیم، جنبش­ها برای مبارزه و پروپاگاند و فعالیت حول مسایل و مشکلات اجتماعی پا گرفته­اند. مساله­ی کار کودک هم به مثابه یک مشکل اجتماعی از جنبش نیرو گرفته است، از جمله از جنبش جهانی لغو کار کودک و «رژه­ی جهانی علیه کار کودک» در سال 1998، که طی آن راه­پیمایی هشتاد هزار کیلومتری کودکان کار در صد و سه کشور، جامعه­ی جهانی را متوجه کار کودکان ساخت و منجر به کنوانسیون 182 «سازمان جهانی کار»، یعنی کنوانسیون منع اشکال کار پُر مخاطره برای کودکان، شد. در هندوستان، منظورم شبه قاره­ی هند است، رژه و مارش شکل مناسبی برای پیش­برد جنبش­های مردمی و اجتماعی بوده است.

در سال 1992، «ب. ب. آ» (بچ.پان بچو آندولان)، کمپین دفاع از حق کودکی، رژه­ای را علیه کار کودک از «ناگار»، قلب صنعت قالی­بافی، به طرف دهلی شروع کرد.

رژه­ی «شیکشا» در 2001، که تقریبا سرتاسر کشور را در بر گرفت، نه تنها علیه کار کودک و حق تحصیل جنبشی به راه انداخت، بلکه باعث تصویب حق تحصیل رایگان و اجباری برای همه­ی کودکان زیر چهارده سال شد. رژه­ها ابزار مناسبی برای مبارزه­ی اجتماعی، به ویژه برای مشکلات وسیع اجتماعی، بوده­اند. رژه­ها در واقع مناسب­ترین استراتژی برای جنبش­های وسیع اجتماعی علیه جرم و جنایت­های اجتماعی، از جمله کار کودکان، بوده­اند. من در جنبش­های بسیاری شرکت کرده و آن­ها را سازمان داده­ام و به این نتیجه رسیده­ام، که حضور قربانیان در یک رژه و به دست گرفتن رهبری توسط خود آن­ها و امکان و فرصت بیان دردهاشان را به آن­ها دادن بسیار مهم است. آن هم رو به جامعه و رو در رو با جامعه، این حرکت بسیار برنده­تر و تاثیرگذارتر از بسیاری سمینارها و بحث­های آکادمیک و فرهنگی درباره­ی آن است. این نوع حرکت، بیش­ترین امکان را برای سازمان­دهی، جلب توجه افکار بین­المللی، یافتن هم­کار، ساختن تشکل و انعکاس مطبوعاتی هم­یاری شهروندان از گروه­های مختلف اجتماعی را برای ما به هم­راه داشت و توانست یک جنبش قوی اجتماعی بسازد و خواست سیاسی در جامعه در این باره را تقویت کند.



سوسن: در تبیین تو، تفاوت این جنبش با سایر حرکت­ها در چیست؟

کایلایش: جنبش­ها از ایده­آل­ها برای تغییر مایه می­گیرند. با برنامه­ی منظم و اعتقاد راسخ و تحت رهبری قوی و همگامی عمومی. جنبش­ها اهدافی قابل قبول دارند. شکل­گیری یک جنبش ممکن است به کندی و بطحی باشد و نسبت به اهدافش ارزیابی دقیقی نکرده باشد، اما خود پروسه­ی فعالیت و حرکت یک جنبش با خودش دگرگونی و درک و فهم و راه­کارهای جدید به ارمغان می­آورد. امید خلق می­کند، تاثیر می­گذارد، و صداها و نفس­ها را جمع می­کند. در وجه دیگر، سنت مبارزاتی و پروژه­ی کاری ادامه می­یابد.

ان. جی. اوها محدودیت­های خاص خودشان را دارند. ممکن است بتوانند به گروهی از مردم کمک­های معینی بکنند، ولی هرگز نمی­توانند عموم مردم را مخاطب قرار دهند و نهایتا بر مشکل همه­ی آن­ها فائق آیند.





سوسن: مشکل­ترین بخش کار تو چه بوده و هست؟

کایلایش: بزرگ­ترین مشکل من همان مساله­ی قدیمی و تاریخی «میان دارا و ندار دریایی فاصله است»، می­باشد. اختلاف طبقاتی، کاست­های مختلف جامعه­ی هندوستان، که برای نگاه داشتن وضعیت موجود و رفتار و کردار اجتماعی­شان از هزاران دلیل و برهان و تفکرات عقب مانده کمک می­گیرند. و در این میان، آسیب پذیرترین بخش همان کودکان محرومی هستند، که مورد استثمار قرار دارند.



سوسن: و بهترین خاطره و مثبت­ترین انرژی­ای که از کارت به عنوان دبیر «گلوبال مارش» گرفته­ای، چه بوده است؟

کایلایش: من به مادری برخوردم، که تمامی امیدش را برای باز یافتن دختر و پسرش که مورد تجارت انسان قرار گرفته بودند و به کار بردگی کشیده شده بودند، از دست داده بود و دائما اشک می­ریخت. کودکانش را، به اتفاق هم­کارانم، از بردگی آزاد کردم و به آغوشش باز گرداندم. دیدن فروغ آزادی در چشمان غم­زده­ی برده­ی آزاد شده و مادر او و خنده­ی دل­نواز آن دو، که تمامی صورت­های زجر کشیده­شان را فرا گرفته بود، برای من به عنوان پدر و به عنوان دبیر «گلوبال مارش»، زیبا و انرژی­زا بود. همین طور دیدن رشد و بالندگی «گلوبال مارش» و جنبش لغو کار کودک در سطح جهانی و این که چگونه گروه­های مختلف کودکان، اتحادیه­های کارگری، معلمان، کارگران، فعالین اجتماعی، گروه­ها مذهبی و برخی بخش­های خصوصی بر سر مقوله­ی لغو کار کودک به این جنبش پیوسته­اند هم برای من زیباست و انرژی­زا.



سوسن: آیا می­توانی یکی از زیباترین خاطرات دوران رژه­ی جهانی کودکان را با من و خوانندگان این سطور تقسیم کنی؟

کایلایش: در طول شش ماه رژه در صد و سه کشور جهان، با حضور کودکان، من در دنیایی از شادی غرق شدم. تجربه­ی بزرگ و ارزش­مندی از حقیقت یافتن یک جمعیت بین­المللی، به ویژه توسط کودکانی که بیش­ترین زجرها را کشیده بودند، این استثمار شدگان، بردگان آزاد شده و یا کماکان کارگران خردسال از آسیا، آفریقا، آمریکا واروپا. هر کدام از آن­ها دارای انرژی بی نظیری بودند. از اخلاقیات، استعدادهای مبارزاتی، شوق و فعالیت سرشار بودند. در هر دقیقه و در هر قدم، هم­گامان من برگی جدید را در تاریخ حیات جامعه­ی بشری می­نوشتند. من از هر ذره­­ی آن دوران، از تکه تکه و کلام به کلامش، لذت بردم. یکی از زیباترین خاطره­ها من، البته در روز پایانی این مارش بود. هنگام وداع. دو پسر کوچک هندی و پاکستانی، که هر دو برده­ی قرض آزاد شده بودند، یکی در زمینه­ی کار کشاورزی و دیگری صنعتی، به دلیل داشتن زبان مشترک - هر دو اردو صحبت می­کردند- با هم خیلی دوست شده بودند. روز وداع، این دو را دیدم که با فاصله از هم نشسته­اند و سعی می­کنند به هم نگاه نکنند. من به سراغ هر دو رفتم و سعی کردم به هم نزدیک­شان کنم. نمی­توانستم دوری این دو را از هم و قهرشان را هضم کنم. من نقش واسطه را بازی کردم و کمک کردم، که این دو حرف دل­شان را به هم بزنند. ناگهان یک جمله­ی معترضه، هم­زمان، از زبان این دو به صورت فریاد بیرون پرید: چطور ملاقات دوباره­ی ما امکان پذیر خواهد بود؟ هر دو مشکلات و تاریک بودن روابط هند و پاکستا ن را می­دانیم، پس چطور می­توانیم هم­دیگر را ببنیم؟ لحظاتی بعد یک­دیگر را چندین بار در آغوش گرفتند و با غصه گریه کردند. بعد از لحظه­ای «موهان» کوچولو و «تیمور» دوباره با هم فریاد زندند: چرا ما باید مرز داشته باشیم؟ چه کسی این مرزها را گذاشته است، که ما نتوانیم یک­دیگر را ببنیم؟ ما بچه­ها به مرزها باور نداریم، اما شما بزرگ­ترها این مرزها را می­گذارید و ما را از هم جدا می­کنید.

این فریاد با صدای ده­ها کودک دیگر، هم­گامان در رژه، قاطی شد. یک دیگر را در آغوش می­گرفتند، می­خندیدند و می­بوسیدند و اشک می­ریختند. من هرگز عشقی را که این کودکان و بزرگ­ترها به من نشان می­دادند، فراموش نمی­کنم. یک دختر بسیار زیبای کلمبیایی روی زانوان من نشست و به من گفت: تو پدر منی، می­توانی به جشن ازدواج من بیایی و مرا کمک کنی؟ برایم آرزوی خوشبختی کنی؟ دخترک کشاورز کوچولوی آفریقای جنوبی داد کشید: نه! نه! تو باید قول بدهی در اولین پرواز هواپیمایی باشی، که من خلبان آن خواهم بود. یکی دیگر گفت: تو باید اولین مهمان هتلی باشی، که من صاحب آن خواهم شد. کودکی فیلپینی گفت: وقتی که من دکتر شوم، تو پیر می­شوی و به به دکتر نیاز داری. باید قول بدهی، که من دکتر خصوصی تو باشم. و من در تمامی این لحظات آرزو می­کردم، که بتوانم به همه­ی آن­ها بگویم چشم! می­دانی، هر زمان که در هتلی می­مانم، هر وقت در هواپیمایی نشسته­ام، هر وقت به عروسی­ای دعوت می­شوم، یا برای چک­آپ نزد دکتری می­روم، همیشه دلم برای دخترانم و پسرانم و هم­گامانم در رژه تنگ می­شود.



سوسن: درباره­ی جنبش­مان چه فکر می­کنی؟ چه باید بکنیم، که بتوانیم آن را سر پا و زنده نگاه داریم؟

کایلایش: اجازه بده صراحتا اعتراف کنم، که هدف «گلوبال مارش» و جنبش ما کار اصلی­اش را از پیش نبرد. جنبش به پیش می­رود و باید برود، تا زمانی که ما بتوانیم کار کودک را تبدیل به یک افسانه کنیم و به بایگانی تاریخ بسپاریم. و ما باید به پیروزی آن اعتقاد داشته باشیم و خوش بین باشیم. این خوش بینی و اعتقاد بر مبنای مادی قرار دارد، که به چند نمونه­ی آن اشاره می­کنم:

اول: کنوانسیون 182 «سازمان جهانی کار» درباره­ی حداقل سن کار کودکان، تقریبا توسط تمامی کشورهای جهان پذیرفته شده است. و این به معنی آن است، که دوران انکار مقوله­ی کار کودک و شکاکیت سیاسی به سر آمده است.

دوم: مقوله­ی تحصیل کودکان به یک امر در دستور کار و سیاسی تبدیل شده است، هم در سطح محلی و هم فراکشوری.

سوم: شرکت­ها و کارخانه­ها دیگر نمی­توانند وجود کار کودکان در تولیدات­شان را انکار کنند و این باعث آبروریزی آن­هاست. موسسات تجاری زنجیره­ای زیر فشار زیادی از جانب افکار عمومی برای ضمانت کردن این امر قرار دارند، که محصولات­شان توسط کار کودکان تهیه نشده است.

چهارم: جامعه­ی بشری و مطبوعات نظر مساعدی به لغو کار کودک دارند. و جنبش لغو کار کودک از محیط مناسبی برای رشد و بسط برخوردار است. ما اعضای جنبش­مان را تشویق می­کنیم و هم­چنین هم­کارانمان را و سعی می­کنیم، که از تمامی امکانات به نفع لغو کار کودکان استفاده کنیم. اعضای ما، هم­کاران ما، نقش مهمی در تصویب کنوانسیون­ها و تهیه­ی کمک مالی برای ادامه­کاری جنبش دارند. آن­ها هم­چنین در کمپین حق تحصیل، از دولت­ها و از جامعه­شان می­خواهند، که بودجه­ی معین و امکانات فعالیت برای امر تحصیل کودکان را در اختیار آن­ها قرار دهند. تحصیل رایگان اجباری با کیفیت بالا برای همه­ی کودکان. بسیاری از هم­کاران ما صرف نظر ازمسئولیت اجتماعی­شان و امر امرار معاش­شان، صمیمانه به این فعالیت می­پردازند. من قبول دارم، که همه­ی این­ها هنوز کافی نیست. «گلوبال مارش» باید به طور واقعی به رهبر مبارزه برای لغو کار کودک تبدیل شود. و همین طور باید یک گردهم­آیی سراسری داشته باشد، تا دوباره انرژی­اش را باز تولید کند و ساختار سازمان­دهی جدیدش را در این دوره بنا نهد.

www.darvag.com

darvag_darvag@yahoo.com
READ MORE...

14 June 2010


READ MORE...

READ MORE...

READ MORE...