23 September 2010

گزارشی از كودكان محروم مانده از تحصيل :ديوار بلند مدرسه، براى كودك فقير كوتاه نشد

ايلنا: كفش نو و براقش را كه عكس «مرد عنكبوتى» دارد به پسر همسايه‌ نشان مي‌دهد، حداقل 30 هزار تومان قيمت دارد، پسر همسايه هم كوله‌پشتى مدرسه با مارك «آديداس»‌ را نشان مي‌دهد و مي‌گويد پدرم با آنكه حراج بوده، بابتش 48 هزار تومان پول پرداخت كرده است!
مي‌گويند، تو از جنس آنها نيستي؛ با اين حال وقتى شب گذشته آخرين بسته‌ى آدامس و بيسكويت‌ها را با هزار التماس فروختي، شام خورده و نخورده كنار برادرت از خواب بيهوش شدي؛ حتى فرصت نداشتى نگاهى به تقويم بياندازي؛ شايد اگر مي‌دانستى امروز اول مهر است، براى فردا، كيسه بساطت را پر از خودكار و مدادمى كردى تا بتوانى همه را اطراف مدارس بفروشى...
وقتى هنوز كلاس اولى نشده بودى و از روى اجبار ، دست‌فروشى مي‌كردى قيمت اسكناس‌ها را از رنگشان تشخيص مي‌دادي؛ و سكه‌ها را از بزرگى و كوچكي‌شان؛ گاهى هم سرت كلاه مي‌رفت و بابت يك بسته بيسكويت كمترين پول را مي‌گرفتى! آنوقت بود كه شب با حساب و كتاب نا‌مادرى و غرو لندهايش، از ترس، مو به تنت راست مي‌شد...! امروز كه تمام حواست به پيدا كردن مشترى براى بيسكوئيت‌هايت بود، به طور اتفاقى از صداى بلند راديوى يكى از ماشين‌ها كه پشت چراغ‌قرمز منتظر بود، گوش‌هايت تيز شد و فهميدى كه زنگ مدرسه امروز براى خيلى از همسن و سالانت به صدا درآمده، «امروز اول مهر است» .
گوشه‌اى از خيابان، بهت‌زده، نشستى و ياد اولين و آخرين كيف مدرسه‌‌ات افتادى كه حالا گوشه‌ى انبارى خاك مي‌خورد؛ اضطراب خرج خانه و مريضى برادر معلولت تلنگر محكمى شد تا ديگر ياد خاطرات نكنى و جعبه‌هاى بيسكوئيت را تا ظهر بفروشى!
احمد فقط تا دوم دبستان درس خوانده، در يكى از مجتمع‌هاى تجارى مشهد در مغازه‌ بستني‌فروشى كار مي‌كند، با اينكه قدش به داخل يخچال و ظرف بستنى نمي‌رسد اما چهارپايه كوچكى زير پايش مي‌گذارد و به سختى پياله را درون محتويات بستني‌هاى شكلاتى و ميوه‌اى مي‌كند.
از ساعت 9 صبح تا 6 شب در مغازه كار مي‌كند؛ و هر سه هفته، يك بار هفت هزار تومان دستمزد مي‌گيرد.
احمد سرش را به يخچال تكيه مي‌دهد و با اينكه مي‌داند اول مهر است، با افتخار مي‌گويد: مادرم با همان پول ماهيانه براى شام و ناهار مواد غذايى مي‌خرد؛ خدا را شكر، كارم را دوست دارم.
شيپورى براى انعكاس يك سويه‌ى اخبار
ايلنا از اول مهر گزارش مي‌دهد؛ اخبار روز اول مهر و پيشواز براى اين ايام زياد است، روز كلاس اولي‌ها يا روزى ديگر براى آ‎غاز يك سال تحصيلى جديد. مسئولان آموزش و پرورش امروز و فردا مي‌روند تا زنگ‌هاى مدارس را به صورت نمادين به صدا در‌آورند، كارشناسان هم اين روزها به دنبال خريد كيف و كفش و روپوش هشدارهايى داده‌اند؛ «كيف مناسب بخريد و به فكر ستون فقرات كودكانتان باشيد، براى زنگ تفريح به كودكانتان ميوه بدهيد و ...» اما اخبارى از كودكان محروم مانده از تحصيل و آنها كه كمرشان زير بار مسئوليت خرد شده ، در وعده‌هاى غذايي‌شان خبرى از ميوه نيست و روزي‌شان از مخازن زباله تامين مي‌شود و... وجود ندارد.
نگاهى به سايت‌هاى خبري، اخبار جرايد و روزنامه‌ها بياندازيد، آرشيو اخبار را نگاه كنيد، حتى اشاره‌اى هم به كودكان محروم مانده از تحصيل نشده و تمام اخبار، گزارش‌ها، مصاحبه‌ها، يادداشت‌ها و .... به كودكانى اختصاص داشته كه امسال به مدرسه مي‌روند و از حق تحصيل برخوردارند.
شايد مباحث مربوط به هدفمند كردن يارانه‌ها و اطلاع‌رسانى پيرامون اين قانون، آغاز سال تحصيلى جديد و مسايل مربوط به ثبت‌نام دانش‌آموزان جزو اولين و داغ‌ترين سوژه‌هاى خبرى يك يا دو ماه اخير بوده و جاى خالى اطلاع‌رسانى پيرامون كودكان كار كه امسال به دليل فقر و مشكلات خانوادگى امكان ورود به مدرسه نداشتند و كودكانى كه امسال از تحصيل محروم بودند و به وضوح مشاهده مي‌شود.
با وجود خلاء‌ آمار مربوط به كودكانى كه از رفتن به مقطع راهنمايى يا دبيرستان بازماندند و يا چند كلاس بيشتر درس نخوانده‌اند، گويا در تمام خبرهاى اين ايام، شيپورى به دست گرفته شده تا يك طرفه و با چشم بسته در مورد يك روى سكه‌ى كودكان مدرسه‌اى و ايام مهر اطلاع‌رسانى شود.
كودكان نونوار در برابر محروم ماندگان از تحصيل
به راستى روى ديگر سكه به چشم چه كسى آمده؟ كدام مسئول با ديدن اخبار و تصاوير مربوط به محصلان و دانش‌آموزان دلش به حال محرومان از تحصيل، دختران ناگزير به ترك تحصيل و .... سوخته و به حالشان غبطه خورده؟ عده‌اى بهتر و گران‌قيمت‌ترين كيف مدرسه را براى كودكانشان مي‌خرند، عده‌اى با دوستشان بر سر خريد آخرين كيف و كفش مارك‌دار رقابت‌ مي‌كنند، دسته‌اى ديگر براى خريد كيف، جامدادى و لوازم‌التحريرى كه نقش و نگار معروف و محبوب‌ترين شخصيت عروسكى را داشته باشد سر و دست مي‌شكند.... افرادى هم يا به وسايل سال قبل تكيه مي‌كنند ويا به سراغ ارزان‌ قيمت‌ترين ابزار مي‌روند.... بازار خريد داغ است.
اما دسته ديگر حتى امكان فكر كردن به مدرسه و كلاس درس را هم ندارند... يا سر چهارراه‌ها دستفروشى مي‌كنند و يا در تنگ و تاريك‌ترين كارگاه زيرزمينى چال مي‌كنند.... دخترانى پاى دار قالى مي‌نشينند و يا در همان سن كودكى به خانه بخت مي‌روند و از تحصيل محروم مي‌شوند.
انعكاس صداى فاصله‌ى طبقاتى از مدارس
فرشيد يزدانى مديرعامل سابق انجمن حمايت از حقوق كودكان با اشاره به آمار آخرين سرشمارى «سال 85» و اعلام اينكه در اين سال، نزديك به 27 درصد از كودكان، خارج از چرخه تحصيل بوده‌اند به خبرنگار ايلنا مي‌گويد: اگرچه از اين سال به بعد آمار و ارقام مشخصى در مورد وضعيت محروم‌ماندگان از تحصيل وجود نداشته اما به نظر مي‌رسد كه امسال با توجه به وضعيت اقتصادى و بار احتمالى هدفمند شدن يارانه‌ها، وضعيت امرار معاش كودكانى كه در خانواده‌هاى فقير زندگى مي‌كنند به مراتب بدتر شده و فشار اقتصادى تاثير مستقيم و بي‌واسطه بر دوش خانواده‌ها و كودكانشان داشته باشد كه نتيجه آن حذف كودكان از صحنه‌ مدارس و افزايش تقاضا براى كار در ميان آنان است.
او مطابق با پيمان‌نامه جهانى حقوق كودك و قانون اساسى به تعهدات ايران در برابر تحصيل و نيازهاى آموزشى كودكان اشاره مي‌كند و ادامه مي‌دهد: با وجود آنكه قانون در اين زمينه نسبت به حق مسلم كودكان براى آموزش و برخوردارى آنها از علم و دانش صراحت دارد اما دولت با داشتن نگاه ”اقتصادى“ و ”بنگاه‌دارى“ به سيستم آموزش و پرورش و راه‌اندازى مدارس غيرانتفاعى كه نزديك به هشت درصد از كودكان در اين مدارس درس مي‌خوانند، عملا زمينه‌هاى ايجاد فاصله طبقاتى ميان كودكان را از سنين كودكى فراهم كرده و حتى به اين مسئله دامن زده است و در عين حال باعث شده تا كودكان نتوانند از امكانات جامعه كه دولت موظف به فراهم كردن رايگان آن بوده به طور يكسان برخوردار شوند.
دخترانى كه وارد مدرسه نمي‌شوند تا چشم و گوششان بسته بماند
اين فعال حقوق كودك وضعيت كودكان مهجور مانده از تحصيل در روستاها را جدي‌تر مي‌داند و مي‌گويد: به نظر مي‌آيد كه با خصوصى شدن مهدهاى كودك در روستاها و به دنبال آن تعطيل شدن مهدها در روستاها و فشار بر روى خانواده‌ها، آمار كودكان خارج از چرخه تحصيل بيشتر باشد.
يزدانى مهم‌ترين عامل ترك تحصيل ميان كودكان، گرايش آنها به كار و نبود امكانات تحصيلى براى دسته‌اى از كودكان را فقر اقتصادى و فرهنگى مي‌داند و ادامه مي‌دهد: متاسفانه به دليل فقر اقتصادي، دختران در روستاهاى عقب‌ مانده امكان تحصيل ندارند همچنين خانواده‌هايى به دليل فقر فرهنگى نيز، از ادامه تحصيل فرزندان خود در مدارس سر باز مي‌زنند و اعتقاد دارند كه اگر دخترانشان وارد مدرسه شوند، چشم و گوششان باز شده و به عنوان مثال با مواد مخدر يا ساير مسايل آشنا مي‌شوند!
دود مشكلات اقتصادى معلمان به چشم دانش آموزان مي‌رود
مديرعامل سابق انجمن حمايت از حقوق كودكان در ادامه با اشاره به قانون هدفمند كردن يارانه‌ها و تاثير منفى آن بر روى كادر آموزشى مدارس ابراز نگرانى كرده و خاطر نشان مي‌كند؛ با توجه به افزايش محدود «5ـ6 درصدى» حقوق آموزگاران و كارمندان وزارت آموزش و پرورش و اثرگذارى مستقيم قانون هدفمند كردن يارانه‌ها بر روى زندگى آنها، معلمان با اين شرايط مجبور مي‌شوند كه كار دوم يا سوم داشته باشند و افزايش مشكلات شخصى و اقتصادي‌شان به طور حتم بر روى كيفيت آموزش معلمان به دانش‌آموزان نيز اثر منفى خواهد داشت.
يزدانى عضو انجمن حمايت از حقوق كودكان نبود آمار دقيق در مورد كودكان محروم مانده از تحصيل در كشور را نشان از عدم برنامه‌ريزى مناسب در زمينه مسايل اجتماعى مي‌داند و مي‌گويد: با توجه به آنكه هر گونه آمارى مبناى تصميم‌گيرى است، نبود آمار در اين بخش يا ساير مسايل و پديده‌هاى اجتماعي، نشان از دورنماى مبهم در آن پديده دارد و اينكه برنامه‌ريزى مناسبى نيز در آن بخش وجود ندارد، به همين دليل به نظر مي‌رسد كه بخش‌هايى از انحرافات در حوزه آموزش از اين مسئله نشات گرفته باشد.
كاهش 3 ميليونى دانش‌‌آموزان در سرشماري‌هاى گذشته
فاطمه قاسم‌زاده عضو كميته هماهنگى شبكه كارى كودكان كار ايران نيز در گفت‌وگو با خبرنگار ايلنا با ابراز اميدوارى از اينكه كودكان كار به سيستم ‌آموزشى برگردند خاطر نشان مي‌كند: متاسفانه كودكان قربانيان اول و آخر فقر اقتصادى و فرهنگى خانواده‌ها هستند به طورى كه نمونه‌اى از آن در تابستان امسال با افزايش كار كودكان در سر چهارراه‌ها و حتى كارگاه‌ها قابل مشاهده بود.
او با انتقاد از آمارهاى ضد و نقيض در مورد كودكان خارج از چرخه تحصيل خواستار انجام يك تحقيق جامع و شفاف در مورد وضعيت كودكانت دور مانده از تحصيل در سطح شهر تهران شده و ادامه مي‌دهد: مطابق با سرشمارى سال 1380، 17 ميليون و 300 ـ400 هزار دانش‌آموز در سطح كشور داشته‌ايم كه اين آمار در سرشمارى سال 85، به 15 ميليون و 300 هزار دانش‌آموز رسيده است.
اين فعال حقوق كودك با طرح اين سئوال كه علت اصلى كم شدن تعداد دانش‌آموزان مبهم است تصريح مي‌كند، بسيار بعيد است كه كاهش سه ميليونى دانش‌آموزان ناشى از آموزش‌هاى مربوط به تنظيم خانواده و تابع تغييرات نرخ رشد جمعيت باشد؛ اما لازم است كه علت اين كاهش شفاف شود تا آمارهاى فعلى نيز قابل استناد شود.
كار تابستانه قربانى مي‌گيرد
او با استناد بر آمار فوق، وضعيت آمار كودكان خارج از چرخه تحصيل را نامناسب ارزيابى مي‌كند و مي‌گويد: سازمان‌هاى دولتى با داشتن امكانات لازم در اين بخش، پژوهش جامعى انجام دهند چرا كه انجمن‌ها با وجود داشتن نگرانى در اين موضوع،‌ امكان انجام پژوهش ندارند.
به اعتقاد قاسم‌زاده اكثر كودكان خارج از چرخه تحصيل در مقطع راهنمايى به متوسطه هستند كه خود و خانواده‌هايشان طعم حقوق و دستمزدهاى ناچيز را چشيده و ديگر تمايلى به درس نشان نمي‌دهند. در اين ميان اگرچه مشاغل كاذب تعدادى از كودكان در تابستان‌ها، در رديف كار كودك به حساب نمي‌آيد اما به طور حتم كار تابستانه باعث محروم ماندن درصدى از اين كودكان كار از تحصيل مي‌شود.
فشار فقر بر دوش دختران روستايى
بر اساس اين گزارش داريوش قنبرى عضو كميسيون اجتماعى مجلس نيز چندى پيش به خبرنگار ايلنا تاكيد كرده بود كه تعداد كودكان خارج از چرخه تحصيل در روستاها و عشاير بيشتر بوده و همه ساله تعداد زيادى از اين كودكان از ادامه تحصيل باز مي‌مانند.
به اعتقاد اين نماينده مجلس، فقر و نياز خانواده‌هاى روستايى به كار كودكان، همچنين خدمت‌رسانى نامناسب آموزش و پرورش در سطح روستاهاى محروم و عشاير باعث شده كه در اين نقاط امكان تحصيل كودكان تنها تا مقطع پنجم ابتدايى فراهم باشد و متاسفانه امكان تحصيل در سطح راهنمايى و متوسطه در برخى از روستاها فراهم نباشد.
به گفته عضو كميسيون اجتماعى مجلس شوراى اسلامى و با انتقاد از نبود آمار قابل استناد در حوزه كودكان خارج از چرخه تحصيل، مشكلات اقتصادى خانواده‌هاى روستايى و فقير، در كنار ضعف سياست‌هاى دولت، امكان تحصيل را از بسيارى از كودكان را مي‌گيرد و دختران نيز اولين قربانيان چنين محدوديت‌هايى هستند.
عدالتى كه براى اول مهر برقرار نشد
به گزارش خبرنگار ايلنا، با اين تفاسير، زنگ مدرسه اول مهر ماه به گوش كودكان خارج از چرخه تحصيل نرسيد و كودكان زيادى در اين ساعات طلايى براى سير كردن شكم خود و خانواده، در خيابان‌ها و كارگاه‌ها كار كردند و حسرت خوردند و يا در كنار مادر خود به انجام كارهاى خانگى مشغول شدند....
پدر و مادرهايى كه براى ثبت‌نام فرزندان خود در بهترين مدارس ساعت‌ها تحقيق و برنامه‌ريزى كردند و حتى زير ميزى و شهريه‌هاى كلانى به مدارس پرداخت كردند؛ مسئولانى كه پاى هر تريبون تهرانى آمار و ارقام‌هاى ضد و نقيض در مورد مسايل كودكان ارايه دادند و حتى آمار دريافتى در مورد مسايل كودكان را تائيد كردند؛ بدانند كه روز اول در صورتى جشن شكوفه‌ها و روز آغاز سال تحصيلى نام‌گذارى مي‌شود كه تمام كودكان ايران زمين از حق آموزشى يكسان برخوردار باشند؛ زيبنده عدالت‌گستران نيست كه كودكى با لباس فرم تميز و شسته و رفته راهى مدرسه شود و كودك ديگرى براى فروش دستمال كاغذى به او التماس كند.. عدالت مي‌تواند به طور مساوى تقسيم شود.
گزارش: سميه جاهدعطائيان
READ MORE...

21 September 2010

آدمکشان رژِیم متين ابراهيمی کودک ۴ ساله کرد را برگبار بستند

آدمکشان رژِیم متين ابراهيمی کودک ۴ ساله کرد را برگبار بستند

چهره کريه قتل و جنایت سران جمهوری اسلامی همچنان بر کردستان سايه افکنده و اين بار قلب معصوم و بیگناه متین 4 ساله را از طپش انداختند.از دید جنایتکاران حکومتی متین ابراهیمی 4ساله نباید بیشتر از حد شرعیشان عمر کند. چشمان عدالت و آزادی بار دیگر اشکبارشد و تاريخ همچنان شرمسار سکوت

به گزارش روانیوز، در پی درگیری پنج تن از افراد ناشناس با نیروهای امنیتی در خیابان استاد شیرازی شهر سقز یک نفر از نیروهای امنیتی کشته شد .
همچنین در این درگیری که یک ساعت به طول انجامید، کودکی چهار ساله بنام " متین ابراهیمی" فرزند "عطا" بعلت اثابت گلوله جان خود را از دست داد
READ MORE...

نگاهی به وضعيت کودکان در معرض اعدام در کانون اصلاح و تربيت.مژگان قاسميان

کودکانی که فردايشان را از دست می دهند

نوشته زير برگرفته از مصاحبه ها و مشاهدات نگارنده در کانون اصلاح و تربيت در طول يک سال است.

مقدمه

گرو هی از کودکان بدليل فقر و نيز نا برابريهای موجود در جامعه مورد بی توجهی مضاعف واقع شده اند ، چنانچه در جامعه ای متلاطم و سرشار از نابرابری ها خود به تنهايی قادر به بيان و نيز احقاق حقوق خود نمی باشند . کودکانی که با عنوان کودکان بزهکار شناخته می شوند نيز در اين دسته قرار می گيرند .

در ميان اين گروه از کودکان، کودکان و نوجوانانی که مرتکب قتل شده و به قصاص نفس و اعدام محکوم می شوند، علاوه بر آنکه با توجه به جرم خود به عنوان قاتلان کوچک جامعه معرفی می گردند بلکه با توجه به قوانين موجود در کشور مغاير با پيمان نامه حقوق کودک در خصوص عدم اعدام کودکان مجرم زير 18 سال، با توجه به درخواست اوليای دم به قصاص محکوم شده و می بايست تا رسيدن به سن 18 سالگی و اجرای حکم در زندان باقی بمانند. البته کودکانی که عضو گروه های سياسی بوده اند و يا متهم به اقدام عليه امنيت ملی می باشند داستانی جدا دارند . از سوی ديگر، زندگی در کانون اصلاح و تربيت تا رسيدن به 18 سالگی ، انتقال به زندان بزرگسالان و باقی ماندن در آن تا زمان اجرای حکم، خود نيز منجر به بروز انواع مسائل و مشکلات روحي، روانی و اجتماعی گرديده و نه تنها خود آنها بلکه خانواده آنها نيز ممکن است سالها تحت فشارهای روانی و اقتصادی قرارگيرند .

البته خانواده مقتول نيز علاوه بر سوگ از دست دادن عضو خانواده خود در معرض بحران و تنش قرار می گيرد . در اين ميان تنها تعداد معدودی از اوليای دم رضايت داده و يا با گرفتن ديه های سنگين از قصاص منصرف گشته و کودک بعد از گذراندن مدت تنبيهی خود در کانون اصلاح و تربيت و يا در زندان بزرگسالان آزاد می گردد . در چنين مواردی نيز با توجه به حساسيت موضوع، جامعه و افکار عمومی نيز با انتشار اين اخبار و شرح وقوع چنين حوادثی دچار تنش می گردد. گاهی نيز آزادی از زندان پايان ماجرا نيست . او ديگر جوانی است که سالهای کودکی و نوجوانی اش را در زندان سپری کرده .بسياری از انها می بايست بعد از آن با افسردگی و اثرات روانی- اجتماعی ناشی از سالهای اقامت در زندان دست و پنجه نرم کنند ، جايی که ديگر رمقی هم برای خانواده پس از سالها اضطراب مرگ فرزندشان باقی نمانده است .

وجود بيش از 212 کودک محکوم به اعدام در زندان های کشور و مسائل مرتبط با بازگشت به جامعه تعدادی از اين کودکان پس از بخشش اولياء دم و پرداخت ديه و اجرای حکم اعدام تعداد زيادی از آنان طی دهه اخير، نشان از ضرورت پرداختن به مسائل و مشکلات آنان در طی اين روند است.

کودکان و زندان

در کانون اصلاح و تربيت تعداد پسران محکوم به قصاص از دختران بيشتر است . عمده قتل ها ناشی از زدوخورد و يا نزاعهای دسته جمعی در محله ها هستند، اما داستان دختران بسيار متفاوت است . اکثر دختران محکوم به قصاص، متهم به قتل پدر و يا برادر هستند که بيشتر ناشی از نزاع ها و کشمکش های درون خانواده بوده است .

در ميان اين گروه از کودکان تعدادی که سالهاست در آنجا هستند موقعيت متفاوتی نسبت به تازه واردين دارند. بيشتر سرگروه و يا عضو شورای مشورتی کانون هستند اما با وجود امتيازاتی که دارند از موقعيت خود خسته اند و احساس درماندگی و انزجار در ميانشان بيشتر از تازه واردين است. قديمی ترها به سختی برای صحبت کردن اعتماد می کنند و تجارب خوبی از مصاحبه های قبلی با ديگر افراد ندارند اما تازه واردين به اميد اينکه کمکی در حل پرونده شان صورت گيرد در هنگام صحبت راحتتر هستند .

کودکان از زندگی شان در کانون می گويند؛ نزديکترين افراد با کودکان در کانون مراقبان شان هستند در ميان انها تعدادی با بچه ها خوب کنار می آيند اما تعدادی ديگر ، رفتار مناسبی با آنها ندارند. اغلب به انان فحاشی می کنند و اگر انان بخواهند اعتراض بکنند می گويند شما زندانی هستيد و حق اعتراض نداريد. به قول يکی از کودکان " برايشان زهر است که زندانی حرف بزند. "

ديدگاه ها نسبت به دختران حتی از تضييع حق اعتراض يک انسان به عنوان زندانی فراتر است، بطوريکه در ميان اعضای تيم حرفه ای که به عنوان کمک کننده در زندان هستند، اين جمله را می شنويد " يک مشت فاحشه " يا " پسرها قاتلشان هم بامزه تر از دخترهاست آنها فقط فاحشه هستند" . و دردناک تر اينکه گوينده اين جملات يکی از کارمندان زن اين مکان است .

مصرف ماده مخدر شيشه وحشيش در کانون اصلاح و تربيت و نيز زندان رجايی شهر در بند جوانان بسيار رايج است. مواد مخدر در درون زندان به راحتی يافت می شود، به طوری که گاهی کودکان و نوجوانان با يکديگر خريد و فروش می کنند. بسياری از کودکان استفاده از مواد را راه حلی برای يافتن آرامش در زندان و يا تحمل دوری از خانواده می دانند . تعدادی از انان نيز می گويند مقاومت می کنند تا در اين شرايط از اين مواد استفاده نکنند تا شايد اگر زنده ماندند، معتاد از زندان بيرون نيايند .

تمامی آنان قبل از آمدن به زندان از يک مسير گذشته اند و آن دستگيری توسط اداره آگاهی و بازپرسی در آن اداره بوده است. تقريبا تمامی اين کودکان اظهار داشتند که در روزهايی که در اداره آگاهی برای بررسی و تحقيق در بازداشتگاه بوده اند مورد شکنجه جسمی و فيزيکی قرار گرفته اند. (در يکی از موارد ، يکی از نوجوان پسر که در سن 15 سالگی دستگير شده بود به مدت 18 روزی که در ادراه آگاهی بوده است به شدت با لوله آب و شلاق کتک خورده بود). کودکان ديگر نيز از نمونه هايی نام بردند که شيوه های اعتراف گيری از آنان به عنوان مجرم بوده است، مانند دستبند قپونی يا ايستادن بروی ديوار برای يک روز کامل بدون اينکه اجازه داشته باشد رويشان را برگردانند. کودکی که 18 روز را در اداره آگاهی به سر برده بود می گويد در طول اين 18 روز بارها با کابل برق کتک خورده، بطوريکه شصت دستش هنگام بازجويی شکسته بوده است .

ديگری می گويد : "48 ساعت با زنجير و پابند بايد به ديوار خيره می شديم ." يکی ديگر از اين کودکان مدت 2 ماه در آگاهی بازداشت بوده است و می گويد تا مدتها مرا سر و ته آويزان کرده بودند و می گفتند "بايد بگويی چند نفر ديگر را کشته ای ؟؟ "، لازم به توضيح است که اين نوجوان متهم به مشارکت در قتل بود و متهم رديف سوم محسوب می گرديد. يکی از نوجوانان اظهار می داشت تا مدتها بعد از انتقال به کانون اصلاح و تربيت جای کبودی بروی دستها و پشتش بوده است و کابوس دوران بازداشت در اگاهی همواره جلوی چشم هايش است. تعدادی از آنها به سبب شکنجه در زمان بازجويی در ادراه آگاهی تا مدتها دچار پريشانی خواب و گوش به زنگی شده بودند .

به نظر می رسد که نوع بازجويی ها و روند دادرسی پرونده گاهی روند پرونده را از يک قتل غيرعمد ، تبديل به قتل عمد و اعتراف به قتل نموده بود. چنانچه دريکی از موارد پرونده نوجوانی می توانست دفاع از خود تلقی گردد اما در جريان دادرسی تبديل به قتل عمد گرديده بود که بعدها به کمک وکيل مدافع اين نوجوان و رضايت اولياء دم ، نوجوان فوق بعد از گذراندن دوران نوجوانی خود در کانون، آزاد گرديد . اما در اين فاصله خانواده او از هم پاشيده شد و ديگر توان اقتصادی برای مادر و برادرش باقی نماده بود .

در رابطه با دختران در طول دوران بازجويی از شيوه تحقير و فحاشی استفاده شده بود . انها به شدت تحقير شده بودند و با الفاظ رکيک مخاطب قرار داده می شدند. بسياری از انان بخصوص آنهايی که اهل شهرستان و يا روستا بودند تا مدتها در زندان گمنام بودند مگر انکه توسط ساير زندانی های همبندشان راهنمايی می شدند که نامه ای بنويسند يا از سازمانی طلب کمک نمايند . تعدادی از انها هم ماندن در زندان و يا حتی مرگ را به آوارگی و يا بازگشت به خانواده ترجيح می دادند .

نقش و جايگاه مادر

نکته قابل تعمق ديگر در ميان اظهارات نوجوان، نقش مادرانشان در خانواده است. در تمامی موارد مصاحبه شده، مادران هيچ گونه نقش و جايگاهی درون خانواده نداشته و در تصميم گيری های خانواده حق دخالت نداشتند. در بسياری از موارد مادران خود قربانيان خشونتهای خانگی و فرهنگ مرد سالاری درون خانواده بودند. همچنين در برخی موارد بعد از پدر، تصميم گيرنده اصلی در خانواده بوده است .

نمونه هايی از اظهارات کودکان در رابطه با اين موضوع در ذيل آورده شده است :

" پدرم مادرم را مدام کتک می زد، بعد از اينکه منم اومدم اينجا مادرم بيشتر کتک می خورد چون پدرم به مادرم می گفت تو مقصری و کتکش می زد ".

"پدرم مادرم را کتک می زد ،هر وقت من از مدرسه می اومدم می ديدم صورتش قرمز شده و گريه کرده . می فهميدم آقام کتکش زده ".

"تو خونه بعد از بابام حرف حرفه منه، نمی گذارم خواهرام زياد بيرون برند " "بابام خدا بيامرز وقتی عصبانی می شد کتک می زد ولی مادرم زن صبوريه، من هيچ وقت عصبانيتش رو نديدم ". "مادرم بدون پدرم و يا من نمی تونست از خانه بيرون برود ". "مادرم بی سواد و خانه نشينه، چيزی نمی فهمه اما پدرم چون سرکار می رود بيشتر می فهمه ".

اما بعد از دستگيری و محکوميت کودکان، مادران نيز توسط پدارن و ديگر اعضای بزرگ فاميل محکوم به عدم تربيت درست فرزندانشان شدند و به عنوان مقصر اصلی به وجود آمدن اين ماجرا به حساب امده اند . با اين وجود بعد از محکوميت کودکان و ورود انان به زندان مادران بيشترين نقش را برای حمايت از فرزندانشان برعهده گرفتند و گاهی پس از ترک پدر خود به تنهايی بار مسووليت کودک زندانی شان و تلاش برای زنده ماندن آنها را بر دوش کشيده و می کشند .

شايد اگر .....

همه آنچه از مصاحبه با اين کودکان به دست امده نشان می دهد که بسياری از آن ها از حقوق اوليه خود به عنوان انسان، از کليه حقوق خود به عنوان کودک و نيز از دسترسی به عدالت و دادرسی عادلانه محروم بوده اند و نحوه برخورد با آن ها در زندان و در مدت بازداشت گاه چنان تاثير عميقی بر سرنوشت اين کودکان می گذارد که ديگر قابل جبران نخواهد بود و تازه اين در حاليست که کودک شانس ادامه حيات را پيدا کند.

شايد اگر به جای مجازات کودکان به زمينه های وقوع جرم توسط آنان توجه می شد و مجازاتی متناسب باسن شان برايشان در نظر گرفته می شد ما شاهد حضور اين تعداد کودک در زندان هايمان نبوديم و آنان نيز سرنوشتی اينگونه پيدا نمی کردند.


26 شهریور 1389 18:57
Balatarin
READ MORE...

عکس خبری/ تکدیگری کودکان یا سوء استفاده از کودکان برای تکدی؟










http://www.mehrnews.com/fa/newsdetail.aspx?NewsID=1154703
عکس خبری/ تکدیگری کودکان یا سوء استفاده از کودکان برای تکدی؟
بسیاری از کودکان متکدی کودکان ربوده شده ای هستند که در خدمت باندهای سازمان یافته قرار می گیرند. کودکانی نیز هستند که از سوی والدین خود برای کار و تکدیگری مورد سوء استفاده قرار می گیرند. در چنین مواردی ظاهرا وجود حق ولایتی که قانون برای والدین نسبت به فرزندان در نظر گرفته برخورد و مقابله با آنان را دشوار ساخته است. گرچه ظاهرا سازمانها و ارگانهای مسئول نیز وظایف خود را به فراموشی سپرده اند!  
عکس/ یونس خانی
READ MORE...

Weltkindertag/////////روز جهانی‌ کودک ///////World Children's Day

http://www.kindergarten-mauerstrasse.de/Bilder/Weltkindertag%202008/Weltkindertag-001.jpg READ MORE...