10 September 2010

دختركي كه به دليل پول نداشتن از بيمارستان فرار كرد

دختر بي كس و كاري كه كسي حاضر نشد مسئوليتش را بپذيرد، مجبور شد عليرغم بيماري و خونريزي از بيمارستان فرار كند. به گزارش خبرنگار جهان، دختري كه چند شب پيش به دليل مشكوكي كارش به به بيمارستان كشيده شده بود، به دليل نداشتن پول نتوانست در بيمارستان بستري شود، اين درحالي است كه بهزيستي نيز حاضر نبود مسئوليت وي را پيذيرد.

چراغ هاي كم سوي سقف بيمارستان تنها چيزي بود كه وقتي دختر چشمش را باز كرد توانست آنها را ببيند.
با زحمت چند ثانيه اي به همان حال ماند تا بتواند چيز هايي را كه در اطرافش وجود دارد را تجزيه و تحليل كند.
نمي دانست چه شده و كجاست و براي پيدا كردن جواب سوال ذهنش همانطور كه خوابيده بود خواست جابه جا شود اما درد تمام وجودش را گرفته بود و تنها ناله اي از ته دلش كشيد هيچ حركتي نمي توانست انجام دهد جز آنكه سري تكان بدهد و نگاهي به اطرافش بيندازد به ياد نداشت كه چه اتفاقي افتاده است و در كجاست يكي يكي بيماران رابا نگاه رصد كرد و باز آهي كشيد
زن همراه بالاي سرش آمد ودختر با ناله از وي آب خواست.
يكي از اتاق هاي بيمارستان امام حسن شش تخت مجزا داشت كه تمامي تخت ها از بيماراني پر شده بود كه روي پانل بالاي آن نوشته بود بخش مغز و اعصاب.
مريم يكي از اين بيماران بود كه با همراهي كه بعدامعلوم شد از مسولان بهزيستي است وارد اتاق شد خودش مي گفت از پله هاي پل هوايي به پايين سقوط كرده است اما اين تنها يكي از هزار داستاني بود كه مريم براي اين و آن تعريف مي كرد يك بار مي گفت تصادف كرد و به بيمار ديگري كه براي احوالپرسي با وي بالاي سرش مي آمد مي گفت از طبقه سوم ساختمان به زمين افتاده است
دو پايش شكسته و مهره آخر كمرش نيز جابه جا شده بود.
هر بار كه دكتر بالاي سرش مي آمد به همراهش مي گفت وضعيت خوبي ندارد و بايد فورا تحت عمل جراحي قرار بگيرد اما هر بار كه مسولان بيمارستان و بهزيستي از وي مي خواستند آدرسي را از يكي از بستگانش در اختيار آنها قرار دهد وي از اين كار سر باز مي زد و سعي مي كرد خودش را تنها نشان دهد تا پرده از رازي كه در سينه داشت باز نشود.
يكي از كارمندان بهزيستي كه به عنوان همراه با مريم به بيمارستان آمده بود به خبرنگار جهان گفت : مريم از بچه هاي بهزيستي نيست وچند وقت پيش به عنوان اينكه جايي براي ماندن ندارد به مركز نگهداري زنان خياباني آمد و اما خيلي زود از آنجا رفت تا اينكه روز گذشته در حالي كه به شدت درد مي كشيد به مركز آمد و ادعا كرد از پله هاي پل عابر پياده سقوط كرده است و از ما خواست تا به وي كمك كنيم ما هم وي را به بيمارستان منتقل كرديم اما از آنجا كه اين دختر تحت حمايت بهزيستي قرار نداشت، مسولان بيمارستان از عمل كردن وي سر باز مي زنند.

ظاهرا بهانه مسئولين بيمارستان اين بوده است كه وي پول ندارد و بي كس و كار است.

در نهايت دخترك كه مي بيند بيمارستان حاضر نيست به مداواي وي بپردازد لنگان و لنگان و با حال بيمار از بيمارستان خارج مي شود.

براستي وظيفه بيمارستان در قبال اين بيمار چه بود؟آيا سابقه افراد مي تواند دليل مناسبي براي بي توجهي به درمان آنها باشد؟وظيفه بهزيستي در اين رابطه چيست؟چه كسي بايد به حال چنين افرادي رسيدگي كند؟در واقع اگر يكي از مردم اين شهر به هر دليل پولي براي درمان نداشت بايد چه سرنوشتي در انتظار او خواهد بود؟اين فرد قبل از مجرم بودن يا نبودن، بيمار بوده است و بيمارستان و بهزيستي در قبال وي مسوول بودند.

No comments:

Post a Comment