21 September 2010

نگاهی به وضعيت کودکان در معرض اعدام در کانون اصلاح و تربيت.مژگان قاسميان

کودکانی که فردايشان را از دست می دهند

نوشته زير برگرفته از مصاحبه ها و مشاهدات نگارنده در کانون اصلاح و تربيت در طول يک سال است.

مقدمه

گرو هی از کودکان بدليل فقر و نيز نا برابريهای موجود در جامعه مورد بی توجهی مضاعف واقع شده اند ، چنانچه در جامعه ای متلاطم و سرشار از نابرابری ها خود به تنهايی قادر به بيان و نيز احقاق حقوق خود نمی باشند . کودکانی که با عنوان کودکان بزهکار شناخته می شوند نيز در اين دسته قرار می گيرند .

در ميان اين گروه از کودکان، کودکان و نوجوانانی که مرتکب قتل شده و به قصاص نفس و اعدام محکوم می شوند، علاوه بر آنکه با توجه به جرم خود به عنوان قاتلان کوچک جامعه معرفی می گردند بلکه با توجه به قوانين موجود در کشور مغاير با پيمان نامه حقوق کودک در خصوص عدم اعدام کودکان مجرم زير 18 سال، با توجه به درخواست اوليای دم به قصاص محکوم شده و می بايست تا رسيدن به سن 18 سالگی و اجرای حکم در زندان باقی بمانند. البته کودکانی که عضو گروه های سياسی بوده اند و يا متهم به اقدام عليه امنيت ملی می باشند داستانی جدا دارند . از سوی ديگر، زندگی در کانون اصلاح و تربيت تا رسيدن به 18 سالگی ، انتقال به زندان بزرگسالان و باقی ماندن در آن تا زمان اجرای حکم، خود نيز منجر به بروز انواع مسائل و مشکلات روحي، روانی و اجتماعی گرديده و نه تنها خود آنها بلکه خانواده آنها نيز ممکن است سالها تحت فشارهای روانی و اقتصادی قرارگيرند .

البته خانواده مقتول نيز علاوه بر سوگ از دست دادن عضو خانواده خود در معرض بحران و تنش قرار می گيرد . در اين ميان تنها تعداد معدودی از اوليای دم رضايت داده و يا با گرفتن ديه های سنگين از قصاص منصرف گشته و کودک بعد از گذراندن مدت تنبيهی خود در کانون اصلاح و تربيت و يا در زندان بزرگسالان آزاد می گردد . در چنين مواردی نيز با توجه به حساسيت موضوع، جامعه و افکار عمومی نيز با انتشار اين اخبار و شرح وقوع چنين حوادثی دچار تنش می گردد. گاهی نيز آزادی از زندان پايان ماجرا نيست . او ديگر جوانی است که سالهای کودکی و نوجوانی اش را در زندان سپری کرده .بسياری از انها می بايست بعد از آن با افسردگی و اثرات روانی- اجتماعی ناشی از سالهای اقامت در زندان دست و پنجه نرم کنند ، جايی که ديگر رمقی هم برای خانواده پس از سالها اضطراب مرگ فرزندشان باقی نمانده است .

وجود بيش از 212 کودک محکوم به اعدام در زندان های کشور و مسائل مرتبط با بازگشت به جامعه تعدادی از اين کودکان پس از بخشش اولياء دم و پرداخت ديه و اجرای حکم اعدام تعداد زيادی از آنان طی دهه اخير، نشان از ضرورت پرداختن به مسائل و مشکلات آنان در طی اين روند است.

کودکان و زندان

در کانون اصلاح و تربيت تعداد پسران محکوم به قصاص از دختران بيشتر است . عمده قتل ها ناشی از زدوخورد و يا نزاعهای دسته جمعی در محله ها هستند، اما داستان دختران بسيار متفاوت است . اکثر دختران محکوم به قصاص، متهم به قتل پدر و يا برادر هستند که بيشتر ناشی از نزاع ها و کشمکش های درون خانواده بوده است .

در ميان اين گروه از کودکان تعدادی که سالهاست در آنجا هستند موقعيت متفاوتی نسبت به تازه واردين دارند. بيشتر سرگروه و يا عضو شورای مشورتی کانون هستند اما با وجود امتيازاتی که دارند از موقعيت خود خسته اند و احساس درماندگی و انزجار در ميانشان بيشتر از تازه واردين است. قديمی ترها به سختی برای صحبت کردن اعتماد می کنند و تجارب خوبی از مصاحبه های قبلی با ديگر افراد ندارند اما تازه واردين به اميد اينکه کمکی در حل پرونده شان صورت گيرد در هنگام صحبت راحتتر هستند .

کودکان از زندگی شان در کانون می گويند؛ نزديکترين افراد با کودکان در کانون مراقبان شان هستند در ميان انها تعدادی با بچه ها خوب کنار می آيند اما تعدادی ديگر ، رفتار مناسبی با آنها ندارند. اغلب به انان فحاشی می کنند و اگر انان بخواهند اعتراض بکنند می گويند شما زندانی هستيد و حق اعتراض نداريد. به قول يکی از کودکان " برايشان زهر است که زندانی حرف بزند. "

ديدگاه ها نسبت به دختران حتی از تضييع حق اعتراض يک انسان به عنوان زندانی فراتر است، بطوريکه در ميان اعضای تيم حرفه ای که به عنوان کمک کننده در زندان هستند، اين جمله را می شنويد " يک مشت فاحشه " يا " پسرها قاتلشان هم بامزه تر از دخترهاست آنها فقط فاحشه هستند" . و دردناک تر اينکه گوينده اين جملات يکی از کارمندان زن اين مکان است .

مصرف ماده مخدر شيشه وحشيش در کانون اصلاح و تربيت و نيز زندان رجايی شهر در بند جوانان بسيار رايج است. مواد مخدر در درون زندان به راحتی يافت می شود، به طوری که گاهی کودکان و نوجوانان با يکديگر خريد و فروش می کنند. بسياری از کودکان استفاده از مواد را راه حلی برای يافتن آرامش در زندان و يا تحمل دوری از خانواده می دانند . تعدادی از انان نيز می گويند مقاومت می کنند تا در اين شرايط از اين مواد استفاده نکنند تا شايد اگر زنده ماندند، معتاد از زندان بيرون نيايند .

تمامی آنان قبل از آمدن به زندان از يک مسير گذشته اند و آن دستگيری توسط اداره آگاهی و بازپرسی در آن اداره بوده است. تقريبا تمامی اين کودکان اظهار داشتند که در روزهايی که در اداره آگاهی برای بررسی و تحقيق در بازداشتگاه بوده اند مورد شکنجه جسمی و فيزيکی قرار گرفته اند. (در يکی از موارد ، يکی از نوجوان پسر که در سن 15 سالگی دستگير شده بود به مدت 18 روزی که در ادراه آگاهی بوده است به شدت با لوله آب و شلاق کتک خورده بود). کودکان ديگر نيز از نمونه هايی نام بردند که شيوه های اعتراف گيری از آنان به عنوان مجرم بوده است، مانند دستبند قپونی يا ايستادن بروی ديوار برای يک روز کامل بدون اينکه اجازه داشته باشد رويشان را برگردانند. کودکی که 18 روز را در اداره آگاهی به سر برده بود می گويد در طول اين 18 روز بارها با کابل برق کتک خورده، بطوريکه شصت دستش هنگام بازجويی شکسته بوده است .

ديگری می گويد : "48 ساعت با زنجير و پابند بايد به ديوار خيره می شديم ." يکی ديگر از اين کودکان مدت 2 ماه در آگاهی بازداشت بوده است و می گويد تا مدتها مرا سر و ته آويزان کرده بودند و می گفتند "بايد بگويی چند نفر ديگر را کشته ای ؟؟ "، لازم به توضيح است که اين نوجوان متهم به مشارکت در قتل بود و متهم رديف سوم محسوب می گرديد. يکی از نوجوانان اظهار می داشت تا مدتها بعد از انتقال به کانون اصلاح و تربيت جای کبودی بروی دستها و پشتش بوده است و کابوس دوران بازداشت در اگاهی همواره جلوی چشم هايش است. تعدادی از آنها به سبب شکنجه در زمان بازجويی در ادراه آگاهی تا مدتها دچار پريشانی خواب و گوش به زنگی شده بودند .

به نظر می رسد که نوع بازجويی ها و روند دادرسی پرونده گاهی روند پرونده را از يک قتل غيرعمد ، تبديل به قتل عمد و اعتراف به قتل نموده بود. چنانچه دريکی از موارد پرونده نوجوانی می توانست دفاع از خود تلقی گردد اما در جريان دادرسی تبديل به قتل عمد گرديده بود که بعدها به کمک وکيل مدافع اين نوجوان و رضايت اولياء دم ، نوجوان فوق بعد از گذراندن دوران نوجوانی خود در کانون، آزاد گرديد . اما در اين فاصله خانواده او از هم پاشيده شد و ديگر توان اقتصادی برای مادر و برادرش باقی نماده بود .

در رابطه با دختران در طول دوران بازجويی از شيوه تحقير و فحاشی استفاده شده بود . انها به شدت تحقير شده بودند و با الفاظ رکيک مخاطب قرار داده می شدند. بسياری از انان بخصوص آنهايی که اهل شهرستان و يا روستا بودند تا مدتها در زندان گمنام بودند مگر انکه توسط ساير زندانی های همبندشان راهنمايی می شدند که نامه ای بنويسند يا از سازمانی طلب کمک نمايند . تعدادی از انها هم ماندن در زندان و يا حتی مرگ را به آوارگی و يا بازگشت به خانواده ترجيح می دادند .

نقش و جايگاه مادر

نکته قابل تعمق ديگر در ميان اظهارات نوجوان، نقش مادرانشان در خانواده است. در تمامی موارد مصاحبه شده، مادران هيچ گونه نقش و جايگاهی درون خانواده نداشته و در تصميم گيری های خانواده حق دخالت نداشتند. در بسياری از موارد مادران خود قربانيان خشونتهای خانگی و فرهنگ مرد سالاری درون خانواده بودند. همچنين در برخی موارد بعد از پدر، تصميم گيرنده اصلی در خانواده بوده است .

نمونه هايی از اظهارات کودکان در رابطه با اين موضوع در ذيل آورده شده است :

" پدرم مادرم را مدام کتک می زد، بعد از اينکه منم اومدم اينجا مادرم بيشتر کتک می خورد چون پدرم به مادرم می گفت تو مقصری و کتکش می زد ".

"پدرم مادرم را کتک می زد ،هر وقت من از مدرسه می اومدم می ديدم صورتش قرمز شده و گريه کرده . می فهميدم آقام کتکش زده ".

"تو خونه بعد از بابام حرف حرفه منه، نمی گذارم خواهرام زياد بيرون برند " "بابام خدا بيامرز وقتی عصبانی می شد کتک می زد ولی مادرم زن صبوريه، من هيچ وقت عصبانيتش رو نديدم ". "مادرم بدون پدرم و يا من نمی تونست از خانه بيرون برود ". "مادرم بی سواد و خانه نشينه، چيزی نمی فهمه اما پدرم چون سرکار می رود بيشتر می فهمه ".

اما بعد از دستگيری و محکوميت کودکان، مادران نيز توسط پدارن و ديگر اعضای بزرگ فاميل محکوم به عدم تربيت درست فرزندانشان شدند و به عنوان مقصر اصلی به وجود آمدن اين ماجرا به حساب امده اند . با اين وجود بعد از محکوميت کودکان و ورود انان به زندان مادران بيشترين نقش را برای حمايت از فرزندانشان برعهده گرفتند و گاهی پس از ترک پدر خود به تنهايی بار مسووليت کودک زندانی شان و تلاش برای زنده ماندن آنها را بر دوش کشيده و می کشند .

شايد اگر .....

همه آنچه از مصاحبه با اين کودکان به دست امده نشان می دهد که بسياری از آن ها از حقوق اوليه خود به عنوان انسان، از کليه حقوق خود به عنوان کودک و نيز از دسترسی به عدالت و دادرسی عادلانه محروم بوده اند و نحوه برخورد با آن ها در زندان و در مدت بازداشت گاه چنان تاثير عميقی بر سرنوشت اين کودکان می گذارد که ديگر قابل جبران نخواهد بود و تازه اين در حاليست که کودک شانس ادامه حيات را پيدا کند.

شايد اگر به جای مجازات کودکان به زمينه های وقوع جرم توسط آنان توجه می شد و مجازاتی متناسب باسن شان برايشان در نظر گرفته می شد ما شاهد حضور اين تعداد کودک در زندان هايمان نبوديم و آنان نيز سرنوشتی اينگونه پيدا نمی کردند.


26 شهریور 1389 18:57
Balatarin

No comments:

Post a Comment