24 October 2009
پیکت روز های شنبه در نقاط مختلف شهر تورنتو علیه اعدام کودکان در ایران
And here is the rest of it.
READ MORE...
اولیای دم رضایت خود را اعلام کرد و امیر خالقی آزاد میشود
امیر خالقی یکی از موکلین و نوجوانی است که دو بار پای چوبه دار رفته و با تلاش و کوشش فعالین حقوق بشر و همچنین برخی از مسئولین با دستور ریاست قوه قضاییه اجرای حکم قصاص نفسش متوقف شد. پس از آن تلاشهای بسیاری صورت گرفت و با پا در میانی خیرین و جمع آوری دیه، اولیاءدم رضایت خود را اعلام نمودند. امیر خالقی در سن 16 سالگی در حالی که مسلوب الاختیار بوده دوست خود را بدون هیچ گونه اراده و قصد قبلی با ضربه چاقو و به صورت ناخواسته به قتل رساند. امیر خالقی متولد سال 1369 که در حال حاضر 18 ساله می باشد وی در تاریخ 26/10/1385 از داروخانه ای مقدار الکل سفید می خرد و با آب پرتقال مخلوط کرده و می نوشد به گونه ای که اختیار خود را از دست می دهد او از خیابانی می گذشته که تعدادی از دوستانش را می بیند که با دستفروشی صحبت می کند به سمت آنها می رود و به فروشنده، به شوخی می گوید که به این بچه ها چیزی نفروشید. این حرف باعث ایجاد درگیری بین این چند نفر می شود. امیر در مراحل دادرسی اعلام می کند که قصد درگیری و ایراد ضربه به بدن مقتول را نداشته است ولی نمی داند که چطور در آن لحظه از چاقوق استفاده می کند و ضربه ای به سینه مرحو علی ملک پور می زند و وی به قتل می رسد. امیر پس از ارتکاب جرم ساعتها در خیابانهای تهران پرسه می زند و چون از کرده خود پشیمان بود به شهر مذهبی قم و سپس به جمکران رفته و در نهایت به دلیل عذاب وجدانی که داشت خود را به مرجع انتظامی معرفی می کند.پس از اینکه خود را معرفی نمود موضوع شرب خمر و بی ارادگی خود را مطرح می کند ولی هیچگونه ترتیب اثری به گفته هایش داده نمی شود و حتی به سن وی نیز اهمیت داده نشده و قرار مجرمیت و کیفرخواست صادر می گردد. پرونده به شعبه 74 دادگاه کیفری استان رفته و قضات این شعبه امیر را به قصاص نفس محکوم می نمایند و پس از محکومیت وی، شعبه 27 دیوانعالی کشور حکم صادره را برخلاف قانون تایید می کند.از خانواده محترم اولیاءدم که جان این نوجوان را به وی بخشیدند صمیمانه سپاسگذاری کرده، دستشان را می بوسم. آنها پس از عفو از قصاص اعلام کردند که به آرامش رسیده اند و کشتن امیر برایشان کاری بسیار سخت بود. و به دیگران نیز توصیه کردند که در چنین مواقعی گذشت بهترین راه برای رسیدن به آرامش است و با انتقام هیچ کس به آرامش نخواهد رسید.به امید نجات جان دیگر نوجوانان این مرز و بوم.پس از اینکه تشریفات آزادی امیر خالقی به انجام رسد ایشان در چند روز آینده از زندان رجایی شهر کرج آزاد می گردد. + نوشته شده توسط محمد مصطفایی در شنبه دوم آبان 1388 .
READ MORE...
22 October 2009
خدا به آدم های ثروتمند حی میده، حی میده، حی میده، ولی به آدم های فقیر هیچ چیزی نمی ده
. And here is the rest of it.
READ MORE...
بطور تقریب در هر مدرسه حداقل 10 كودك افغاني ثبتنام نشده و بلاتکلیف می مانند
مدرسهاي را سراغ داريم كه سه سال پيدرپي كودك افغاني را كه معدلش 20 بوده در كلاس سوم دبستان نشاندهاند و به پايههاي بالاتر انتقال ندادهاند و مدير آن مدرسه اعلام كرده كه براي كلاس چهارم دبستان ظرفيت ندارد، وقتي از مدارس سئوال ميشود كه چرا فلان كودك ثبتنام نشده آنها اعلام ميكنند كه ظرفيت نداريم در حالي كه آنها تنها ادعاي مالي ندارند و از كودكان پول طلب ميكنند.
. يكي از اعضاي كميته هماهنگي شبكه ياري كودكان ايران از وجود يك معضل در مدارس كشورخبرداد كه علي رغم اعمال برخي از قوانين توسط دولت،باز هم كودكان افغاني براي ثبت نام در مدرسه و رسيدن به حق مسلمشان براي تحصيل با مشكل مواجه بوده و به همين دليل به كار در خيابان و سر چهارراهها و يا كار سخت مبادرت ميكنند .
به گزارش هرانا به نقل از ایلنا ، يكي از اعضاي كميته هماهنگي شبكه ياري كودكان ايران از اعمال يك بيعدالتي در يكي از مدارس شهر تهران (كه نام آن در خبرگزاري محفوظ است) خبر داد و تاكيد كرد: مدرسهاي را سراغ داريم كه سه سال پيدرپي كودك افغاني را كه معدلش 20 بوده در كلاس سوم دبستان نشاندهاند و به پايههاي بالاتر انتقال ندادهاند و مدير آن مدرسه اعلام كرده كه براي كلاس چهارم دبستان ظرفيت ندارد، وقتي از مدارس سئوال ميشود كه چرا فلان كودك ثبتنام نشده آنها اعلام ميكنند كه ظرفيت نداريم در حالي كه آنها تنها ادعاي مالي ندارند و از كودكان پول طلب ميكنند.
او افزود: مدارس از كودكان افغاني كه همراه با كارتمشخصات آموزشي براي ثبتنام مراجعه ميكنند 70 تا 100 هزار تومان پول تقاضا ميكنند اين در حالي است كه تمام اين كودكان توان مالي پرداخت اين مبلغ را نداشته و تنها كودكاني كه توان پرداخت دارند در مدارس ثبتنام ميشوند.
عضو كميته فوق خاطر نشان كرد: كودكان ديگر امكان ثبتنام شدن در مدارس وشروع تحصيل را نداشته و به ناچار براي كار كردن به خيابان ميروند.
به گفته اين عضو كميته هماهنگي شبكه ياري كودكان ايران حداقل در هر مدرسه 10 كودك كلاس اولي افغاني به دليل نداشتن توان مالي ثبتنام نشده و غربالگري شدهاند.
عضو كميته فوق به اعمال سلايق شخصي بر روي برخي قوانين اشاره و تاكيد كرد: از دولت ايران تقدير ميكنيم كه امسال كارت مشخصات آموزشي كودكان افغاني را به خود آنها تحويل ميدهند و كودك را به تنهايي به حساب ميآورند چرا كه سال گذشته اين كارتها تحت عنوان كارت پدر ارائه ميشد و از ارائه كارتها به كودكان و يا مادرانشان خودداري ميشد، اما چرا وقتي جامعه در حال ارائه يك خدمت خوب به اين كودكان است، ساير مسئولان سنگاندازي كرده ومعضل پديد ميآورند؟
او در پايان خواستار پيگيري حقوق اين كودكان در حداقل زمان ممكن شد
.
READ MORE...
به گزارش هرانا به نقل از ایلنا ، يكي از اعضاي كميته هماهنگي شبكه ياري كودكان ايران از اعمال يك بيعدالتي در يكي از مدارس شهر تهران (كه نام آن در خبرگزاري محفوظ است) خبر داد و تاكيد كرد: مدرسهاي را سراغ داريم كه سه سال پيدرپي كودك افغاني را كه معدلش 20 بوده در كلاس سوم دبستان نشاندهاند و به پايههاي بالاتر انتقال ندادهاند و مدير آن مدرسه اعلام كرده كه براي كلاس چهارم دبستان ظرفيت ندارد، وقتي از مدارس سئوال ميشود كه چرا فلان كودك ثبتنام نشده آنها اعلام ميكنند كه ظرفيت نداريم در حالي كه آنها تنها ادعاي مالي ندارند و از كودكان پول طلب ميكنند.
او افزود: مدارس از كودكان افغاني كه همراه با كارتمشخصات آموزشي براي ثبتنام مراجعه ميكنند 70 تا 100 هزار تومان پول تقاضا ميكنند اين در حالي است كه تمام اين كودكان توان مالي پرداخت اين مبلغ را نداشته و تنها كودكاني كه توان پرداخت دارند در مدارس ثبتنام ميشوند.
عضو كميته فوق خاطر نشان كرد: كودكان ديگر امكان ثبتنام شدن در مدارس وشروع تحصيل را نداشته و به ناچار براي كار كردن به خيابان ميروند.
به گفته اين عضو كميته هماهنگي شبكه ياري كودكان ايران حداقل در هر مدرسه 10 كودك كلاس اولي افغاني به دليل نداشتن توان مالي ثبتنام نشده و غربالگري شدهاند.
عضو كميته فوق به اعمال سلايق شخصي بر روي برخي قوانين اشاره و تاكيد كرد: از دولت ايران تقدير ميكنيم كه امسال كارت مشخصات آموزشي كودكان افغاني را به خود آنها تحويل ميدهند و كودك را به تنهايي به حساب ميآورند چرا كه سال گذشته اين كارتها تحت عنوان كارت پدر ارائه ميشد و از ارائه كارتها به كودكان و يا مادرانشان خودداري ميشد، اما چرا وقتي جامعه در حال ارائه يك خدمت خوب به اين كودكان است، ساير مسئولان سنگاندازي كرده ومعضل پديد ميآورند؟
او در پايان خواستار پيگيري حقوق اين كودكان در حداقل زمان ممكن شد
.
نامه ای از بهنود شجاعی که اعدام شد
ماه فروردین و هنــگام گل است موسم دیدار گل با بلبـــــــل است
دوستان شادی کنان در انجمن مانده ام من دور از این باغ و چمن
همیشه بهار برایم با خاطراتی خوب آغاز می شد اما این بار شکل بهار خزانی بوده برایم دیگر بهار نبود بهار من در حال خزان بود. آن شب که به انتظار صبح، که (صبح آخر زندگیم بود) به همه چیز فکر می کردم نمی دانید؟ که چه بر من گذشت و چه تا صبح کشیدم.
. من در این کنج قفس جا مانده ام ای خدا تنهای تنها مانده ام
نیست دیگر در تنــــــم تاب و توان ناتوانـــــــــم، ناتوانم، ناتوان
اینها مواردی بود که از روح و روانم می گذشت ، یعنی ناتوانی ام را می دیدم، دیگر از حس کردن گذشته بود. در هاله ای از غم گوشه آن گوشه از دنیا، من بودم و خدای خود، ناتوانی مرا در آغوش گرفته بود و برایم با صدای سردش آوای لالایی می خواند. بخواب؛ که همه چیز به آخر رسیده. از آن لحظه سردتر دیگر نبود. یعنی زمستان با آن همه سردیش از آن لحظات گرمتر و بهتر بود.
دیگرم تاب و تــــــــــوان در تن نماند قـــدرت ذکر و دعا در من نماند
پس تو خود ای خالق عرض و سماء هم دعا کن هم دوا کن درد ما
به او که در آن لحظه کنارم بود گفتم، تو که خود می دانی پس خود دوا کن ( یا من اسمه دواء....)
و آن لحظه به این اندیشیدم که فردا چه خواهد شد از او خواستم..
زین مصیبتهای بی حد و شمار حال ما را وارهـــان ای کرد گار
دستــــــــها بر جان انعامت دراز چشمها بر چشمه فیض تو باز
و می دانستم که او برایم هرچه بخواهد آن بهتر است، دوباره گفتم:
کن دعای بی پناهان مستجاب با عطای خویش ما را ده جواب
زین پریشـــان حالی درماندگی خلق را آســــوده کن در زندگی
به یاد فردا افتادم که چگونه خواهد گذشت، از خدای خود خواستم:
شاد گردد تا که دلهای غمین رحمتی یا رحمتاً العالمین
خاطر غم دیدگان را شاد کن جمله را از دید غم آزاد کن
شب در حال گذشتن بود اما هر سایه یک پتک بر سر من، لحظه در حال سپری شدن است، (خدایا هیچ کس کاری نمی تواند بکند، مگر تو) دوباره با خود مرور کردم، آنها که خود همه چیز را می دانند و حقشان است که قصاص کنند، از خدای خواستم که یک بار دیگر فرصتی بدهد اما با خود گفتم (که چه کنم مگر قرار است در فرصت بعدی اتفاقی بیفتد بگذار کار تمام شود) دوباره گفتم ( یعنی می شود که فرصتی هر چند کوتاه پیش بیاید؟ شاید بشود) خیلی سخت می گذشت، اینها چیزی نیست که بتوان بیان کرد اما از یک طرف این حق آنان است که قصاص کنند؛ کتاب و دین شریعت به آنان اجازه داده من نیز خطا کرده ام ولی زندگی و جوانی حق من است. آیا یک اشتباه هرچند بزرگ باشد قابل بخشش نیست؟ آیا نمی توان با خداوند که گفته اگر ببخشید برای شما بهتر است، در این زمینه وارد معامله شد؟
« بهبود شجاعی آماده شود برای اجرای حکم» ! نمازم را خواندم آن در نظرم آخرین نماز بود و بعد باید حرکت می کردم صدای زنجیرها می آمد، قرار بود با دسته بسته جان دهم چقدر سخت است حکم، حکم خداوند و باید اجرا شود. مامور آمد و مرا آماده حرکت به سمت آخر زندگیم کرد.
برویم... صدای گامها را می شنیدم وارد محوطه شدم یکی از آن طنابها را برای من آماده کرده اند.
محوطه شلوغ، هر کس در جایی و من را به سمت محل اجرای حکم راهنمایی می کردند آن صبح آخر من بود دیگر قرار بود بعد از آن را نبینم.
« بهنود شجاعی: به شما یک ماه فرصت داده شد تا رضایت ولی دم را بگیرید، او را بر گردانید»
یک لحظه خانواده شاکی را دیدم برادر داغ دارش گفت : « تو برادرم را کشتی» نمی دانستم از آن خبر خوشحال باشم یا از این جمله ناراحت. خوشحالیم کمتر از دقیقه ای طول نکشید آنان می خواستند حق برادر جوانشان را بگیرند و حق داشتند. اما به هر حال من یک ماه دیگر فرصت داشتم زنده بمانم اما این مطلب دل آن خانواده داغدار را درد آورد. چه کنم خدای من:
ای خدا ای راز دار بندگان شرمگینت ای توانایی که بر جان و جهان فرمانروایی
ای خدا ای همنوای ناله پروردگانـــت زین جهان تنها تو با سوز دل من آشنایی
از اینکه آنان دل خسته و رنجور شده بودند غصه ام بیشتر شد غم سراپای وجودم را فرا گرفت. میخواستم فریاد بکشم که دیگر توان زنده بودن را ندارم، دیگر این شکل زندگی برایم سخت است هر لحظه برایم لحظه مرگ است و هر دقیقه برایم عذاب آور، به که بگویم که خلاصم کنید.
صدایم در درون حبس شده بود، تشنه بودم اما آب شفایش نبود، خسته شده بودم اما نمی توانستم استراحت کنم، می خواستم بخوابم اما چشمانم اجازه نمی داد، می خواستم گریه کنم اما اشکی نداشتم، دوباره آن سلول تنگ و کوچک. به که بگویم نمی خواهم اینجای دنیا را. دوباره باید آن همه عذاب را تحمل کنم. کسی می گفت: « این لطف پروردگار هم به تو و هم به خانواده مقتول است شاید خداوند آنان را نیز بیازماید تو چه میدانی، مگر خود نگفته که من بهتر بر احوال شما آگاهم» با این ندا تسکین یافتم که آری خداوند بهتر می داند، شاید به این وسیله آنان نیز مانند من در حال آزمایش اند. که چگونه از حق خود بگذرند و زندگی جوانی را به او بر گردانند. یک ماه سخت و طاقت فرسا گذشت یک عده در جشن و شادمانی، یک عده در راه مسافرت به هرجایی که می خواستند، من نیز درگیر با آخرین روزهای زندگی ام، هر روز منتظر بودم خبری بیاید که شاید در آن از رضایت صحبتی شده باشد. اما هیچ؟
تا اینکه دوباره وقت آن شده که در این غم خانه دنیا شبی را صبح کنم. اما این بار سخت تر، چون یک شب زودتر از دوستانم جدا شدم و نتوانستم با کسی خداحافظی کنم. احساس می کردم که موهایم سپید شده و درونم تهی، چشمانم پر از اشک و ...
اشک می غلطد به مژگانم ز شرم و روسیاهی ای پناه بی پناهان مو سپید و رو سیاهم
بر در بخشایشت اشک پشـــــــــیمانی فشانم تا بشویم شاید از اشک پشیمانی گناهم
آماده یک روز سخت و شب سیاه دیگر شده بودم. با خدای خود می گفتم ای کاش در این زمان آخر یک لحظه مادرم کنارم بود. اما من از نعمت او برخوردار نبودم. با خود گفتم ای کاش دستان گرم پدرم روی شانه هایم بود اما به جای آن دست سنگین تقدیر با من بازی می کرد. اشک چشمانم دلم را می شست و دلم چشمه ای شده بود برای اشکم. دوباره حرکت به سوی آخرین نقطه دنیا وای این سفینه مرا کجا می برد و چه قدر سرعت داشت. وقتی بیرون را نگاه می کردم همه جا سبز و خرم بود همه داشتند زندگی خودشان را می کردند کسی به من توجهی نمی کرد با خود گفتم ( یعنی خدایا می شود من را ببخشند) در ان لحظات چشمانم را خواب ربود.
ای بسا شب خواب نوشین گرم بیفتد به چشم خواب می بینم چو مرغی می پرد در آسمانها
پیــــــــــــــــکر آلوده ام را خواب شیرین می رباید روح من در جستجـــــــویت می پرد تا بی کرانها
آن شب نیز با تمام سختی هایش گذشت . خانواده مقتول با من چه خواهند کرد. یکبار که خداوند عمرم را تمدید کرد آیا آنان نیز مرا خواهند بخشید؟ هیچ چیز غیر ممکن نیست و همه چیز امکان دارد یعنی این بار چه می شود می بخشند یا می کشند؟ اما باید بگویم ای خانواده مقتول ای عزیزان عزیز از دست داده، من به عنوان قاتل فرزند شما از شما طلب عفو و بخشش می کنم و از شما می خواهم که مرا به آیه های قرآن که گفته: ( بخشیدن برای شما بهتر است) مرا ببخشید، آیا غیر از این است....
شما اکنون وقت دارید یک تحقیق کنید و ببینید، آنانکه بر امر قصاص تاکید داشته اند بعد از اجرای حکم چه حالی پیدا کرده اند، اگر من در غفلت مرتکب آن عمل شدم و در سنی که خوب و بد را از هم تشخیص نمی دادم شما چه، شما فقط به خاطر انتقام می خواهید این کار را انجام بدهید، که البته حقتان است یعنی نمی توان یک لحظه تامل کرد. اگر قصاص من باعث راحتی شما و آرامش روح آن مرحوم می شود اشکالی ندارد و اگر شما از آن دو نوبت که به من اجازه داده شده تا بتوانم رضایت شما را جلب کنم ناراحت و خشمگین هستید، آن موهبت خدا بود و من نیز به رضای او راضیم، اما به شما بگویم اگر مرا قصاص کنید که حکم حدود الهی را درباره ام اجرا کرده اید، جان جوانی را در مقابل جان جوانتان گرفته اید و هیچ کس نمی تواند به شما بگوید که چرا اینکار را کرده اید و هیچ حساب و کتابی نمی ماند و به حقتان رسیده اید و دیگر همه چیز تمام می شود. اما اگر رضایت بدهید و از قصاص من در گذرید اولاً که خدا را خشنود کرده اید و از خصلت بخشندگی برخوردار شده اید و مرا تا آخر عمر غلام خود کرده اید و وارد معامله با خداوند شده اید که قطعاً در آن منفعت است. اما لحظات سختی که برمن گذشت را به خاطر لحظات سختی که بر شما گذشت حلالتان می کنم من لحظاتی را برای شما شرح دادم که با ورق و قلم نمی توان آن را توصیف کرد. لحظه ای که باید را نمی دانی و فقط انتظار دستی مهربان را می کشی که مرا ببخشد اما لحظاتی که شاید هیچ وقت جبران نشود. بار الهی می دانی که با دل شکسته و مالامال از درد این حرفها را می گویم:
مهربانا! با دلی شکسته رو به سوی تو کردم رو کجا آرم اگر از درگهــــت گویی جوابم
بی کسم از سایه مهر تو می جویم پناهی از کجا یابم خدایی گر به کویت ره نیابم
.
READ MORE...
نیست دیگر در تنــــــم تاب و توان ناتوانـــــــــم، ناتوانم، ناتوان
اینها مواردی بود که از روح و روانم می گذشت ، یعنی ناتوانی ام را می دیدم، دیگر از حس کردن گذشته بود. در هاله ای از غم گوشه آن گوشه از دنیا، من بودم و خدای خود، ناتوانی مرا در آغوش گرفته بود و برایم با صدای سردش آوای لالایی می خواند. بخواب؛ که همه چیز به آخر رسیده. از آن لحظه سردتر دیگر نبود. یعنی زمستان با آن همه سردیش از آن لحظات گرمتر و بهتر بود.
دیگرم تاب و تــــــــــوان در تن نماند قـــدرت ذکر و دعا در من نماند
پس تو خود ای خالق عرض و سماء هم دعا کن هم دوا کن درد ما
به او که در آن لحظه کنارم بود گفتم، تو که خود می دانی پس خود دوا کن ( یا من اسمه دواء....)
و آن لحظه به این اندیشیدم که فردا چه خواهد شد از او خواستم..
زین مصیبتهای بی حد و شمار حال ما را وارهـــان ای کرد گار
دستــــــــها بر جان انعامت دراز چشمها بر چشمه فیض تو باز
و می دانستم که او برایم هرچه بخواهد آن بهتر است، دوباره گفتم:
کن دعای بی پناهان مستجاب با عطای خویش ما را ده جواب
زین پریشـــان حالی درماندگی خلق را آســــوده کن در زندگی
به یاد فردا افتادم که چگونه خواهد گذشت، از خدای خود خواستم:
شاد گردد تا که دلهای غمین رحمتی یا رحمتاً العالمین
خاطر غم دیدگان را شاد کن جمله را از دید غم آزاد کن
شب در حال گذشتن بود اما هر سایه یک پتک بر سر من، لحظه در حال سپری شدن است، (خدایا هیچ کس کاری نمی تواند بکند، مگر تو) دوباره با خود مرور کردم، آنها که خود همه چیز را می دانند و حقشان است که قصاص کنند، از خدای خواستم که یک بار دیگر فرصتی بدهد اما با خود گفتم (که چه کنم مگر قرار است در فرصت بعدی اتفاقی بیفتد بگذار کار تمام شود) دوباره گفتم ( یعنی می شود که فرصتی هر چند کوتاه پیش بیاید؟ شاید بشود) خیلی سخت می گذشت، اینها چیزی نیست که بتوان بیان کرد اما از یک طرف این حق آنان است که قصاص کنند؛ کتاب و دین شریعت به آنان اجازه داده من نیز خطا کرده ام ولی زندگی و جوانی حق من است. آیا یک اشتباه هرچند بزرگ باشد قابل بخشش نیست؟ آیا نمی توان با خداوند که گفته اگر ببخشید برای شما بهتر است، در این زمینه وارد معامله شد؟
« بهبود شجاعی آماده شود برای اجرای حکم» ! نمازم را خواندم آن در نظرم آخرین نماز بود و بعد باید حرکت می کردم صدای زنجیرها می آمد، قرار بود با دسته بسته جان دهم چقدر سخت است حکم، حکم خداوند و باید اجرا شود. مامور آمد و مرا آماده حرکت به سمت آخر زندگیم کرد.
برویم... صدای گامها را می شنیدم وارد محوطه شدم یکی از آن طنابها را برای من آماده کرده اند.
محوطه شلوغ، هر کس در جایی و من را به سمت محل اجرای حکم راهنمایی می کردند آن صبح آخر من بود دیگر قرار بود بعد از آن را نبینم.
« بهنود شجاعی: به شما یک ماه فرصت داده شد تا رضایت ولی دم را بگیرید، او را بر گردانید»
یک لحظه خانواده شاکی را دیدم برادر داغ دارش گفت : « تو برادرم را کشتی» نمی دانستم از آن خبر خوشحال باشم یا از این جمله ناراحت. خوشحالیم کمتر از دقیقه ای طول نکشید آنان می خواستند حق برادر جوانشان را بگیرند و حق داشتند. اما به هر حال من یک ماه دیگر فرصت داشتم زنده بمانم اما این مطلب دل آن خانواده داغدار را درد آورد. چه کنم خدای من:
ای خدا ای راز دار بندگان شرمگینت ای توانایی که بر جان و جهان فرمانروایی
ای خدا ای همنوای ناله پروردگانـــت زین جهان تنها تو با سوز دل من آشنایی
از اینکه آنان دل خسته و رنجور شده بودند غصه ام بیشتر شد غم سراپای وجودم را فرا گرفت. میخواستم فریاد بکشم که دیگر توان زنده بودن را ندارم، دیگر این شکل زندگی برایم سخت است هر لحظه برایم لحظه مرگ است و هر دقیقه برایم عذاب آور، به که بگویم که خلاصم کنید.
صدایم در درون حبس شده بود، تشنه بودم اما آب شفایش نبود، خسته شده بودم اما نمی توانستم استراحت کنم، می خواستم بخوابم اما چشمانم اجازه نمی داد، می خواستم گریه کنم اما اشکی نداشتم، دوباره آن سلول تنگ و کوچک. به که بگویم نمی خواهم اینجای دنیا را. دوباره باید آن همه عذاب را تحمل کنم. کسی می گفت: « این لطف پروردگار هم به تو و هم به خانواده مقتول است شاید خداوند آنان را نیز بیازماید تو چه میدانی، مگر خود نگفته که من بهتر بر احوال شما آگاهم» با این ندا تسکین یافتم که آری خداوند بهتر می داند، شاید به این وسیله آنان نیز مانند من در حال آزمایش اند. که چگونه از حق خود بگذرند و زندگی جوانی را به او بر گردانند. یک ماه سخت و طاقت فرسا گذشت یک عده در جشن و شادمانی، یک عده در راه مسافرت به هرجایی که می خواستند، من نیز درگیر با آخرین روزهای زندگی ام، هر روز منتظر بودم خبری بیاید که شاید در آن از رضایت صحبتی شده باشد. اما هیچ؟
تا اینکه دوباره وقت آن شده که در این غم خانه دنیا شبی را صبح کنم. اما این بار سخت تر، چون یک شب زودتر از دوستانم جدا شدم و نتوانستم با کسی خداحافظی کنم. احساس می کردم که موهایم سپید شده و درونم تهی، چشمانم پر از اشک و ...
اشک می غلطد به مژگانم ز شرم و روسیاهی ای پناه بی پناهان مو سپید و رو سیاهم
بر در بخشایشت اشک پشـــــــــیمانی فشانم تا بشویم شاید از اشک پشیمانی گناهم
آماده یک روز سخت و شب سیاه دیگر شده بودم. با خدای خود می گفتم ای کاش در این زمان آخر یک لحظه مادرم کنارم بود. اما من از نعمت او برخوردار نبودم. با خود گفتم ای کاش دستان گرم پدرم روی شانه هایم بود اما به جای آن دست سنگین تقدیر با من بازی می کرد. اشک چشمانم دلم را می شست و دلم چشمه ای شده بود برای اشکم. دوباره حرکت به سوی آخرین نقطه دنیا وای این سفینه مرا کجا می برد و چه قدر سرعت داشت. وقتی بیرون را نگاه می کردم همه جا سبز و خرم بود همه داشتند زندگی خودشان را می کردند کسی به من توجهی نمی کرد با خود گفتم ( یعنی خدایا می شود من را ببخشند) در ان لحظات چشمانم را خواب ربود.
ای بسا شب خواب نوشین گرم بیفتد به چشم خواب می بینم چو مرغی می پرد در آسمانها
پیــــــــــــــــکر آلوده ام را خواب شیرین می رباید روح من در جستجـــــــویت می پرد تا بی کرانها
آن شب نیز با تمام سختی هایش گذشت . خانواده مقتول با من چه خواهند کرد. یکبار که خداوند عمرم را تمدید کرد آیا آنان نیز مرا خواهند بخشید؟ هیچ چیز غیر ممکن نیست و همه چیز امکان دارد یعنی این بار چه می شود می بخشند یا می کشند؟ اما باید بگویم ای خانواده مقتول ای عزیزان عزیز از دست داده، من به عنوان قاتل فرزند شما از شما طلب عفو و بخشش می کنم و از شما می خواهم که مرا به آیه های قرآن که گفته: ( بخشیدن برای شما بهتر است) مرا ببخشید، آیا غیر از این است....
شما اکنون وقت دارید یک تحقیق کنید و ببینید، آنانکه بر امر قصاص تاکید داشته اند بعد از اجرای حکم چه حالی پیدا کرده اند، اگر من در غفلت مرتکب آن عمل شدم و در سنی که خوب و بد را از هم تشخیص نمی دادم شما چه، شما فقط به خاطر انتقام می خواهید این کار را انجام بدهید، که البته حقتان است یعنی نمی توان یک لحظه تامل کرد. اگر قصاص من باعث راحتی شما و آرامش روح آن مرحوم می شود اشکالی ندارد و اگر شما از آن دو نوبت که به من اجازه داده شده تا بتوانم رضایت شما را جلب کنم ناراحت و خشمگین هستید، آن موهبت خدا بود و من نیز به رضای او راضیم، اما به شما بگویم اگر مرا قصاص کنید که حکم حدود الهی را درباره ام اجرا کرده اید، جان جوانی را در مقابل جان جوانتان گرفته اید و هیچ کس نمی تواند به شما بگوید که چرا اینکار را کرده اید و هیچ حساب و کتابی نمی ماند و به حقتان رسیده اید و دیگر همه چیز تمام می شود. اما اگر رضایت بدهید و از قصاص من در گذرید اولاً که خدا را خشنود کرده اید و از خصلت بخشندگی برخوردار شده اید و مرا تا آخر عمر غلام خود کرده اید و وارد معامله با خداوند شده اید که قطعاً در آن منفعت است. اما لحظات سختی که برمن گذشت را به خاطر لحظات سختی که بر شما گذشت حلالتان می کنم من لحظاتی را برای شما شرح دادم که با ورق و قلم نمی توان آن را توصیف کرد. لحظه ای که باید را نمی دانی و فقط انتظار دستی مهربان را می کشی که مرا ببخشد اما لحظاتی که شاید هیچ وقت جبران نشود. بار الهی می دانی که با دل شکسته و مالامال از درد این حرفها را می گویم:
مهربانا! با دلی شکسته رو به سوی تو کردم رو کجا آرم اگر از درگهــــت گویی جوابم
بی کسم از سایه مهر تو می جویم پناهی از کجا یابم خدایی گر به کویت ره نیابم
.
ترس از رنگ سبز در مدارس
این ترس از رنگ سبز تا به آنجا رسیده که آموزش و پرورش طی بخشنامه ای استفاده از تجهیزات و ملزومات، لبان به رنگ سبز را در کلیه مدارس دولتی ممنوع اعلام کرده است
در زیر متن نامه شماره پرونده 8871/2 بتاریخ 5 مهر 88 به کلیه مدارس ابلاغ شده است
به: کلیه مدارس
موضوع: عدم استفاده از رنگ سبز
با عرض سلام و احترام
بدینوسیله به اطلاع همکاران فرهنگی می رساند استفاده از تجهیزات و ملزومات، لباس به رنگ سبز در کلیه مدارس و ادارات دولتی ممنوع می باشد. مسئولیت عدم اطلاع رسانی به موقع به عهده مدیریت محترم آموزشگاه می باشد
./
رونوشت : مدیریت،حراست، کلیه مدارس
READ MORE...
21 October 2009
محمد غزنویان / اعدام کودکان:تئوری و عمل
حکومتهای تمامیت گرا خود را میراث دار مانیفستی کاسمولوژیک می دانند که از ازل تا ابد ،فرم و محتوای بی بدیل و بی نقصی برای شیوه زیستن تمام انسانها ارائه می کند.شیوه باستانی این حکومتها در ارزش گذاری درک آدمیان از این میراث بهمین سادگی است که یا آنرا می پذیرند و یا در جهل مرکب خویش باقی می مانند و نفرین دنیوی و اخروی خدایان را برای خویش می خرند.بلوغ تئوریک در این حکومتها جائیست که مقام قهرمانان خود را بعنوان ناقلین آگاهی تشریح می کنند.به این صورت که آنها در مرتبه ادراک بشری تا آنجا پیش رفته اند که اذعان کنند قدری برای استدلال نمی شناسند و جهان را جز بصورت اراده ای از پیش تعین شده بر آن در نمی یابند.در واقع قدمای کبیر ،با تهی ساختن خود از اراجیف داشمندان و فلاسفه ،همچون محلی برای احداث کانال نورانیت در نظر گرفته شده اند.از این روست که خوار و خفیف کردن مقام خود و سایر انسانها همچون مرده ریگی از آن متقدمین به این متاخرین رسیده است این روایت را در اندیشه سیاسی جدید این حکومتها به دو شیوه می توان روایت کرد.1-اینکه بپذیریم انسانها آگاهانه در مسیری خارج از مکتب جهانی آنها گام بر میدارند.2-واینکه اساساً جهل آنها بر انتخاب نیز عین عدالت است.واصلاً قرار ازلی بر آن است عده ای گمراه شوند و سرنوشت شومشان سرلوحه عمل سایرین قرار گیرد.
البته چنان که آشکار است هر دو روایت به طرز خاصی همپوشان هم دیگراند.چنانکه شارحین این شیوه تفکر نیز در گفتار و نوشتار خود نتوانسته اند برای جلب نظر عام و محدود نشدن به فرقه های محلی از هم آمیزی گاه و بیگاه و بجا و نابجای این دو اجتناب نمایند.
این حکومتها نیز ناگزیرند علاوه بر هشدارهای انتزاعی درباره عواقب روحانی و اخروی عدول از نظم جهانی ،مصادیقی عینی از شیوه های کنترل و سرکوب را ارائه نمایند.که زندان و اعدام از مرسوم ترین شیوه ها در همه ادوار و بین همه حکومتها بوده است.با این حال ابتر ماندن زبان و نابالغ ماندن روشهای تفکر در حکومتهای تمامیت گرا باعث می شود تا سمبلها را به رویه های عادی جامعه تبدیل کنند و نتوانند از دور بدویت گرایایانه اقناع و تنبیه خارج شوند.از این روست که همچون دوره های باستانی و سده های میانی ،اهالی شهر ها ،با شنیدن خبر زمان اعدام فلان همشهری یا همسایه نه تنها متعجب و هراسان نمی شوند بلکه ساعت دقیق اعدام را برای تماشا پرس و جو می کنند!اگر چه تحلیل همین مسئله به لحاظ جامعه شناختی تفاسیر فراوان و انبوه دارد لیکن پرسش اینجاست که کودکان در این عرصه چگونه جایگاهی را اشغال بعنوان سوژه اشغال می کنند؟
اگر به کلاسیک ترین تاویل از دو روایت فوق دامن بزنیم شاهد خواهیم بود که در قاموس این روایات انسان اصولاً تا زمانی که بصورت نظری و عملی ایمان خویش را به کلان روایت کاسمولوژیک اثبات نکند در همان جهل کودکانه باقی می ماند ،بنابراین بین حماقت او و حماقت پدرش تفاوتی بنیادین موجود نیست مگر احتمالاً در ابعاد اجتماعی بروز آن حماقت!طبیعی خواهد بود که تحمیل سطوح تنبیه بر جمعی از احمقها بی تفاوت است و اساساً اجرای عدالت منوط بر ابطال چنین تبعیضی است.چناچکه در برخی از این کلان روایت ها تحمیل آداب زناشویی بر خردسالترین افراد مونث نیز واجب می باشد ناگوار نخواهد بود اگر عدول دختری نه ساله از این فرامین و همبازی شدن با کودکان ذکور را حمل بر میل او بر فساد دانست!!!
بنابراین اعدام کودکان در این جوامع امری منفرد و رویدادی ویژه تلقی نخواهد شد اگر به پابه های نظری شارحین آنها دقت بیشتری مبذول داشته باشیم.در واقع با جایگزین کردن مصداقهای تاریخی و بریده های جراید با دو روایت مذکور ،درخواهید یافت که تاخیر یا لغو موارد بخصوصی از اعدام کودکان در ایران ،تنها بازی زبانی دیپلماتیکی است که از همپوشانی و همآویزی روایات حاصل می شود و ابداً تغییری استراتژیک در رویکرد بانیان امر رخ نمی دهد.مانند اینکه در ایران تفسیری متمایز بین قصاص و اعدام کودکان ارائه می گردد و قوه قضائیه چنین تصمیم سترگی را به خانواده مقتولین حواله می دهد.این درحالیست که غلبه احساسات خونی و عصبیتهای افراد در این موارد چنان است که اگر شارح قانون در ایران در این مورد خاص و با تعارف، سطحی از قدرت تحلیل را هم قائل باشد اساساً با منطقی روبرو خواهیم بود که به محاق رانده شده است.
با نگاهی ساده به سن بلوغ در ایران در می یابیم که قانون اساسی که متاثر از کلان روایت است اصولاً نتوانسته به بازتعریف حق با توجه به اتصاف آن به کودک یا بزرگسال دست یابد و همان مفهوم مثالین انسان را لحاظ کرده است.در واقع سن بلوغ نه سال برای دختران بگونه ایست که سر پا ایستادن یا به تنهایی دستشویی رفتن را ملاکی بر بلوغ فرد قرار می دهد.در مورد پسران نیز باید به ریشه های عمیق تبعیض جنسیتی رجعت کرد که فرصت به ظاهر بیشتری را برای کسب معلومات و تجربه کاری در اختیار او قرار می دهد. در این بینش جنسیتی دختر حتی اگر به سن پانزده هم برسد جز رشد بیشتر اندام اتفاقی در ابعاد فکری و توانایی تحلیل اش رخ نداده است!چنانکه آنها حتی با وجود کسب مدارج عالی علمی و طی کردن دهه ها از عمر خود باز هم نمی توانند به تنهایی در مقام یک شاهد مرد در محاکم ظاهر شوند.
وقتی که ما کودکان را دارای قدرت تشخیص جرم نمی دانیم حکومت آنها را بعنوان گناهکار اعدام می کند و وقتی که برای درستی عمل بزرگترها شاهد و سند می اوریم ،آنها را به ناآگاهی متهم می کنند نا جائیکه برجسته ترین فعالان سیاسی و اجتماعی کشور به جهالت خود در پنجاه -شصت سالگی اعتراف می کنند و زندان را باعث و بانی "پریدن از چرت جزمی"می شمارند!!!حکومت به این اشکال رایج تفاسیر شارحین خود را بهم می آمیزد و ملغمه ای نظری برای توجیه عملکرد خود ارائه می کند.
وقتی کودکان اعدام می شوند سوژه در بدو شکوفایی حذف می شود و مانعی قهری بر سر راه سوژه های هنجار شکن ایجاد می گردد.اعدام کودکان در حکومت های تمامیت گرا کشتار توامان ذهن و عین است و هشداری جدی برای کسانی که خود را بزرگسال و پخته به دانش می دانند.از اینروست که ناکامی در راه لغو اعدام کودکان تلاش سایر کنشگران را در راه لغو کلیت قانون اعدام یا مجازاتهای مشابه و همچنین بایکوت دگراندیشان عقیم می گذارد.وقتی جامعه به اعدام کودکان خود دچار حساسیت نباشد چگونه قادر خواهد بود به حمایت از کسانی که حائز اوناع انگ و افترا هستند برخیزد؟
با این همه من تلاش کنشگران اجتماعی و فعالین حقوق بشر و حقوق کودک را نه تنها عبث نمی دانم بلکه شرط اساسی و زیربنایی برای ممانعت از ادامه ادعام کودکان برآورد می کنم.دلیل این گفته این است که تلاش نظری آنهم با زبان مدرنیسم جز به گسترده تر کردن دایره گمراهان در ادبیات تمام گرای حاکمیت نمی انجامد.و اصولاً گفتمان تجدد به دلیل وجود ریشه های ژرف و عمیق سنت قشری گری حتی قادر به گرفتن نتایج کوتاه مدت نیز نخواهد بود.تغییر عملکرد حکومت و دستگاه قضایی بوسیله فربه تر کردن نهادهای غیر دولتی بوسیله ابزارهای اجتماعی و محسوس عمل جمعی امریست که به نتیجه قرین تر است.در این قبیل موارد باید جای دو سر معادله را در روشهای تحلیلی کلاسیک تغییر داد و تغییر عین را اولی بر تغییر ذهن گرفت.بویژه که گستردگی امکانات و بسیج منابع به طرز نابرابری به نفع دستگاه ایدئولوژیک حاکم است و برای مقابله با باسد به فکر سازوکارهای مهیا تر رفت. چیستی و چگونگی استفاده از این سازو کارها خود مبحثی است که مجالی مستقل را می طلبد
درج شده توسط: اشتراک | در تاريخ : 10/20/2009 | آرشيو مقالات محمد غزنویان | .
READ MORE...
البته چنان که آشکار است هر دو روایت به طرز خاصی همپوشان هم دیگراند.چنانکه شارحین این شیوه تفکر نیز در گفتار و نوشتار خود نتوانسته اند برای جلب نظر عام و محدود نشدن به فرقه های محلی از هم آمیزی گاه و بیگاه و بجا و نابجای این دو اجتناب نمایند.
این حکومتها نیز ناگزیرند علاوه بر هشدارهای انتزاعی درباره عواقب روحانی و اخروی عدول از نظم جهانی ،مصادیقی عینی از شیوه های کنترل و سرکوب را ارائه نمایند.که زندان و اعدام از مرسوم ترین شیوه ها در همه ادوار و بین همه حکومتها بوده است.با این حال ابتر ماندن زبان و نابالغ ماندن روشهای تفکر در حکومتهای تمامیت گرا باعث می شود تا سمبلها را به رویه های عادی جامعه تبدیل کنند و نتوانند از دور بدویت گرایایانه اقناع و تنبیه خارج شوند.از این روست که همچون دوره های باستانی و سده های میانی ،اهالی شهر ها ،با شنیدن خبر زمان اعدام فلان همشهری یا همسایه نه تنها متعجب و هراسان نمی شوند بلکه ساعت دقیق اعدام را برای تماشا پرس و جو می کنند!اگر چه تحلیل همین مسئله به لحاظ جامعه شناختی تفاسیر فراوان و انبوه دارد لیکن پرسش اینجاست که کودکان در این عرصه چگونه جایگاهی را اشغال بعنوان سوژه اشغال می کنند؟
اگر به کلاسیک ترین تاویل از دو روایت فوق دامن بزنیم شاهد خواهیم بود که در قاموس این روایات انسان اصولاً تا زمانی که بصورت نظری و عملی ایمان خویش را به کلان روایت کاسمولوژیک اثبات نکند در همان جهل کودکانه باقی می ماند ،بنابراین بین حماقت او و حماقت پدرش تفاوتی بنیادین موجود نیست مگر احتمالاً در ابعاد اجتماعی بروز آن حماقت!طبیعی خواهد بود که تحمیل سطوح تنبیه بر جمعی از احمقها بی تفاوت است و اساساً اجرای عدالت منوط بر ابطال چنین تبعیضی است.چناچکه در برخی از این کلان روایت ها تحمیل آداب زناشویی بر خردسالترین افراد مونث نیز واجب می باشد ناگوار نخواهد بود اگر عدول دختری نه ساله از این فرامین و همبازی شدن با کودکان ذکور را حمل بر میل او بر فساد دانست!!!
بنابراین اعدام کودکان در این جوامع امری منفرد و رویدادی ویژه تلقی نخواهد شد اگر به پابه های نظری شارحین آنها دقت بیشتری مبذول داشته باشیم.در واقع با جایگزین کردن مصداقهای تاریخی و بریده های جراید با دو روایت مذکور ،درخواهید یافت که تاخیر یا لغو موارد بخصوصی از اعدام کودکان در ایران ،تنها بازی زبانی دیپلماتیکی است که از همپوشانی و همآویزی روایات حاصل می شود و ابداً تغییری استراتژیک در رویکرد بانیان امر رخ نمی دهد.مانند اینکه در ایران تفسیری متمایز بین قصاص و اعدام کودکان ارائه می گردد و قوه قضائیه چنین تصمیم سترگی را به خانواده مقتولین حواله می دهد.این درحالیست که غلبه احساسات خونی و عصبیتهای افراد در این موارد چنان است که اگر شارح قانون در ایران در این مورد خاص و با تعارف، سطحی از قدرت تحلیل را هم قائل باشد اساساً با منطقی روبرو خواهیم بود که به محاق رانده شده است.
با نگاهی ساده به سن بلوغ در ایران در می یابیم که قانون اساسی که متاثر از کلان روایت است اصولاً نتوانسته به بازتعریف حق با توجه به اتصاف آن به کودک یا بزرگسال دست یابد و همان مفهوم مثالین انسان را لحاظ کرده است.در واقع سن بلوغ نه سال برای دختران بگونه ایست که سر پا ایستادن یا به تنهایی دستشویی رفتن را ملاکی بر بلوغ فرد قرار می دهد.در مورد پسران نیز باید به ریشه های عمیق تبعیض جنسیتی رجعت کرد که فرصت به ظاهر بیشتری را برای کسب معلومات و تجربه کاری در اختیار او قرار می دهد. در این بینش جنسیتی دختر حتی اگر به سن پانزده هم برسد جز رشد بیشتر اندام اتفاقی در ابعاد فکری و توانایی تحلیل اش رخ نداده است!چنانکه آنها حتی با وجود کسب مدارج عالی علمی و طی کردن دهه ها از عمر خود باز هم نمی توانند به تنهایی در مقام یک شاهد مرد در محاکم ظاهر شوند.
وقتی که ما کودکان را دارای قدرت تشخیص جرم نمی دانیم حکومت آنها را بعنوان گناهکار اعدام می کند و وقتی که برای درستی عمل بزرگترها شاهد و سند می اوریم ،آنها را به ناآگاهی متهم می کنند نا جائیکه برجسته ترین فعالان سیاسی و اجتماعی کشور به جهالت خود در پنجاه -شصت سالگی اعتراف می کنند و زندان را باعث و بانی "پریدن از چرت جزمی"می شمارند!!!حکومت به این اشکال رایج تفاسیر شارحین خود را بهم می آمیزد و ملغمه ای نظری برای توجیه عملکرد خود ارائه می کند.
وقتی کودکان اعدام می شوند سوژه در بدو شکوفایی حذف می شود و مانعی قهری بر سر راه سوژه های هنجار شکن ایجاد می گردد.اعدام کودکان در حکومت های تمامیت گرا کشتار توامان ذهن و عین است و هشداری جدی برای کسانی که خود را بزرگسال و پخته به دانش می دانند.از اینروست که ناکامی در راه لغو اعدام کودکان تلاش سایر کنشگران را در راه لغو کلیت قانون اعدام یا مجازاتهای مشابه و همچنین بایکوت دگراندیشان عقیم می گذارد.وقتی جامعه به اعدام کودکان خود دچار حساسیت نباشد چگونه قادر خواهد بود به حمایت از کسانی که حائز اوناع انگ و افترا هستند برخیزد؟
با این همه من تلاش کنشگران اجتماعی و فعالین حقوق بشر و حقوق کودک را نه تنها عبث نمی دانم بلکه شرط اساسی و زیربنایی برای ممانعت از ادامه ادعام کودکان برآورد می کنم.دلیل این گفته این است که تلاش نظری آنهم با زبان مدرنیسم جز به گسترده تر کردن دایره گمراهان در ادبیات تمام گرای حاکمیت نمی انجامد.و اصولاً گفتمان تجدد به دلیل وجود ریشه های ژرف و عمیق سنت قشری گری حتی قادر به گرفتن نتایج کوتاه مدت نیز نخواهد بود.تغییر عملکرد حکومت و دستگاه قضایی بوسیله فربه تر کردن نهادهای غیر دولتی بوسیله ابزارهای اجتماعی و محسوس عمل جمعی امریست که به نتیجه قرین تر است.در این قبیل موارد باید جای دو سر معادله را در روشهای تحلیلی کلاسیک تغییر داد و تغییر عین را اولی بر تغییر ذهن گرفت.بویژه که گستردگی امکانات و بسیج منابع به طرز نابرابری به نفع دستگاه ایدئولوژیک حاکم است و برای مقابله با باسد به فکر سازوکارهای مهیا تر رفت. چیستی و چگونگی استفاده از این سازو کارها خود مبحثی است که مجالی مستقل را می طلبد
درج شده توسط: اشتراک | در تاريخ : 10/20/2009 | آرشيو مقالات محمد غزنویان | .
کارل مارکس / تحلیلی درباره مجازات اعدام
مجازات اعدام
86/06/11روزنامه تایمزمورخ 25 ژانویه [1853] در مقاله ای تحت عنوان «حلق آویز شدن افراد معمولی» به نکات زیر اشاره دارد:
«غالبا باور بر این است که دراین کشور، در پی اعدام هایی که در انظار مردم انجام می گیرد؛ بلافاصله شاهد مرگ هایی هستیم که در اثر حلق آویز شدن، خودکشی یا تصادف، تداوم می یابد. این وقایع نتیجه تاثیر بسیار قوی اعدام یک جنایتکار معروف برروی اذهان بیمارگونه یا رشد نایافته است.» روزنامه تایمز، سپس موارد متعددی را بر می شمارد و مدعی است که این موارد نمایانگر موضوع فوق است. از جمله است نمونه ای در «شفیلد» که طی آن دیوانه ای پیر در یک بگومگو با افرادی چون خودش درمورد بدار آویختن فردی به نام «باربور» با حلق آویز کردن خود به زندگیش خاتمه می بخشد مورد دیگر مربوط به یک پسر بچه 14 ساله است که خود را حلق آویز کرد
. پرسیدنی است که برشماردن این موارد؛ در خدمت حمایت از چه آیینی است؟ چیزی که هیچ آدم معمولی نمی تواند آن را حدس بزند؛ زیرا این شیوه برخورد چیزی نیست مگر گونه ای تمجید باز گذاشتن دست جلاد. زیرا این جا حکم اعدام به مثابه خرد غایی جامعه ستایش شده است؛ آن هم در مقاله ای اساسی در «مهم ترین روزنامه کشور.»
روزنامه مورنینگ ادورتایزر، جانبداری از چوبه دار و منطق خونبار تایمز را به شدت و بحق مورد نقد قرار می دهد. همین روزنامه داده های مورد توجه زیر را برای 43 روز از سال 1849 اراِِيه می دهد (مورنینگ ادورتایزر مورخ 26 ژانویه 1853).
تاریخ و نام اعدام شدگان قتل و خودکشی
میلان 20 مارس هانا ساندلس 22 مارس
پولی 20 مارس ام. ج . نیوتون 22 مارس
اسمیت 27 مارس ج.ک. گلیسون 27 مارس*
4 مورد قتل لیورپول
هاو 31 مارس قتل و خودکشی در لستر 2 آوریل
قتل بر اثرمسمومیت 8 مارس
7 آوریل
لندیک 9 آوریل ج.چ.وارد مادر خودرا میکشد 13 آوریل
باردلی 14 آوریل
باکسی قتل والدین 14 آوریل
ج. بیلی 2 فرزند خود را به قتل می رساند و خودکشی می ند
ج. گریفیت 18 آوریل چارلز اورتون 18 آوریل
ج. رآش 21 آوریل دانیل هولمزدی 2 می
جدول فوق همان طورکه روزنامه تایمز نیز بدان اذعان دارد، نه تنها تعداد خودکشی ها؛ بلکه تعداد قتل های بسیار سخیفی را که متعاقب اعدام جنایتکاران رخ داده است؛ نیز برمی شمارد.
جای شگفتی است که مقاله مورد بحث تایمز، برای نظریه وحشیانه ای که از آن بحمایت برخاسته است، هیچ گونه دلیل یا مستمسکی که بشود برمبنای آن درستی ویا سودمند بودن بنای حکم اعدام را پذیرفت، ارایه نمی دهد. دشوار، اگر نگوییم غیرممکن است که در جامعه ای که به متمدن بودن خود مباهات دارد، اصلی را مستقر کند که بر اساس آن، برحق بودن یا ثمربخش بودن حکم اعدام پذیرفته شود.
در این جا مجازات به طورکلی بعنوان وسیله ای جهت اصلاح و انصراف بزه کاران مورد پشتیبانی قرار می گیرد. اما، چه کسی حق دارد مرا، به منظور اصلاح و منصرف ساختن دیگران مجازات کند؟!!
از سوی دیگر تاریخ، آری در این مورد آمار و ارقام وجود دارد، به کامل ترین وجهی از زمان قابیل به این سو، ثابت کرده است که هیچ گاه آدمیان درنتیجه مجازات نه اصلاح و نه منصرف شده اند، بلکه قضیه درست برعکس آن بوده است.
از نقطه نظر «حقوق مجرد» تنها یک تئوری وجود دارد که ارزش انسانی را در انتزاع باز می شناسد، و آن هم تئوری متعلق به کانت است؛ به ویژه در فورمول بندی بسیارخشکی که هگل از آن ارائه می دهد. هگل به ما می گوید: «مجازات حق یک جنایتکار است. این عملی است ناشی از اراده شخص خود او. جنایتکار با تجاوز به حق، آن حق را از آن خود اعلام می کند. جنایت او نفی حق است و در نتیجه اثبات حق که توسط خود جنایتکار برانگیخته شده، به واسطه خود او بر وی تحمیل شده است.»
شکی نیست که در این فورمول بندی مطلب ویژه ای وجود دارد، به این معنی که هگل به جای این که جنایتکار را به عنوان یک «موضوع صرف» و برده عدالت در نظر نگیرد، اورا تا حد یک موجود آزاد و خودمختار ارتقاء می دهد. درنگاهی دقیق تر درخواهیم یافت که ایدالیسم آلمانی دراین جا نیز چون سایر موارد، سعی براین دارد، به قوانین جامعه موجود حقانیت متعالی اعطاء کند.
آیا درواقع این یک توهم نیست که این انتزاع «اراده آزاد» جایگزین فردی شود با انگیزه های واقعی، و وضعیت های گوناگون اجتماعی که براو سنگینی می کند؟ و یکی از کیفیت های انسان جایگزین خود انسان شود؟ این نظریه که مجازات را نتیجه اراده خود جانی می بیند، درنهایت چیزی نیست مگر همان اصطلاح متافیزیکی (ماوراءطبیعی) قدیمی (قانون قصاص)، چشم در برابر چشم، دندان در برابر دندان. بدون تشبت به شرح و تفسیر بیش تر، مجازات چیزی نیست مگر وسیله ای برای جامعه جهت دفاع از خود در برابر تمامی آن چیزهایی که شرایط موجودیت آن را نقض می کند. حال خصلت آن هرچه می خواهد باشد.
این چه جامعه رقت انگیزیست که وسیله ای برای دفاع از خود جز جلاد نمی یابد و تازه بخود جرئت می دهد از طریق صدای «روزنامه مهم جهان» اعلام کند خشونت وی، یک قانون طبیعی است!
ام. آ. کتله در اثر بسیار عالمانه و ارزشمند خود: انسان و استعدادهایش می گوید «مابودجه قابل ملاحظه ای را به انتظام وحشتناکی به اداره زندان ها؛ بازداشتگاه ها؛ چوبه های دار ... اختصاص می دهیم. ما حتی می توانیم پیش بینی کنیم که چه تعداد افراد دست خود را به خون آیندگان آلوده خواهند کرد و چه تعداد جاعل مسموم کننده خواهند بود؛ تقریبا به همان گونه که می توانیم تعداد زادوولد و مرگ و میر سالانه را پیش بینی کنیم.
ام. آ. کتله؛ در یک جدول احتمالات؛ منتشره در سال 1829؛ بادقت حیرت انگیزی؛ نه تنها انواع؛ که طبیعت و علت جنایات متعددی در فرانسه را برای سال 1830 پیش بینی کرد و این را که مقدار میانگینی از جنایات در میان بخش معینی از یک جامعه در کل نتیجه اوضاع و احوال جامعه بورژوازی معاصر است و نه آن قدرها حاصل نهادهای ویژه شناسی آن کشور را می توان از جدول زیر؛ که توسط کتله برای سال های (24-1822) عرضه شده؛ مشاهده کرد.
از تعداد 100 جانی محکوم آمریکا و فرانسه جدول زیر بدست می آید.
سن فیلادلفیا فرانسه
زیر 21 سال 19 19
21 تا 30 سال 22 35
30 تا 40 سال 23 23
بالای 40 سال 14 23
_____________
جمع 100 100
بنابراین، اگر جنایات با چنین درجه بالایی از نظمی چون نظم پدیده های مادی (فیزیکی)؛ چه درکمیت و چه در گوناگونی (رده بندی آن)؛ درج می دهید، چنان چه کتله اشاره می کند. «دشوار بتوان تضمین کرد که کدام یک از این علل (جهان مادی و نظام اجتماعی) تاثیر منظم تری دارند.» آیا لازم نیست در مورد وسایل تغییر آن نظامی که تمامی این جنایات را تولید می کند؛ عمیقا اندیشید؛ تا این که آهنگ ستایش دربارهء جلاد سر دهیم؛ همان جلادی که با اعدام یک دسته از جنایتکاران؛ جارا برای افراد بعدی باز می کند؟
درج شده توسط: اشتراک | در تاريخ : 10/18/2009 | آرشيو مقالات کارل مارکس | .
READ MORE...
روزنامه مورنینگ ادورتایزر، جانبداری از چوبه دار و منطق خونبار تایمز را به شدت و بحق مورد نقد قرار می دهد. همین روزنامه داده های مورد توجه زیر را برای 43 روز از سال 1849 اراِِيه می دهد (مورنینگ ادورتایزر مورخ 26 ژانویه 1853).
تاریخ و نام اعدام شدگان قتل و خودکشی
میلان 20 مارس هانا ساندلس 22 مارس
پولی 20 مارس ام. ج . نیوتون 22 مارس
اسمیت 27 مارس ج.ک. گلیسون 27 مارس*
4 مورد قتل لیورپول
هاو 31 مارس قتل و خودکشی در لستر 2 آوریل
قتل بر اثرمسمومیت 8 مارس
7 آوریل
لندیک 9 آوریل ج.چ.وارد مادر خودرا میکشد 13 آوریل
باردلی 14 آوریل
باکسی قتل والدین 14 آوریل
ج. بیلی 2 فرزند خود را به قتل می رساند و خودکشی می ند
ج. گریفیت 18 آوریل چارلز اورتون 18 آوریل
ج. رآش 21 آوریل دانیل هولمزدی 2 می
جدول فوق همان طورکه روزنامه تایمز نیز بدان اذعان دارد، نه تنها تعداد خودکشی ها؛ بلکه تعداد قتل های بسیار سخیفی را که متعاقب اعدام جنایتکاران رخ داده است؛ نیز برمی شمارد.
جای شگفتی است که مقاله مورد بحث تایمز، برای نظریه وحشیانه ای که از آن بحمایت برخاسته است، هیچ گونه دلیل یا مستمسکی که بشود برمبنای آن درستی ویا سودمند بودن بنای حکم اعدام را پذیرفت، ارایه نمی دهد. دشوار، اگر نگوییم غیرممکن است که در جامعه ای که به متمدن بودن خود مباهات دارد، اصلی را مستقر کند که بر اساس آن، برحق بودن یا ثمربخش بودن حکم اعدام پذیرفته شود.
در این جا مجازات به طورکلی بعنوان وسیله ای جهت اصلاح و انصراف بزه کاران مورد پشتیبانی قرار می گیرد. اما، چه کسی حق دارد مرا، به منظور اصلاح و منصرف ساختن دیگران مجازات کند؟!!
از سوی دیگر تاریخ، آری در این مورد آمار و ارقام وجود دارد، به کامل ترین وجهی از زمان قابیل به این سو، ثابت کرده است که هیچ گاه آدمیان درنتیجه مجازات نه اصلاح و نه منصرف شده اند، بلکه قضیه درست برعکس آن بوده است.
از نقطه نظر «حقوق مجرد» تنها یک تئوری وجود دارد که ارزش انسانی را در انتزاع باز می شناسد، و آن هم تئوری متعلق به کانت است؛ به ویژه در فورمول بندی بسیارخشکی که هگل از آن ارائه می دهد. هگل به ما می گوید: «مجازات حق یک جنایتکار است. این عملی است ناشی از اراده شخص خود او. جنایتکار با تجاوز به حق، آن حق را از آن خود اعلام می کند. جنایت او نفی حق است و در نتیجه اثبات حق که توسط خود جنایتکار برانگیخته شده، به واسطه خود او بر وی تحمیل شده است.»
شکی نیست که در این فورمول بندی مطلب ویژه ای وجود دارد، به این معنی که هگل به جای این که جنایتکار را به عنوان یک «موضوع صرف» و برده عدالت در نظر نگیرد، اورا تا حد یک موجود آزاد و خودمختار ارتقاء می دهد. درنگاهی دقیق تر درخواهیم یافت که ایدالیسم آلمانی دراین جا نیز چون سایر موارد، سعی براین دارد، به قوانین جامعه موجود حقانیت متعالی اعطاء کند.
آیا درواقع این یک توهم نیست که این انتزاع «اراده آزاد» جایگزین فردی شود با انگیزه های واقعی، و وضعیت های گوناگون اجتماعی که براو سنگینی می کند؟ و یکی از کیفیت های انسان جایگزین خود انسان شود؟ این نظریه که مجازات را نتیجه اراده خود جانی می بیند، درنهایت چیزی نیست مگر همان اصطلاح متافیزیکی (ماوراءطبیعی) قدیمی (قانون قصاص)، چشم در برابر چشم، دندان در برابر دندان. بدون تشبت به شرح و تفسیر بیش تر، مجازات چیزی نیست مگر وسیله ای برای جامعه جهت دفاع از خود در برابر تمامی آن چیزهایی که شرایط موجودیت آن را نقض می کند. حال خصلت آن هرچه می خواهد باشد.
این چه جامعه رقت انگیزیست که وسیله ای برای دفاع از خود جز جلاد نمی یابد و تازه بخود جرئت می دهد از طریق صدای «روزنامه مهم جهان» اعلام کند خشونت وی، یک قانون طبیعی است!
ام. آ. کتله در اثر بسیار عالمانه و ارزشمند خود: انسان و استعدادهایش می گوید «مابودجه قابل ملاحظه ای را به انتظام وحشتناکی به اداره زندان ها؛ بازداشتگاه ها؛ چوبه های دار ... اختصاص می دهیم. ما حتی می توانیم پیش بینی کنیم که چه تعداد افراد دست خود را به خون آیندگان آلوده خواهند کرد و چه تعداد جاعل مسموم کننده خواهند بود؛ تقریبا به همان گونه که می توانیم تعداد زادوولد و مرگ و میر سالانه را پیش بینی کنیم.
ام. آ. کتله؛ در یک جدول احتمالات؛ منتشره در سال 1829؛ بادقت حیرت انگیزی؛ نه تنها انواع؛ که طبیعت و علت جنایات متعددی در فرانسه را برای سال 1830 پیش بینی کرد و این را که مقدار میانگینی از جنایات در میان بخش معینی از یک جامعه در کل نتیجه اوضاع و احوال جامعه بورژوازی معاصر است و نه آن قدرها حاصل نهادهای ویژه شناسی آن کشور را می توان از جدول زیر؛ که توسط کتله برای سال های (24-1822) عرضه شده؛ مشاهده کرد.
از تعداد 100 جانی محکوم آمریکا و فرانسه جدول زیر بدست می آید.
سن فیلادلفیا فرانسه
زیر 21 سال 19 19
21 تا 30 سال 22 35
30 تا 40 سال 23 23
بالای 40 سال 14 23
_____________
جمع 100 100
بنابراین، اگر جنایات با چنین درجه بالایی از نظمی چون نظم پدیده های مادی (فیزیکی)؛ چه درکمیت و چه در گوناگونی (رده بندی آن)؛ درج می دهید، چنان چه کتله اشاره می کند. «دشوار بتوان تضمین کرد که کدام یک از این علل (جهان مادی و نظام اجتماعی) تاثیر منظم تری دارند.» آیا لازم نیست در مورد وسایل تغییر آن نظامی که تمامی این جنایات را تولید می کند؛ عمیقا اندیشید؛ تا این که آهنگ ستایش دربارهء جلاد سر دهیم؛ همان جلادی که با اعدام یک دسته از جنایتکاران؛ جارا برای افراد بعدی باز می کند؟
درج شده توسط: اشتراک | در تاريخ : 10/18/2009 | آرشيو مقالات کارل مارکس | .
20 October 2009
پیام خبری نهاد کودکان مقدمند و کمیته بین المللی علیه اعدام به همه رسانه ها و سازمان ملل متحد و سایر نهاد های ذیصلاح برای جلو گیری ازاعدام صفر انگوتی
Safar Angoti who committed a crime when he was 17 years old will be executed in public tomorrow by Islamic Republic of Iran. Safar is the fourth juvenile offenders who will be executed this year despite the fact that Islamic Republic of Iran is a signatory to the United Nations Convention on the Rights of the Child and the International Covenant on Civil and Political Rights which stipulates that members cannot execute convicts found guilty of committing crimes as minors. The imposition of the death penalty for juvenile offenders represents the ultimate rejection of the International law.
We urgently request the international community to swiftly act and pressure the Islamic Republic of Iran Supreme Court to abolish the practice of executing juvenile offenders.
International Campaign for children's Rights “Children first npw”
International Committee Against Execution
Kontaktperson: Marjan Vaez 070- 4433678
. READ MORE...
We urgently request the international community to swiftly act and pressure the Islamic Republic of Iran Supreme Court to abolish the practice of executing juvenile offenders.
International Campaign for children's Rights “Children first npw”
International Committee Against Execution
Kontaktperson: Marjan Vaez 070- 4433678
. READ MORE...
ده درصد مدارس دخترانه استتار شدند
مدیرکل امور بانوان وزارت آموزش و پرورش از پوشش 10 درصدی مدارس دخترانه در اجرای طرح شاداب سازی مدارس خبر داد. به گزارش ایسنا، طرح «استتار» و «محرم سازی» مدارس دخترانه که بعدها به طرح «شاداب سازی» تغییر نام یافت. در سال 84 برای اولین بار در کشور با اهدافی چون تحکیم بنیادهای اعتقادی دختران از جمله التزام منطقی به حجاب و ارتقای سطح کیفی آموزش جسمی و روانی آنها مطرح شد که البته به دلیل کسری اعتبار، تاکنون در شمار کمی از مدارس پیاده سازی شده است.
مهری سویزی مدیرکل امور بانوان وزارت آموزش و پرورش طرح شاداب سازی مدارس دخترانه را دارای پشتوانه کارشناسی و موافق با نظر بسیاری از دانش آموزان و اولیای آنها دانست. .
READ MORE...
مهری سویزی مدیرکل امور بانوان وزارت آموزش و پرورش طرح شاداب سازی مدارس دخترانه را دارای پشتوانه کارشناسی و موافق با نظر بسیاری از دانش آموزان و اولیای آنها دانست. .
سخنگوی قوه قضائیه : قصاص نوجوانان با اعدام متفاوت است
سه شنبه 12 شهریور 1387
رادیو فردا : علیرضا جمشیدی، سخنگوی قوه قضائیه ایران درباره اعدام نوجوانان زیر ۱۸ سال گفته است که هیچ اعدامی در این مقطع سنی انجام نمی شود اما قصاص با اعدام متفاوت و حق خصوصی فرد است و فقط با گذشت اولیای دم صورت نمیگیرد.
طی سال جاری میلادی، تاکنون شش نوجوان مجرم در ایران اعدام شده اند و گفته شده که حدود ۱۳۰ نفر دیگر نیز در انتظار اعدام به سر می برند.
. مطابق گفته های سخنگوی قوه قضائیه، از آنجا که حکم مرگ برای نوجوانان به درخواست حکومت صادر نمی شود و درخواست اولیای دم است، ایران برنامه ای برای جلوگیری از مجازات مرگ نوجوانان یا آنچه که "قصاص" خوانده است، در پیش ندارد.
سخنگوی قوه قضائیه ایران یک سال پیش ابراز امیدواری کرده بود که مجلس شورای اسلامی با تصویب لایحه ای که این قوه از طریق وزارت دادگستری پیشنهاد داده، مجازات اعدام را برای افراد با سن کمتر از هیجده سال رسماً از قوانین ایران حذف کند. در حالی که هنوز تکلیف این لایحه مشخص نشده است، مجازات مرگ برای نوجوانان اعمال می شود.
اتحادیه اروپا و سازمان های بین المللی حقوق بشری از جمله عفو بین الملل و دیده بان حقوق بشردر هفته های اخیر از قوه قضائیه ایران خواسته اند که هرچه سریعتر اعدام نوجوانان را متوقف کند.
طی ۱۰ روز گذشته رضا حجازی ۲۰ ساله و بهنام زارع ۱۹ ساله به...
رادیو فردا : علیرضا جمشیدی، سخنگوی قوه قضائیه ایران درباره اعدام نوجوانان زیر ۱۸ سال گفته است که هیچ اعدامی در این مقطع سنی انجام نمی شود اما قصاص با اعدام متفاوت و حق خصوصی فرد است و فقط با گذشت اولیای دم صورت نمیگیرد.
طی سال جاری میلادی، تاکنون شش نوجوان مجرم در ایران اعدام شده اند و گفته شده که حدود ۱۳۰ نفر دیگر نیز در انتظار اعدام به سر می برند.
مطابق گفته های سخنگوی قوه قضائیه، از آنجا که حکم مرگ برای نوجوانان به درخواست حکومت صادر نمی شود و درخواست اولیای دم است، ایران برنامه ای برای جلوگیری از مجازات مرگ نوجوانان یا آنچه که "قصاص" خوانده است، در پیش ندارد.
سخنگوی قوه قضائیه ایران یک سال پیش ابراز امیدواری کرده بود که مجلس شورای اسلامی با تصویب لایحه ای که این قوه از طریق وزارت دادگستری پیشنهاد داده، مجازات اعدام را برای افراد با سن کمتر از هیجده سال رسماً از قوانین ایران حذف کند. در حالی که هنوز تکلیف این لایحه مشخص نشده است، مجازات مرگ برای نوجوانان اعمال می شود.
اتحادیه اروپا و سازمان های بین المللی حقوق بشری از جمله عفو بین الملل و دیده بان حقوق بشردر هفته های اخیر از قوه قضائیه ایران خواسته اند که هرچه سریعتر اعدام نوجوانان را متوقف کند.
طی ۱۰ روز گذشته رضا حجازی ۲۰ ساله و بهنام زارع ۱۹ ساله به اتهام جرمی که در سن پانزده سالگی مرتکب شده بودند، اعدام شدند.
در سال ۲۰۰۷، ایران از نظر تعداد اعدام ها، پس از چین در مکان دوم قرار داشت، ضمن اینکه یکی از سه کشور جهان است که مجرمان نوجوان را اعدام می کند.
محمد مصطفایی، وکیل مدافع دوازده فرد محکوم به قصاص که دو نفر از آنها به تازگی اعدام شدند، یک سال پیش در نامه ای به رئیس قوه قضائیه گفته بود که "افرادی که در سن زیر هیجده سالگی مرتکب جرم شده و می شوند، عملشان ناخواسته به دلیل عدم رشد عقلانی بوده و مستحق اعدام نیستند."
در قانون مجازات اسلامی که مرجع تعیین مجازات برای مجرمان در ایران است، شرط سنی برای صدور مجازات اعدام در نظر گرفته نشده و سن مسئولیت کیفری در ایران، یعنی سنی که افراد بالغ و عاقل تشخیص داده می شوند و با رسیدن به آن باید پاسخگوی اعمالشان باشد بر اساس نظر دادگاه تعیین می شود.
اینکه معیار بلوغ و رشد افراد چیست و چگونه تشخیص داده می شود، منشأ بحثهای عمده ای میان فقها و حقوقدانان بوده است.
در قرآن و روایاتی که از پیامبر اسلام و امامان شیعه بر جای مانده، سن مشخصی برای بلوغ تعیین نشده اما فقهای شیعه اغلب بر این اعتقاد بوده اند که دختران در نه سالگی و پسران در پانزده سالگی بالغ می شوند.
اما برخی از فقهای معاصر، سن بلوغ برای دختران و پسران را بالاتر از این حد دانسته اند و این اختلاف باعث شده است که احکامی که دادگاهها برای مجازات افراد کمتر از هیجده سال صادر کرده اند بارها به چالش کشیده شود و علاوه بر بحث برانگیزشدن در محافل حقوقی و قضائی، اعتراضات فعالان حقوق بشر را نیز در پی داشته باشد.
این مساله نیز عنوان می شود که ایران با وجود پیوستن به کنوانسیون حقوق کودک، همچنان احکام اعدام را در مورد آنها صادر و اجرا می کند.
کودک در این کنوانسیون به دختران و پسران زیر هجده سال سن اطلاق می شود اما قانون مجازات اسلامی، اطفال را در پسران، زیر۱۵ سال قمری و در دختران زیر ۹ سال قمری تعریف می کند و بر این اساس حکم به قصاص آنها را صادر می کند.
صفر انگوتی هم به قرنطینه رفت و فردا ...
صفر انگوتی نوجوانی که در سن 17 سالگی مرتکب جرم شده بود صبح امروز به قرنطینه زندان اوین اعزام شد تا در تنهایی خود تا صبح فردا هزار بار به دار آویخته شود. و از خدای خود بخواهد که نجاتش دهد. بهنود فریاد دادخواهی داشت که در طول سی سال گذشته هیچ محکوم به اعدامی نداشت. اعدام او چنان دل انسان را به درد می آورد که گمان نمودم دیگر نخواهیم و نتوانیم کودکان را اعدام کنیم. مدتهاست سعی کردم به انحاء مختلف جلوی اجرای حکم صفر را بگیرم ولی مثل اینکه با رفتن آقای شاهرودی از قوه قضاییه همه چیز تغییر کرده است. آقای جمشیدی را یکی از مدافعین حقوق بشر می دانم که سعی و تلاش بسیاری در راستای پیش گیری از اعدام اطفال و سنگسار می کرد. او وقتی متوجه می شد که نوجوانی در آستانه اعدام قرار دارد یا فردی قرار است سنگسار شود به نزد آقای شاهرودی می رفت و دستور توقف اجرای حکم را می گرفت. جایش را واقعا خالی می بینم. ای کاش این مرد رئیس قوه قضاییه می شد.
به هر حال امروز آقای لاریجانی رئیس شده است و تاکنون ندیده ام کوچکترین قدمی در راستای حفظ حقوق بشر بردارد. سخنان ایشان در چند روز گذشته با عملکرد ایشان بسیار متفاوت است. ولی به هر حال نگرانم از آینده و امیدوارم وضع بدتر این نشود. بگذریم ....
تا الان هیچ دستوری برای توقف حکم صفر صادر نشده و قرار است فردا صبح به زندان اوین روم. در چند ماه گذشته تلاشهای بسیاری شد تا اولیاءدم رضایت دهند و فردا .... ا
میدوارم صفر هم سرنوشت بهنود را نداشته باشد.
گمان می کنم صفر فردا اعدام نشود و به جامه بازگردد. امیدوارم و از خدا می خواهم که یاری کند همه کودکان را .
دوستان بسیاری اعلام کردند که فردا به زندان اوین خواهند آمد تا بلکه بتوانند در آخرین لحظات رضایت اولیاءدم را جلب کنند. از همه آنها سپاسگذارم و امیدوارم حضورشان نتیجه بخش باشد.
+ نوشته شده توسط محمد مصطفایی در سه شنبه بیست و هشتم مهر 1388 و ساعت 15:2
. READ MORE...
رادیو فردا : علیرضا جمشیدی، سخنگوی قوه قضائیه ایران درباره اعدام نوجوانان زیر ۱۸ سال گفته است که هیچ اعدامی در این مقطع سنی انجام نمی شود اما قصاص با اعدام متفاوت و حق خصوصی فرد است و فقط با گذشت اولیای دم صورت نمیگیرد.
طی سال جاری میلادی، تاکنون شش نوجوان مجرم در ایران اعدام شده اند و گفته شده که حدود ۱۳۰ نفر دیگر نیز در انتظار اعدام به سر می برند.
. مطابق گفته های سخنگوی قوه قضائیه، از آنجا که حکم مرگ برای نوجوانان به درخواست حکومت صادر نمی شود و درخواست اولیای دم است، ایران برنامه ای برای جلوگیری از مجازات مرگ نوجوانان یا آنچه که "قصاص" خوانده است، در پیش ندارد.
سخنگوی قوه قضائیه ایران یک سال پیش ابراز امیدواری کرده بود که مجلس شورای اسلامی با تصویب لایحه ای که این قوه از طریق وزارت دادگستری پیشنهاد داده، مجازات اعدام را برای افراد با سن کمتر از هیجده سال رسماً از قوانین ایران حذف کند. در حالی که هنوز تکلیف این لایحه مشخص نشده است، مجازات مرگ برای نوجوانان اعمال می شود.
اتحادیه اروپا و سازمان های بین المللی حقوق بشری از جمله عفو بین الملل و دیده بان حقوق بشردر هفته های اخیر از قوه قضائیه ایران خواسته اند که هرچه سریعتر اعدام نوجوانان را متوقف کند.
طی ۱۰ روز گذشته رضا حجازی ۲۰ ساله و بهنام زارع ۱۹ ساله به...
رادیو فردا : علیرضا جمشیدی، سخنگوی قوه قضائیه ایران درباره اعدام نوجوانان زیر ۱۸ سال گفته است که هیچ اعدامی در این مقطع سنی انجام نمی شود اما قصاص با اعدام متفاوت و حق خصوصی فرد است و فقط با گذشت اولیای دم صورت نمیگیرد.
طی سال جاری میلادی، تاکنون شش نوجوان مجرم در ایران اعدام شده اند و گفته شده که حدود ۱۳۰ نفر دیگر نیز در انتظار اعدام به سر می برند.
مطابق گفته های سخنگوی قوه قضائیه، از آنجا که حکم مرگ برای نوجوانان به درخواست حکومت صادر نمی شود و درخواست اولیای دم است، ایران برنامه ای برای جلوگیری از مجازات مرگ نوجوانان یا آنچه که "قصاص" خوانده است، در پیش ندارد.
سخنگوی قوه قضائیه ایران یک سال پیش ابراز امیدواری کرده بود که مجلس شورای اسلامی با تصویب لایحه ای که این قوه از طریق وزارت دادگستری پیشنهاد داده، مجازات اعدام را برای افراد با سن کمتر از هیجده سال رسماً از قوانین ایران حذف کند. در حالی که هنوز تکلیف این لایحه مشخص نشده است، مجازات مرگ برای نوجوانان اعمال می شود.
اتحادیه اروپا و سازمان های بین المللی حقوق بشری از جمله عفو بین الملل و دیده بان حقوق بشردر هفته های اخیر از قوه قضائیه ایران خواسته اند که هرچه سریعتر اعدام نوجوانان را متوقف کند.
طی ۱۰ روز گذشته رضا حجازی ۲۰ ساله و بهنام زارع ۱۹ ساله به اتهام جرمی که در سن پانزده سالگی مرتکب شده بودند، اعدام شدند.
در سال ۲۰۰۷، ایران از نظر تعداد اعدام ها، پس از چین در مکان دوم قرار داشت، ضمن اینکه یکی از سه کشور جهان است که مجرمان نوجوان را اعدام می کند.
محمد مصطفایی، وکیل مدافع دوازده فرد محکوم به قصاص که دو نفر از آنها به تازگی اعدام شدند، یک سال پیش در نامه ای به رئیس قوه قضائیه گفته بود که "افرادی که در سن زیر هیجده سالگی مرتکب جرم شده و می شوند، عملشان ناخواسته به دلیل عدم رشد عقلانی بوده و مستحق اعدام نیستند."
در قانون مجازات اسلامی که مرجع تعیین مجازات برای مجرمان در ایران است، شرط سنی برای صدور مجازات اعدام در نظر گرفته نشده و سن مسئولیت کیفری در ایران، یعنی سنی که افراد بالغ و عاقل تشخیص داده می شوند و با رسیدن به آن باید پاسخگوی اعمالشان باشد بر اساس نظر دادگاه تعیین می شود.
اینکه معیار بلوغ و رشد افراد چیست و چگونه تشخیص داده می شود، منشأ بحثهای عمده ای میان فقها و حقوقدانان بوده است.
در قرآن و روایاتی که از پیامبر اسلام و امامان شیعه بر جای مانده، سن مشخصی برای بلوغ تعیین نشده اما فقهای شیعه اغلب بر این اعتقاد بوده اند که دختران در نه سالگی و پسران در پانزده سالگی بالغ می شوند.
اما برخی از فقهای معاصر، سن بلوغ برای دختران و پسران را بالاتر از این حد دانسته اند و این اختلاف باعث شده است که احکامی که دادگاهها برای مجازات افراد کمتر از هیجده سال صادر کرده اند بارها به چالش کشیده شود و علاوه بر بحث برانگیزشدن در محافل حقوقی و قضائی، اعتراضات فعالان حقوق بشر را نیز در پی داشته باشد.
این مساله نیز عنوان می شود که ایران با وجود پیوستن به کنوانسیون حقوق کودک، همچنان احکام اعدام را در مورد آنها صادر و اجرا می کند.
کودک در این کنوانسیون به دختران و پسران زیر هجده سال سن اطلاق می شود اما قانون مجازات اسلامی، اطفال را در پسران، زیر۱۵ سال قمری و در دختران زیر ۹ سال قمری تعریف می کند و بر این اساس حکم به قصاص آنها را صادر می کند.
صفر انگوتی هم به قرنطینه رفت و فردا ...
صفر انگوتی نوجوانی که در سن 17 سالگی مرتکب جرم شده بود صبح امروز به قرنطینه زندان اوین اعزام شد تا در تنهایی خود تا صبح فردا هزار بار به دار آویخته شود. و از خدای خود بخواهد که نجاتش دهد. بهنود فریاد دادخواهی داشت که در طول سی سال گذشته هیچ محکوم به اعدامی نداشت. اعدام او چنان دل انسان را به درد می آورد که گمان نمودم دیگر نخواهیم و نتوانیم کودکان را اعدام کنیم. مدتهاست سعی کردم به انحاء مختلف جلوی اجرای حکم صفر را بگیرم ولی مثل اینکه با رفتن آقای شاهرودی از قوه قضاییه همه چیز تغییر کرده است. آقای جمشیدی را یکی از مدافعین حقوق بشر می دانم که سعی و تلاش بسیاری در راستای پیش گیری از اعدام اطفال و سنگسار می کرد. او وقتی متوجه می شد که نوجوانی در آستانه اعدام قرار دارد یا فردی قرار است سنگسار شود به نزد آقای شاهرودی می رفت و دستور توقف اجرای حکم را می گرفت. جایش را واقعا خالی می بینم. ای کاش این مرد رئیس قوه قضاییه می شد.
به هر حال امروز آقای لاریجانی رئیس شده است و تاکنون ندیده ام کوچکترین قدمی در راستای حفظ حقوق بشر بردارد. سخنان ایشان در چند روز گذشته با عملکرد ایشان بسیار متفاوت است. ولی به هر حال نگرانم از آینده و امیدوارم وضع بدتر این نشود. بگذریم ....
تا الان هیچ دستوری برای توقف حکم صفر صادر نشده و قرار است فردا صبح به زندان اوین روم. در چند ماه گذشته تلاشهای بسیاری شد تا اولیاءدم رضایت دهند و فردا .... ا
میدوارم صفر هم سرنوشت بهنود را نداشته باشد.
گمان می کنم صفر فردا اعدام نشود و به جامه بازگردد. امیدوارم و از خدا می خواهم که یاری کند همه کودکان را .
دوستان بسیاری اعلام کردند که فردا به زندان اوین خواهند آمد تا بلکه بتوانند در آخرین لحظات رضایت اولیاءدم را جلب کنند. از همه آنها سپاسگذارم و امیدوارم حضورشان نتیجه بخش باشد.
+ نوشته شده توسط محمد مصطفایی در سه شنبه بیست و هشتم مهر 1388 و ساعت 15:2
. READ MORE...
صفر انگوتی برای اجرای حکم اعدام به زندان اوین منتقل شد
بنابه گزارشات رسیده از زندان گوهردشت کرج؛ صفر انگوتی صبح امروز از بند 4 زندان گوهردشت به قرنطینه زندان اوین منتقل شد.
صبح امروز سه شنبه 28 مهرماه صفر انگوتی که در سن 17 سالگی مرتکب جرم شده بود برای اجرای حکم اعدام به سلول انفرادی زندان اوین انتقال داده شد و قرار است که صبح روز چهارشنبه حکم اعدام او به اجرا در آید.
در طی 2 هفتۀ اخیر دومین زندانی است که با دستور و تایید قوۀ قضائیه حکم اعدام وی قرار است به اجرا در آید.
احکام اعدام کودکان به دستور و با تایید صادق لاریجانی رئیس قوۀ قضائیه که توسط ولی فقیه منصوب شده است به اجرا در می آید.ایران جزء کنوانسیون حمایت از کودک است و ملزم به اجرای آن می باشد ولی ولی فقیه در تعارض با قوانین و معاهدات بین المللی و خواست مردم ایران عمل می کند تا جو رعب و وحشت را بر جامعه حاکم نماید.
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران، اعدام افرادی که در سنین کودکی مرتکب جرم شده اند و نقض کنوانسیون حقوق کودک را محکوم می کند و از کمیسر عالی حقوق بشر و یونیسف و سازمانهای مدافع حقوق بشر در ساعات باقی مانده خواستار اقدامات فوری و عاجل برای متوقف کردن حکم اعدام این زندانی است.
احکام اعدام کودکان به دستور و با تایید صادق لاریجانی رئیس قوۀ قضائیه که توسط ولی فقیه منصوب شده است به اجرا در می آید.ایران جزء کنوانسیون حمایت از کودک است و ملزم به اجرای آن می باشد ولی ولی فقیه در تعارض با قوانین و معاهدات بین المللی و خواست مردم ایران عمل می کند تا جو رعب و وحشت را بر جامعه حاکم نماید.
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران، اعدام افرادی که در سنین کودکی مرتکب جرم شده اند و نقض کنوانسیون حقوق کودک را محکوم می کند و از کمیسر عالی حقوق بشر و یونیسف و سازمانهای مدافع حقوق بشر در ساعات باقی مانده خواستار اقدامات فوری و عاجل برای متوقف کردن حکم اعدام این زندانی است.
فعالین حقوق بشر ودمکراسی در ایران
28 مهر 1388 برابر با 20 اکتبر 2009
گزارش فوق به سازمانهای زیر ارسال گردید:
کمیساریای عالی حقوق بشر
کمسیون حقوق بشر اتحادیه اروپا
سازمان عفو بین الملل
سازمان دیدبان حقوق بشر.
19 October 2009
کمپین بین المللی علیه اعدام کودکان در شهر تورنتو هم شروع بکار کرد
کمپین بین المللی علیه اعدام در شهر تورنتو، کانادا هم شروع بکار کرده است. ما هر هفته روز های شنبه بنا بر همبستگی با مردم ایران علیه اعدام کودکان یک نقطه از شهر را انتخاب کرده تنها گوشه ای از جنایات جمهوری اسلامی را درمعرض تماشای مردم قرار می دهیم
READ MORE...
18 October 2009
سه نوجوان دیگر در خطر اعدام
از راست به چپ: امیر امر اللهی
، صفر انگوتی، محمد رضا حدادی
سه جوان دیگر در آستانه اعدام
سه مجرم جوان در روزهای آینده در تهران و شیراز به پای چوبه دار میروند. هر سه در زد و خورد و اختلافهای نوجوانی، مرتکب قتل غیرعمد شده و زمان ارتکاب جرم، میانگین سنی هر یک ۱۶ سال بوده است. آیا اعدام ریشه جرم را میخشکاند؟
این سه، صفرانگوتی،امیر امراللهی و محمدرضا حدادی نام دارند. حدادی با ۲۲ سال سن از دو نفر دیگر که ۲۰ سالهاند، مسنتر است. اوهنگام دستگیری، تنها ۱۵ سال سن داشته است.
صفر انگوتی، به دلایل عشقی، مرتکب قتل غیرعمد رقیب خود شده است. محمدرضا حدادی در سرقتی منتهی به قتل مشارکت داشته، اما ارتکاب به قتل را به توصیهی همدستان خود بر عهده گرفته است. امیر امراللهی نیز سابقه عدم تعادل روانی دارد و نوجوانی را در سن ۱۶ سالگی طی یک دعوا به قتل رسانده است.
گفتگو با محمد مصطفایی، وکیل این متهمان:
دویچهوله: موقعیت این سه نفر که در معرض اعدام هستند، چگونه است؟
Bildunterschrift: Großansicht des Bildes mit der Bildunterschrift: محمد مصطفاییمحمد مصطفایی: پس از اعدام بهنود شجاعی در هفته گذشته، نگرانی من در مورد اعدام سایر موکلانم بیشتر شد. اینها تاکنون برای نجات نور امیدی داشتند، اما پس از اعدام بهنود شجاعی، در حال بلاتکلیفی و ترس و اضطراب شدید به سر میبرند. برای اعدام صفر انگوتی تاریخ ۲۹ مهرماه را تعیین کردهاند. ما تلاش میکنیم که رضایت اولیای دم را جلب کنیم یا مهلتی از آقای لاریجانی برای توقف حکم بگیریم.
آیا به آقای لاریجانی نامه رسمی نوشتهاید؟
بله و امیدوارم پس از انعکاس منفی اعدام بهنود شجاعی درسطح جهانی، ایشان دستور توقف اعدام کسانی را بدهند که زمان جرم کمتر از ۱۸ سال سن داشتهاند. امیدواریم اجرای احکام، تا زمانی که مجلس لایحه رسیدگی به جرایم و مجازات نوجوانان را در دست بررسی دارد، متوقف شود.
چشمانداز جلب رضایت اولیای دم چگونه است؟
ما نه تنها در مورد صفر انگوتی، بلکه در مورد همه پروندهها دنبال رضایت اولیای دم هستیم. اساسا نظر ما این است که آنها مجرم را بخشیده باشند. در مورد صفر انگوتی، بسیاری به دیدار خانواده مقتول رفتهاند. تسلیت گفتهاند، همدردی کردهاند، مذاکره کردهاند تا بتوان رضایت گرفت.
نتیجه معلوم نیست؟
هنوز نمیتوانم چیزی بگویم. امیدوارم یکی دو روز آینده آقای لاریجانی جواب نامه مرا بدهد. موضوع دیگری که مرا نگران میکند این است که در زندان شیراز، اعدام سریع محکومان سابقه دارد. وکیل محکوم را برای اجرای حکم دعوت نمیکنند و زمان حکم را هم اطلاع نمیدهند. در مورد بهنام زارع من خاطره تلخی دارم. او را شب قبل از اعدام حتی به قرنطینه هم نبردند و ناگهانی اعدام کردند و به من هم اصلا خبر ندادند. الان از خانوادههای امراللهی و حدادی شنیدهام که قرار است در هفته آینده این دو را هم در شیراز دار بزنند.
کسان دیگری هم در انتظار اعدام هستند؟
بله، بهمن سلیمیان در اصفهان، محمد جاهدی و رحیم احمدی و عباس حسینی درمشهد هم هستند. رییس قوه قضاییه حکم اعدام اینها را تنفیذ کرده و اجرای احکام، اختیار این را دارد که هر زمان لازم دانست، طبق آییننامه اجرای قصاص و اعدام، حکمها را اجرا کند. میانگین سنی این افراد در زمان ارتکاب قتل ۱۶ سال است.
اعدام بهنود شجاعی باعث تاثر خیلیها شد و در خبرها هست که در مراسم ختماش دهها نفر از مخالفان اعدام هم شرکت کرده بودند. چه فعالیتی در بدنهی جامعه برای پاسخ ندادن خشونت با خشونت انجام میگیرد؟
۴ سال قبل که من وکالت این مجرمان جوان را بر عهده گرفتم، تعداد کسانی که کنوانسیون منع اعدام افراد زیر ۱۸ سال را میشناختند، انگشتشمار بود. اما الان، انجمنها و گروههای مختلف مدافع حقوق کودک و حقوق بشر در ایران و خارج از کشور خیلی متحد و پیگیر شدهاند. اساسا حساسیت اجتماعی نسبت به مجازات اعدام بالا رفته است. همین منجر شد که موضوع اعدام بهنود شجاعی در گزارش احیر دبیرکل سازمان ملل نیز گنجانده شود.
هنرمندان برجستهای چون آقایان انتظامی و پرستویی در مورد بهنود شجاعی وساطت کردند، ولی نزدیک بود برایشان پروندهسازی کنند. آیا هنوز شخصیتهای مطرح کشور به این مسائل علاقمندی نشان میدهند؟
بله، در این چند روزه نیز بسیاری از هنرمندان دنبال کسب رضایت از خانواده صفر انگوتی بودهاند. ما در برخی موارد نمیتوانیم خبررسانی کنیم، چون خود هنرمندان مایل نیستند که نامشان برده شود. افراد سیاسی، اجتماعی و فعالان حقوق بشر هم هستند که همهگونه کمکی میکنند، اما نمیخواهند نام خود را طرح کنند.
اگر قرار باشد مسئولان قضایی پیام شما را بشنوند، چه میگویید؟
من میگویم که موضوع اعدام نوجوانان، حساسیتهای بینالمللی علیه ما را بالا میبرد. اساسا اعدام هیچ اثر مثبت و آرامش خاطری در جامعه ایجاد نمیکند. تنها اثرش ترویج خشونت و رشد روحیه انتقامگیری است. ما باید ریشههای جرم در میان نوجوانان را بررسی کنیم. باید ببینیم برای تربیت، آموزش و نیازهای آنها چه کردهایم. باید ببینیم چه محرومیتهای خانوادگی، اجتماعی و اقتصادی به این قتلها و بزهها انجامیده است.
مصاحبهگر: مهیندخت مصباح
تحریریه: بابک بهمنش
.
عکس هایی از مراسم دفاع از حقوق کودکان در روز جهانی کودک
Here is the beginning of my post. .
READ MORE...
پاسخ مردم به اعدام وحشيانه بهنود شجاعي
مراسم خاك سپاري و همچنين يادبود بهنود شجاعي جواني كه به دست جلادان حكومت اسلامي اعدام شد٬ به يك صحنه پرشور از ابراز همبستگي مردم با خانواده بهنود و همچنين صحنه اعتراض به اعدام كودكان و نوجوانان تبديل شد. اين پاسخ جامعه اي است كه كوتاه نمي آيد و از هر درجه شقاوت و بيرحمي حكومت اسلامي ٬ به ضرورت سرنگوني اين جانيان بيش از پيش پي ميبرد. اكنون همگان ميدانند كه براي هر درجه آزادي و رفاه و احترام به حقوق انسان٬ بايد اين حكومت را سرنگون كرد.
مردم آزاده با حضور پرشور در مراسمهاي بهنود شجاعي اعلام كردند كه به قتل عمد دولتي و بويژه قتل كودكان و نوجوانان " نه " ميگويند و اين جنايات عزم آنها را براي مبارزه با حكومت جزم تر ميكند.
كميته بين المللي عليه اعدام از همگان دعوت ميكند با حضور در ميتينگهاي اعتراضي بر عليه اعدام و بويژه با حضور متحدانه در ميتينگهاي اعتراضي روز سي اكتبر٬ براي نجات محكومين به اعدام تلاش كنند.
كميته بين المللي عليه اعدام
۱۸ اكتبر ۲۰۰۹
READ MORE...
معماري پادگاني براي ساخت مدارس دخترانه
شاداب سازی فضای مدارس دخترانه، طرحی بود که در سال ۱۳۷۸ برای نخستین بار با عنوان طرح «استتار مدارس دخترانه» در برخی از مدرسه های تهران به اجرا در آمد.
بر اساس این طرح دیوار مدارس بلندتر میشد تا دختران دانش آموز در آن بیشتر احساس راحتی کنند. این در حالی بود که بسیاری از کارشناسان این شیوه را رد کرده و آن را برخورد «زندانیوار» با دختران دانش آموز دانستند. شاید به همین دلیل این طرح نتوانست جای خود را در مدارس باز کند و نیمه کاره باقی ماند.
. وزیر آموزش و پرورش محرم سازی مدارس را یکی از الزامهای نظام تعلیم و تربیت جمهوری اسلامی ایران دانست و گفت: «معلمان و دانش آموزان ما باید در مدارس در چارچوب ملاحظات شرعی آزادی عمل داشته باشند. ما مدرسههایی میخواهیم که با فرهنگ، پیشینه و آینده این مرز و بوم سازگاری داشته و متناسب با تربیت نسل آینده جمهوری اسلامی و در راستای تشکیل حکومت واحد جهانی و حکومت صالحه باشد».
جمعیت زیاد دختران دانش آموز
در سالهای ١٣٥٨ تا ١٣۸۷ جمعیت دانشآموزی ایران با نرخ رشد متوسط سالانه بیش از ٥ درصد از حدود ٧ میلیون نفر به ٥/١٤ میلیون نفر رسید.
سهم دختران در این رشد پرشتاب به طور متوسط ٥/١ برابر پسران بوده است، به طوری که درصد دانشآموزان دختر در کل جمعیت مدارس ایران از ٣٨ درصد سال ١٣٥٨ به ٤٧ درصد رسید و برای نخستین بار در تاریخ ایران از اوایل دهۀ ٧٠ شمسی تعداد فارغالتحصیلان دختر دوره متوسطه از پسران فزونی گرفت.
این جمعیت انبوه دختران از آیندهای خبر میداد که بسیاری از نیروهای کار در جامعه را زنان تشکیل خواهند داد. این در حالی بود که فضای خموده حاکم در مدارس دخترانه و فقر حرکتی آنها که در نتیجه مسایل فرهنگی و محدودیت دختران در مدارس و جامعه است، پرنده خوش خوانی نبود.
سابقه استتار
مناسب سازی فضای مدارس دختران نخستین بار با عنوان طرح «استتار مدارس دخترانه» توسط امور بانوان سازمان آموزش و پرورش شهر تهران در سال ۱۳۷۸ مطرح شد. دست اندرکاران این طرح زمانی به فکر تدوین و اجرای آن افتادند که بسیاری از کارشناسان با استناد به آمارهای موجود از فقر جسمی و حرکتی دختران دانش آموز ابراز نگرانی کرده و دلیل آن را اشراف ساختمانهای مجاور به حیاط مدرسهها و نگاه سنتی که به تحرک و نشاط دختران وجود دارد، دانستند.
مجموعه این عوامل، ورزش و بازی دختران در مدرسه را از شکل طبیعی خود خارج کرده بود. به همین دلیل در ارتباط با این موضوع طرحی به نام «طرح استتار» تهیه و در تعدادی از مدارس اجرا شد.
بر اساس این طرح دیوارهای مدرسه باید به قدری مرتفع میشد تا اشراف بناهای مجاور کاملاً منتفی شود. در این حالت دختران دانش آموز فرصت مییافتند تا بدون استفاده از پوشش چادر، مانتو و مقنعه در محوطه فضای آموزشی خود تردد کنند.
این طرح موافقان خود را داشت، اما برخی از کارشناسان معتقد بودند با اجرای آن و با توجه به حصاری که اطراف مدارس برای استتار کشیده میشود، محیط مدرسه شبیه به زندان و به نوعی دانش آموزان از محیط بیرون جدا میشوند. این در حالی بود که در برخی از کشورهای دنیا مدارس حتی دیوار هم ندارد تا دانش آموزان خود را جدای از جامعه بیرون ندانند.
معماری پادگانی
اما بر اساس طرح جدیدی که وزیرآموزش پرورش در روزهای انتهایی سال گذشته آن را مطرح کرد و از سوی سازمان نوسازی مدارس نیر مورد استقبال قرار گرفت، قرار شد تا مدارسی که از سال آینده ساخته میشوند مطابق با معماری ایرانی باشند. بر این اساس حیاط مدارس دخترانه در وسط و ساختمان مدرسه دور تا دور حیاط مدرسه ساخته شود.
عبدالرضا سالارفر، کارشناس معماری در خصوص طراحی مدارس در ایران میگوید: «در معماری مدارس متناسب با بازیگوشی کودکان، ضریب ایمنی ساختمان را افزایش میدهند. اما سازه و سبک معماری مدارس ایران تناسبی با نیازهای آموزش وپرورش مدرن ندارد. صرف نظر از مسائل ایمنی، دیوارهای بلند آجری، دروازههای آهنی سنگین، راهروهای دراز و نیمه تاریک و اتاقهایی در دوسوی آن، بیشتر فضای پادگان و زندان را تداعی میکند.».
او میافزاید: «در اکثر مدارس دولتی فضاهای ورزشی، ناهارخوری، سالن اجتماعات و امتحانات، کتابخانه، آزمایشگاه و کارگاه پیش بینی نشده است. حیاط کوچک و آسفالت شده مدرسه محصور در میان ساختمان ودیوارهای بلند تنها محلی است برای تنفس کوتاه دانش آموزان».
این مشکل نه تنها در مدارس دخترانه بلکه در مدارس پسرانه نیز وجود دارد که در روحیه دانش آموزان تاثیر زیادی دارد.
این کارشناس معماری میگوید: «رعایت حجاب اسلامی و گاهی پوشش چادر برای دختران در داخل مدرسه اجباری است. برخی مدیران مدارس نیز با برداشتهای ویژه مذهبی، ورزش دختران را امری غیر ضروری و مذموم میدانند که همه اینها ورزش و فعالیتهای هنری دختران را به گرههای کور تعلیم و تربیت تبدیل کرده است».
وی با اشاره به سخنان وزیر آموزش و پرورش ادامه میدهد: «در معماری سنتی ایران نگاه خاصی به زن وجود داشت. بر اساس فرهنگ سنتی ما زنان پرده نشین بودند و مردان شاهد بازاری. اما در حال حاضر مناسبات تغییر کردهاست. زنان در محیط کار باید همپای مردان فعالیت داشته باشند».
دکتر اکبریان جامعه شناس و عضو هیات علمی دانشگاه تهران در خصوص تبعات مثبت و منفی طرح استتار میگوید: «استفاده از رنگهای روشن و تنوع در پوشش دانش آموزان منجر به ایجاد مکانی مطلوب و مناسب برای تحصیل دانش آموزان خواهد شد، اما از طرف دیگر ایجاد حصار و دیوار در محوطه مدرسه تبعات منفی به دنبال دارد که به نوعی زمینه بروز افسردگی و کسالت در دانش آموزان را ایجاد میکند».
وی در خصوی حل این معضل با بیان اینکه مسئولان باید سیستماتیک و زیر بنایی عمل کنند، افزود: «در اجرای طرحهای اینچنینی، وضعیت مکانی و جغرافیایی به نوعی باید طراحی شود که بتواند تابش کافی و مناسب نور خورشید را داشته باشد».
دکتر اکبریان معتقد است: «طرح استتار باید با گذشت زمان و ریشهای بررسی شود، در غیر اینصورت در مقطع زمانی کوتاه نمیتواند ضمانت اجرایی لازم و تبعات مثبت را به دنبال داشته باشد».
آفتاب
طرح استتار مدارس دختران: «ادامهی حیات نظم و تسلط مردانه»
آموزش و پرورش تهران، در سال ۱۳۷۸، برای نخستین بار طرح “استتار مدارس دخترانه” را به میان آورد. دلیل این امر، اشراف ساختمانهای مجاور به حیاط مدرسهها عنوان شده بود. این طرح با نامهای دیگر همچنان دنبال میشود.
بر اساس طرح آن زمان سازمان آموزش و پرورش، دیوارهای مدرسههای دخترانه بلندتر میشد تا دید ساختمانهای مجاور به حیاط مدرسهها منتفی باشد. بسیاری از کارشناسان، با این پروژه مخالف بودند و آن را “زندانی” و “پادگانی” کردن مدرسههای دخترانه میدانستند. با این همه، در چارچوب این طرح، تاکنون صدها مدرسهی دخترانه در تهران استتار شدهاند.
حدود ده سال پس از طرح اولیه، اکنون مدتی است که از “بیرونی ـ اندرونی کردن ساختمان مدارس دختران” و “مدارس معماریشده بر اساس فرهنگ ایرانی و اسلامی” و “شادابسازی مدارس” نیز سخن در میان است. وزیر آموزش و پرورش دولت احمدینژاد، محرمسازی مدرسههای دخترانه را یکی از الزامهای نظام تعلیم و تربیت جمهوری اسلامی ایران دانسته است.
دویچه وله در این زمینه با دکتر سعید پیوندی، کارشناس امور آموزش و پرورش و استاد جامعهشناسی دانشگاه پاریس گفتوگو کرده است.
دویچه وله: آقای پیوندی، طرح “استتار مدرسههای دخترانه”، بار دیگر و این بار تحت عنوانهای تازهای مانند “شادابسازی” و “بیرونی ـ اندرونی کردن” مدارس دخترانه در ایران مطرح است. این طرح چه پیشینهای دارد؟
سعید پیوندی: کلا طرحی که استتار مدارس نام گرفته، تقریبا از ده سال پیش در ایران مطرح شده است. در آن زمان فقط صحبت از این بود که دیوارهای مدارس بلندتر شوند، برای اینکه رهگذران یا کسانی که در خیابان یا اطراف مدرسه هستند، نتوانند به داخل مدرسه نگاه کنند، و برعکس دانشآموزان هم نتوانند به بیرون دید داشته باشند.
این طرح در آن زمان هم با مخالفتها و بحثهای انتقادی خیلی زیادی مواجه شد و همین هم باعث شد که در حقیقت زیاد جدی گرفته نشود. یک بار دیگر در دو سه سال اخیر این طرح مطرح شده است. آخرین روایت این پروژه یا طرح هم در همین روزهای اخیر مطرح شد، در مورد تغییر شکل دادن معماری مدارس و انطباق آن بر آنچه که مسئولین نامش را “سنتهای معماری ایران” میگذارند و “اندرونی – بیرونی کردن” ساختمان مدارس.
اما باید توجه کنید که اساسا مسئلهی استتار دختران و جدا کردن آنان از پسران، پیشینهای سیساله در نظام آموزشی ایران دارد. این از همان روزهای اول انقلاب به ترتیبها و روایتهای مختلف بیان شده است. کوشش شده که با تمام اشکال اختلاط مردانه ـ زنانه در ایران برخورد شود، معلمها از جنس مخالف نباشند، دانشآموزهای دختر و پسر که به کلی از هم جدا باشند، و بالاخره حتی در سطح دانشگاهها هم این طرح جدا کردن، از همان اوائل انقلاب مطرح بود؛ به این صورت که پردهای در کلاسها بین دخترها و پسرها باشد. این است که میشود گفت، در فرهنگی که زن و مرد را فقط در فضاهای جداگانه میتواند تصور کند و به نوعی زن را انسانی نیمهاجتماعی و شهروند ثانوی میداند، جدا کردن آنها از فضاهای جامعه، پروژهای همیشگی بوده است و به اشکال مختلف در زمانهای گوناگون بروز میکند.
با توجه به اجباری بودن حجاب اسلامی در مدرسههای دخترانه، به دلیل حضور مدیران و معلمان مرد، آیا میتوان طرح استتار مدرسههای دخترانه را نوعی “استتار در استتار” دانست؟
کاملا درست است. ما در حقیقت دو نوع استتار را همین الان به دانشآموزان ایران تحمیل میکنیم. قبل از اینکه این استتار جدید، یعنی استتار ساختمانی و فیزیکی به بچهها تحمیل شود، ما دو نوع استتار را پیش از این به بچهها تحمیل کردهایم. استتار اول همان رعایت کامل حجاب است حتی در فضاهایی که در آن مرد نیست. یعنی در مدارسی هم که مردی حضور ندارد، دخترها بخاطر اینکه به حجاب عادت کنند و به پوشش اسلامی احترام بگذارند، مجبورند که حجاب را به طور کامل رعایت کنند و نمیتوانند حجابشان را بردارند.
استتار دوم که به نظر من مهمتر است و نمادین هم هست، جدایی بسیار وسیع زن و مرد در مطالب و کتابهای درسی است. شما اگر به همین تحقیقی که من هم در آن شرکت کردم مراجعه کنید، تحقیقی که بر روی همهی کتابهای درسی ایران انجام شده، اساسا فضاهای زنانه و مردانه با وسواس مثالزدنی از همدیگر جدا شدهاند. ما اساسا حضور فیزیکی زن را به طور خیلی حاشیهای میبینیم. برای مثال عکس شخصیتهای معروف زن در کتابهای درسی اصلا نیست. گاهی حتی اسمشان هم، در جاهایی که میشود، پنهان است.
برای مثال، وقتی در بارهی زندگی آیتالله خمینی یا آقای رجایی صحبت میشود، آنجا بحث میشود که اینها مادرانی داشتند که در غیاب پدران این دو فرد خیلی کمک کردند به اینکه خانوادهشان بتواند به حیات خود ادامه دهد. ولی هیچ اسمی از این زنان در میان نیست، یعنی از آنها به عنوان مادر آیتالله خمینی و مادر آقای رجایی صحبت میشود.
این استتار در تصاویر، در مطالب، در بیان کتابهای درسی، در گفتمان مسلط کتابهای درسی کاملا موجود است و ما با یک تبعیض سراسری بین مرد و زن مواجه هستیم. بهطوری که فقط ۷ درصد تصاویری که مربوط به کار، فعالیت در محیط بیرونی میشود، به زنها اختصاص دارد. یا اینکه برای مثال، تصویر عدهی کمی از زنان صاحبنام در کتابهای درسی آمده است؛ میشود گفت پروین اعتصامی است و یکی دو نفر دیگر. در حالیکه صدها تصویر وجود دارد از مردان صاحبنام در زمینههای ادبی، فرهنگی، علمی، سیاسی، اجتماعی. ولی از زنها هیچ خبری نیست.
در واقع این پنهان کردن زنان و بردن آنان در سایه، چیزی است که به طور وسیع در کتابهای درسی ایران رعایت شده، و با دقت و وسواس مثالزدنی هم رعایت شده و در فعالیتهای روزمرهی آموزشی هم این کاملا به چشم میخورد. یعنی در فعالیتهای روزمرهی آموزشی هم دختران به طور دائم یاد میگیرند که فضاهایشان از مردها جدا باشد، باید پوشیده باشند و باید در انظار عمومی جامعه ظاهر نشوند.
یکی از شعارهای اصلی جشن معروف تکلیف که به بچههای ۹ ساله در هنگام بلوغشان، در حقیقت به نوعی تحمیل میشود، این است که دیگر باید خودشان را از نگاه نامحرم پنهان کنند و به نوعی در سایه یا زیر حجاب باشند. این است که این مسئله در نظام آموزشی ایران به طور واقعی و به طور وسیع وجود دارد و بلند کردن دیوارها یا درست کردن ساختمانهای جدیدی که این استتار باز هم شکل فیزیکی بیشتری به خودش بگیرد، به نظر من، معنی دیگری جز یک سماجت بیهوده و اغراقآمیز در مورد این جدایی نمیتواند داشته باشد.
با توجه به اینکه در کشورهای پیشرفته حتا سعی میکنند دیوارهای مدرسهها را بردارند تا دانشآموزان احساس جدایی از جامعه نکنند، طرح استتار برای دانشآموزان دختر، چه پیامدهای روحی و روانی میتواند دربر داشته باشد؟
اساسا همهی نظریههای تربیتی و جامعهشناسی جدید تاکید میکنند که اگر مدرسه خودش را از فضای عمومی جامعه و محیط اطرافش جدا کند، دچار یک نوع جدایی از واقعیتها و جامعه میشود و برای همین تمام تلاش نظامهای آموزشی این است که هر چه بیشتر راههایی پیدا کنند که مدرسه در داخل جامعه حضور داشته باشد و نه تنها دیوارهای فیزیکی وجود نداشته باشد، بلکه دیوارهای نمادین هم برداشته شوند و مدرسه جزیی از جامعه باشد و بچهها بتوانند مصداقهای آن چیزهایی را که یاد میگیرند، در زندگی اجتماعی جامعه ببینند یا تجربه کنند و از طریق این مصداقها برگردند به زندگی آموزشی خودشان و یادگرفتههای خودشان.
این آن چیزی است که به کلی از نگاه مسئولان آموزشی ایران پنهان است و در واقع دلیل و فلسفهی این کار را متوجه نمیشوند. برای همین، تنها دغدغهی آنها، که نگاه فرهنگی دال بر استتار و پوشش است و قرنها در تاریخ ما سابقه دارد و بقول وزیر آموزش و پرورش به پیشینهی ما برمیگردد، به این برمیگردند، به جای اینکه به دنیای امروز و به جامعهی فردا نگاه کنند.
همین بچههایی که باید دیوار مدرسههایشان بلند باشد و از جامعه جدا شوند، فردا وارد جامعه میشوند، وارد کوچه و خیابان و اداره و کارخانه میشوند و با جامعه در تماس قرار میگیرند. بنابراین جداکردن امروزی آنها از جامعه، جز اینکه به اعتبار آموزش لطمه بزند و از نظر روانی به خود دانشآموز لطمه بزند که خود را در یک محیط بسته، پادگانی و نظامی حس کند و لطمه بزند به اینکه مدرسه را جدا از جامعه بداند و به آن نگاهی منفی پیدا کند، جز این نتیجهای نخواهد داشت. همانطور که اقدامات دیگر مانند جدا کردن دخترها و پسرها از هم یا دخترها از جامعه صورت گرفته، همه نتایج معکوس دادهاند.
ولی متاسفانه به جای این که این نتایج تحلیل شوند و علتشان بررسی شود، اینها فکر میکنند هر چه شدت عمل بیشتر باشد، شاید جوانها ناچارشوند خودشان را بیشتر با آن هنجارهایی همساز کنند که دیگر با روحیه و فرهنگ امروز جوانان همخوانی ندارند و با روح زمانه هم همخوانی ندارند.
به موازات طرح استتار مدرسههای دخترانه، از طرحهایی مانند “دخترانه و پسرانه کردن کتابهای درسی” نیز سخن در میان است. به نظر شما چنین طرحهایی تا چه اندازه با الزامات یک آموزش و پرورش سالم و مدرن سازگار است؟
از چند سال پیش شاهد طرح مسائلی هستیم که بسیار عجیب هستند. در همهی دنیا، بخش اصلی نظامهای آموزشی کشورهای مختلف، همهی تلاش خود را میکنند تا فاصلهی بین دخترها و پسرها را کمتر کنند و نوعی برابری به وجود بیاورند. برای اینکه این خواست برابری، نه تنها یکی از خواستههای امروزی جنبشهای زنان در تمام دنیاست، بلکه یکی از پایههای حقوق بشر و یک جامعهی باز و دمکراتیک است. برای همین برای نظامهای آموزشی، نقش واحدهای آموزشی و مطالبی که به بچهها دربارهی به وجود آوردن این برابری یاد میدهند، خیلی مهم است.
اما ما داریم در ایران درست در جهت معکوس حرکت میکنیم. طرح اینکه گویا دخترها و پسرها با هم فرق دارند، باعث شده که فکر کنند کتاب درسی آنها هم باید فرق کند و چون زمان بلوغشان فرق میکند، باید نوع مطالب درسی آنها هم فرق کند. حتا صحبت از این میکنند که دورهی آموزشی را برای دختران کوتاهتر از پسران کنند. یعنی مرزهای تبعیض و این آپارتاید جنسی که در ایران وجود دارد، دارد از این که الان هست فراتر میرود.
یک طرح دیگر هم که قابل بحث و انتقاد است، این بحث مربوط به “سهمیههای بومی” است که بر اساس آن دخترها نتوانند خارج از محل تولد و جایی که خانوادهشان زندگی میکنند، درس بخوانند. این فکر وجود دارد که گویا جابهجا شدن جغرافیایی دخترها باعث میشود که آن چیزی که “هنجار دینی” خوانده میشود، به خطر بیفتد.
همهی این اقدامات نشان میدهد که ما با نوعی سیاست عمومی مواجه هستیم که خط اصلی آن محدود کردن دختران است. فکر میکنند که گویا مشکلات جامعه به این موضوع برمیگردد که باید دختران جامعهی ما را ـ که هم اکنون هم نسبت به جوامع دیگر محدودتر هستند ـ باز هم محدودتر کنند و به آنها چارچوبهای جدیدی تحمیل کنند. من همهی اینها را در یک چارچوب عمومی میبینم که خط اصلی آن این است که دخترها به جامعه راه پیدا نکنند یا محدود راه پیداکنند، به محیطهای کار راه پیدا نکنند، در سطح آموزشی محدود شوند و در واقع آن تسلط و نظم مردانه بتواند به حیات خودش ادامه دهد و زنان نتوانند به جایگاه شایسته خودشان دست پیدا کنند. ۱۰ سال گذشت و این طرح در طول این سالها با نامهایی که بار معنایی مثبتتری داشت از سوی مسئولان آموزش و پرورش مطرح شد تا اینکه در در آخرین اظهار نظر علیاحمدی، وزیر آموزش و پرورش دولت احمدینژاد از مدارسی که بر اساس فرهنگ ایرانی و اسلامی معماری شده صحبت کرد و از بیرونی- اندرونی کردن ساختمان مدارس دخترانه سخن به میان آورد.
.
READ MORE...
جمعیت زیاد دختران دانش آموز
در سالهای ١٣٥٨ تا ١٣۸۷ جمعیت دانشآموزی ایران با نرخ رشد متوسط سالانه بیش از ٥ درصد از حدود ٧ میلیون نفر به ٥/١٤ میلیون نفر رسید.
سهم دختران در این رشد پرشتاب به طور متوسط ٥/١ برابر پسران بوده است، به طوری که درصد دانشآموزان دختر در کل جمعیت مدارس ایران از ٣٨ درصد سال ١٣٥٨ به ٤٧ درصد رسید و برای نخستین بار در تاریخ ایران از اوایل دهۀ ٧٠ شمسی تعداد فارغالتحصیلان دختر دوره متوسطه از پسران فزونی گرفت.
این جمعیت انبوه دختران از آیندهای خبر میداد که بسیاری از نیروهای کار در جامعه را زنان تشکیل خواهند داد. این در حالی بود که فضای خموده حاکم در مدارس دخترانه و فقر حرکتی آنها که در نتیجه مسایل فرهنگی و محدودیت دختران در مدارس و جامعه است، پرنده خوش خوانی نبود.
سابقه استتار
مناسب سازی فضای مدارس دختران نخستین بار با عنوان طرح «استتار مدارس دخترانه» توسط امور بانوان سازمان آموزش و پرورش شهر تهران در سال ۱۳۷۸ مطرح شد. دست اندرکاران این طرح زمانی به فکر تدوین و اجرای آن افتادند که بسیاری از کارشناسان با استناد به آمارهای موجود از فقر جسمی و حرکتی دختران دانش آموز ابراز نگرانی کرده و دلیل آن را اشراف ساختمانهای مجاور به حیاط مدرسهها و نگاه سنتی که به تحرک و نشاط دختران وجود دارد، دانستند.
مجموعه این عوامل، ورزش و بازی دختران در مدرسه را از شکل طبیعی خود خارج کرده بود. به همین دلیل در ارتباط با این موضوع طرحی به نام «طرح استتار» تهیه و در تعدادی از مدارس اجرا شد.
بر اساس این طرح دیوارهای مدرسه باید به قدری مرتفع میشد تا اشراف بناهای مجاور کاملاً منتفی شود. در این حالت دختران دانش آموز فرصت مییافتند تا بدون استفاده از پوشش چادر، مانتو و مقنعه در محوطه فضای آموزشی خود تردد کنند.
این طرح موافقان خود را داشت، اما برخی از کارشناسان معتقد بودند با اجرای آن و با توجه به حصاری که اطراف مدارس برای استتار کشیده میشود، محیط مدرسه شبیه به زندان و به نوعی دانش آموزان از محیط بیرون جدا میشوند. این در حالی بود که در برخی از کشورهای دنیا مدارس حتی دیوار هم ندارد تا دانش آموزان خود را جدای از جامعه بیرون ندانند.
معماری پادگانی
اما بر اساس طرح جدیدی که وزیرآموزش پرورش در روزهای انتهایی سال گذشته آن را مطرح کرد و از سوی سازمان نوسازی مدارس نیر مورد استقبال قرار گرفت، قرار شد تا مدارسی که از سال آینده ساخته میشوند مطابق با معماری ایرانی باشند. بر این اساس حیاط مدارس دخترانه در وسط و ساختمان مدرسه دور تا دور حیاط مدرسه ساخته شود.
عبدالرضا سالارفر، کارشناس معماری در خصوص طراحی مدارس در ایران میگوید: «در معماری مدارس متناسب با بازیگوشی کودکان، ضریب ایمنی ساختمان را افزایش میدهند. اما سازه و سبک معماری مدارس ایران تناسبی با نیازهای آموزش وپرورش مدرن ندارد. صرف نظر از مسائل ایمنی، دیوارهای بلند آجری، دروازههای آهنی سنگین، راهروهای دراز و نیمه تاریک و اتاقهایی در دوسوی آن، بیشتر فضای پادگان و زندان را تداعی میکند.».
او میافزاید: «در اکثر مدارس دولتی فضاهای ورزشی، ناهارخوری، سالن اجتماعات و امتحانات، کتابخانه، آزمایشگاه و کارگاه پیش بینی نشده است. حیاط کوچک و آسفالت شده مدرسه محصور در میان ساختمان ودیوارهای بلند تنها محلی است برای تنفس کوتاه دانش آموزان».
این مشکل نه تنها در مدارس دخترانه بلکه در مدارس پسرانه نیز وجود دارد که در روحیه دانش آموزان تاثیر زیادی دارد.
این کارشناس معماری میگوید: «رعایت حجاب اسلامی و گاهی پوشش چادر برای دختران در داخل مدرسه اجباری است. برخی مدیران مدارس نیز با برداشتهای ویژه مذهبی، ورزش دختران را امری غیر ضروری و مذموم میدانند که همه اینها ورزش و فعالیتهای هنری دختران را به گرههای کور تعلیم و تربیت تبدیل کرده است».
وی با اشاره به سخنان وزیر آموزش و پرورش ادامه میدهد: «در معماری سنتی ایران نگاه خاصی به زن وجود داشت. بر اساس فرهنگ سنتی ما زنان پرده نشین بودند و مردان شاهد بازاری. اما در حال حاضر مناسبات تغییر کردهاست. زنان در محیط کار باید همپای مردان فعالیت داشته باشند».
دکتر اکبریان جامعه شناس و عضو هیات علمی دانشگاه تهران در خصوص تبعات مثبت و منفی طرح استتار میگوید: «استفاده از رنگهای روشن و تنوع در پوشش دانش آموزان منجر به ایجاد مکانی مطلوب و مناسب برای تحصیل دانش آموزان خواهد شد، اما از طرف دیگر ایجاد حصار و دیوار در محوطه مدرسه تبعات منفی به دنبال دارد که به نوعی زمینه بروز افسردگی و کسالت در دانش آموزان را ایجاد میکند».
وی در خصوی حل این معضل با بیان اینکه مسئولان باید سیستماتیک و زیر بنایی عمل کنند، افزود: «در اجرای طرحهای اینچنینی، وضعیت مکانی و جغرافیایی به نوعی باید طراحی شود که بتواند تابش کافی و مناسب نور خورشید را داشته باشد».
دکتر اکبریان معتقد است: «طرح استتار باید با گذشت زمان و ریشهای بررسی شود، در غیر اینصورت در مقطع زمانی کوتاه نمیتواند ضمانت اجرایی لازم و تبعات مثبت را به دنبال داشته باشد».
آفتاب
طرح استتار مدارس دختران: «ادامهی حیات نظم و تسلط مردانه»
آموزش و پرورش تهران، در سال ۱۳۷۸، برای نخستین بار طرح “استتار مدارس دخترانه” را به میان آورد. دلیل این امر، اشراف ساختمانهای مجاور به حیاط مدرسهها عنوان شده بود. این طرح با نامهای دیگر همچنان دنبال میشود.
بر اساس طرح آن زمان سازمان آموزش و پرورش، دیوارهای مدرسههای دخترانه بلندتر میشد تا دید ساختمانهای مجاور به حیاط مدرسهها منتفی باشد. بسیاری از کارشناسان، با این پروژه مخالف بودند و آن را “زندانی” و “پادگانی” کردن مدرسههای دخترانه میدانستند. با این همه، در چارچوب این طرح، تاکنون صدها مدرسهی دخترانه در تهران استتار شدهاند.
حدود ده سال پس از طرح اولیه، اکنون مدتی است که از “بیرونی ـ اندرونی کردن ساختمان مدارس دختران” و “مدارس معماریشده بر اساس فرهنگ ایرانی و اسلامی” و “شادابسازی مدارس” نیز سخن در میان است. وزیر آموزش و پرورش دولت احمدینژاد، محرمسازی مدرسههای دخترانه را یکی از الزامهای نظام تعلیم و تربیت جمهوری اسلامی ایران دانسته است.
دویچه وله در این زمینه با دکتر سعید پیوندی، کارشناس امور آموزش و پرورش و استاد جامعهشناسی دانشگاه پاریس گفتوگو کرده است.
دویچه وله: آقای پیوندی، طرح “استتار مدرسههای دخترانه”، بار دیگر و این بار تحت عنوانهای تازهای مانند “شادابسازی” و “بیرونی ـ اندرونی کردن” مدارس دخترانه در ایران مطرح است. این طرح چه پیشینهای دارد؟
سعید پیوندی: کلا طرحی که استتار مدارس نام گرفته، تقریبا از ده سال پیش در ایران مطرح شده است. در آن زمان فقط صحبت از این بود که دیوارهای مدارس بلندتر شوند، برای اینکه رهگذران یا کسانی که در خیابان یا اطراف مدرسه هستند، نتوانند به داخل مدرسه نگاه کنند، و برعکس دانشآموزان هم نتوانند به بیرون دید داشته باشند.
این طرح در آن زمان هم با مخالفتها و بحثهای انتقادی خیلی زیادی مواجه شد و همین هم باعث شد که در حقیقت زیاد جدی گرفته نشود. یک بار دیگر در دو سه سال اخیر این طرح مطرح شده است. آخرین روایت این پروژه یا طرح هم در همین روزهای اخیر مطرح شد، در مورد تغییر شکل دادن معماری مدارس و انطباق آن بر آنچه که مسئولین نامش را “سنتهای معماری ایران” میگذارند و “اندرونی – بیرونی کردن” ساختمان مدارس.
اما باید توجه کنید که اساسا مسئلهی استتار دختران و جدا کردن آنان از پسران، پیشینهای سیساله در نظام آموزشی ایران دارد. این از همان روزهای اول انقلاب به ترتیبها و روایتهای مختلف بیان شده است. کوشش شده که با تمام اشکال اختلاط مردانه ـ زنانه در ایران برخورد شود، معلمها از جنس مخالف نباشند، دانشآموزهای دختر و پسر که به کلی از هم جدا باشند، و بالاخره حتی در سطح دانشگاهها هم این طرح جدا کردن، از همان اوائل انقلاب مطرح بود؛ به این صورت که پردهای در کلاسها بین دخترها و پسرها باشد. این است که میشود گفت، در فرهنگی که زن و مرد را فقط در فضاهای جداگانه میتواند تصور کند و به نوعی زن را انسانی نیمهاجتماعی و شهروند ثانوی میداند، جدا کردن آنها از فضاهای جامعه، پروژهای همیشگی بوده است و به اشکال مختلف در زمانهای گوناگون بروز میکند.
با توجه به اجباری بودن حجاب اسلامی در مدرسههای دخترانه، به دلیل حضور مدیران و معلمان مرد، آیا میتوان طرح استتار مدرسههای دخترانه را نوعی “استتار در استتار” دانست؟
کاملا درست است. ما در حقیقت دو نوع استتار را همین الان به دانشآموزان ایران تحمیل میکنیم. قبل از اینکه این استتار جدید، یعنی استتار ساختمانی و فیزیکی به بچهها تحمیل شود، ما دو نوع استتار را پیش از این به بچهها تحمیل کردهایم. استتار اول همان رعایت کامل حجاب است حتی در فضاهایی که در آن مرد نیست. یعنی در مدارسی هم که مردی حضور ندارد، دخترها بخاطر اینکه به حجاب عادت کنند و به پوشش اسلامی احترام بگذارند، مجبورند که حجاب را به طور کامل رعایت کنند و نمیتوانند حجابشان را بردارند.
استتار دوم که به نظر من مهمتر است و نمادین هم هست، جدایی بسیار وسیع زن و مرد در مطالب و کتابهای درسی است. شما اگر به همین تحقیقی که من هم در آن شرکت کردم مراجعه کنید، تحقیقی که بر روی همهی کتابهای درسی ایران انجام شده، اساسا فضاهای زنانه و مردانه با وسواس مثالزدنی از همدیگر جدا شدهاند. ما اساسا حضور فیزیکی زن را به طور خیلی حاشیهای میبینیم. برای مثال عکس شخصیتهای معروف زن در کتابهای درسی اصلا نیست. گاهی حتی اسمشان هم، در جاهایی که میشود، پنهان است.
برای مثال، وقتی در بارهی زندگی آیتالله خمینی یا آقای رجایی صحبت میشود، آنجا بحث میشود که اینها مادرانی داشتند که در غیاب پدران این دو فرد خیلی کمک کردند به اینکه خانوادهشان بتواند به حیات خود ادامه دهد. ولی هیچ اسمی از این زنان در میان نیست، یعنی از آنها به عنوان مادر آیتالله خمینی و مادر آقای رجایی صحبت میشود.
این استتار در تصاویر، در مطالب، در بیان کتابهای درسی، در گفتمان مسلط کتابهای درسی کاملا موجود است و ما با یک تبعیض سراسری بین مرد و زن مواجه هستیم. بهطوری که فقط ۷ درصد تصاویری که مربوط به کار، فعالیت در محیط بیرونی میشود، به زنها اختصاص دارد. یا اینکه برای مثال، تصویر عدهی کمی از زنان صاحبنام در کتابهای درسی آمده است؛ میشود گفت پروین اعتصامی است و یکی دو نفر دیگر. در حالیکه صدها تصویر وجود دارد از مردان صاحبنام در زمینههای ادبی، فرهنگی، علمی، سیاسی، اجتماعی. ولی از زنها هیچ خبری نیست.
در واقع این پنهان کردن زنان و بردن آنان در سایه، چیزی است که به طور وسیع در کتابهای درسی ایران رعایت شده، و با دقت و وسواس مثالزدنی هم رعایت شده و در فعالیتهای روزمرهی آموزشی هم این کاملا به چشم میخورد. یعنی در فعالیتهای روزمرهی آموزشی هم دختران به طور دائم یاد میگیرند که فضاهایشان از مردها جدا باشد، باید پوشیده باشند و باید در انظار عمومی جامعه ظاهر نشوند.
یکی از شعارهای اصلی جشن معروف تکلیف که به بچههای ۹ ساله در هنگام بلوغشان، در حقیقت به نوعی تحمیل میشود، این است که دیگر باید خودشان را از نگاه نامحرم پنهان کنند و به نوعی در سایه یا زیر حجاب باشند. این است که این مسئله در نظام آموزشی ایران به طور واقعی و به طور وسیع وجود دارد و بلند کردن دیوارها یا درست کردن ساختمانهای جدیدی که این استتار باز هم شکل فیزیکی بیشتری به خودش بگیرد، به نظر من، معنی دیگری جز یک سماجت بیهوده و اغراقآمیز در مورد این جدایی نمیتواند داشته باشد.
با توجه به اینکه در کشورهای پیشرفته حتا سعی میکنند دیوارهای مدرسهها را بردارند تا دانشآموزان احساس جدایی از جامعه نکنند، طرح استتار برای دانشآموزان دختر، چه پیامدهای روحی و روانی میتواند دربر داشته باشد؟
اساسا همهی نظریههای تربیتی و جامعهشناسی جدید تاکید میکنند که اگر مدرسه خودش را از فضای عمومی جامعه و محیط اطرافش جدا کند، دچار یک نوع جدایی از واقعیتها و جامعه میشود و برای همین تمام تلاش نظامهای آموزشی این است که هر چه بیشتر راههایی پیدا کنند که مدرسه در داخل جامعه حضور داشته باشد و نه تنها دیوارهای فیزیکی وجود نداشته باشد، بلکه دیوارهای نمادین هم برداشته شوند و مدرسه جزیی از جامعه باشد و بچهها بتوانند مصداقهای آن چیزهایی را که یاد میگیرند، در زندگی اجتماعی جامعه ببینند یا تجربه کنند و از طریق این مصداقها برگردند به زندگی آموزشی خودشان و یادگرفتههای خودشان.
این آن چیزی است که به کلی از نگاه مسئولان آموزشی ایران پنهان است و در واقع دلیل و فلسفهی این کار را متوجه نمیشوند. برای همین، تنها دغدغهی آنها، که نگاه فرهنگی دال بر استتار و پوشش است و قرنها در تاریخ ما سابقه دارد و بقول وزیر آموزش و پرورش به پیشینهی ما برمیگردد، به این برمیگردند، به جای اینکه به دنیای امروز و به جامعهی فردا نگاه کنند.
همین بچههایی که باید دیوار مدرسههایشان بلند باشد و از جامعه جدا شوند، فردا وارد جامعه میشوند، وارد کوچه و خیابان و اداره و کارخانه میشوند و با جامعه در تماس قرار میگیرند. بنابراین جداکردن امروزی آنها از جامعه، جز اینکه به اعتبار آموزش لطمه بزند و از نظر روانی به خود دانشآموز لطمه بزند که خود را در یک محیط بسته، پادگانی و نظامی حس کند و لطمه بزند به اینکه مدرسه را جدا از جامعه بداند و به آن نگاهی منفی پیدا کند، جز این نتیجهای نخواهد داشت. همانطور که اقدامات دیگر مانند جدا کردن دخترها و پسرها از هم یا دخترها از جامعه صورت گرفته، همه نتایج معکوس دادهاند.
ولی متاسفانه به جای این که این نتایج تحلیل شوند و علتشان بررسی شود، اینها فکر میکنند هر چه شدت عمل بیشتر باشد، شاید جوانها ناچارشوند خودشان را بیشتر با آن هنجارهایی همساز کنند که دیگر با روحیه و فرهنگ امروز جوانان همخوانی ندارند و با روح زمانه هم همخوانی ندارند.
به موازات طرح استتار مدرسههای دخترانه، از طرحهایی مانند “دخترانه و پسرانه کردن کتابهای درسی” نیز سخن در میان است. به نظر شما چنین طرحهایی تا چه اندازه با الزامات یک آموزش و پرورش سالم و مدرن سازگار است؟
از چند سال پیش شاهد طرح مسائلی هستیم که بسیار عجیب هستند. در همهی دنیا، بخش اصلی نظامهای آموزشی کشورهای مختلف، همهی تلاش خود را میکنند تا فاصلهی بین دخترها و پسرها را کمتر کنند و نوعی برابری به وجود بیاورند. برای اینکه این خواست برابری، نه تنها یکی از خواستههای امروزی جنبشهای زنان در تمام دنیاست، بلکه یکی از پایههای حقوق بشر و یک جامعهی باز و دمکراتیک است. برای همین برای نظامهای آموزشی، نقش واحدهای آموزشی و مطالبی که به بچهها دربارهی به وجود آوردن این برابری یاد میدهند، خیلی مهم است.
اما ما داریم در ایران درست در جهت معکوس حرکت میکنیم. طرح اینکه گویا دخترها و پسرها با هم فرق دارند، باعث شده که فکر کنند کتاب درسی آنها هم باید فرق کند و چون زمان بلوغشان فرق میکند، باید نوع مطالب درسی آنها هم فرق کند. حتا صحبت از این میکنند که دورهی آموزشی را برای دختران کوتاهتر از پسران کنند. یعنی مرزهای تبعیض و این آپارتاید جنسی که در ایران وجود دارد، دارد از این که الان هست فراتر میرود.
یک طرح دیگر هم که قابل بحث و انتقاد است، این بحث مربوط به “سهمیههای بومی” است که بر اساس آن دخترها نتوانند خارج از محل تولد و جایی که خانوادهشان زندگی میکنند، درس بخوانند. این فکر وجود دارد که گویا جابهجا شدن جغرافیایی دخترها باعث میشود که آن چیزی که “هنجار دینی” خوانده میشود، به خطر بیفتد.
همهی این اقدامات نشان میدهد که ما با نوعی سیاست عمومی مواجه هستیم که خط اصلی آن محدود کردن دختران است. فکر میکنند که گویا مشکلات جامعه به این موضوع برمیگردد که باید دختران جامعهی ما را ـ که هم اکنون هم نسبت به جوامع دیگر محدودتر هستند ـ باز هم محدودتر کنند و به آنها چارچوبهای جدیدی تحمیل کنند. من همهی اینها را در یک چارچوب عمومی میبینم که خط اصلی آن این است که دخترها به جامعه راه پیدا نکنند یا محدود راه پیداکنند، به محیطهای کار راه پیدا نکنند، در سطح آموزشی محدود شوند و در واقع آن تسلط و نظم مردانه بتواند به حیات خودش ادامه دهد و زنان نتوانند به جایگاه شایسته خودشان دست پیدا کنند. ۱۰ سال گذشت و این طرح در طول این سالها با نامهایی که بار معنایی مثبتتری داشت از سوی مسئولان آموزش و پرورش مطرح شد تا اینکه در در آخرین اظهار نظر علیاحمدی، وزیر آموزش و پرورش دولت احمدینژاد از مدارسی که بر اساس فرهنگ ایرانی و اسلامی معماری شده صحبت کرد و از بیرونی- اندرونی کردن ساختمان مدارس دخترانه سخن به میان آورد.
.
Subscribe to:
Posts (Atom)