18 March 2010

صندوقی برای نجات کودکان محکوم به اعدام

محمد مصطفایی، وکیل دادگستریمحمد مصطفایی وکیل و حقوقدان، اخیرا یک صندوق کمک مالی تاسیس کرده است. افراد نیکوکار با واریز پول در این صندوق به تهیه دیه مقتولانی کمک می‌کنند که توسط افراد زیر ۱۸ سال به قتل رسیده‌اند. گفت و گویی با وی در این مورد. آقای مصطفایی شما در آخرین مطلبی که در وبلاگتان منتشر کرده‌اید، گفته‌اید که تا به حال توانسته‌اید با کمک مردم خیر و نیکوکار، هفت نوجوان محکوم به اعدام را با جمع‌آوری دیه از قصاص نجات دهید. این فعالیت را شما از چه زمانی شروع کرده‌اید و به چه صورت انجامش می‌دهید؟ محمد مصطفایی: همان طور که مطلع هستید من چند سالیست که در مورد نجات جان کودکانی که در معرض اعدام قرار دارند، یعنی کسانی که در سن کمتر از هجده سال مرتکب جرم‌های سنگین شده‌اند و مجازات اعدام گریبان آن‌ها را گرفته است، فعالیت می‌کنم. در سال‌های گذشته خیلی‌ها بودند که وقتی خبر در معرض اعدام قرارگرفتن یک نوجوان را می‌شنیدند، تحت تأثیر قرار می‌گرفتند و دوست داشتند به هر نحوی که شده، کمک کنند، یا کمک مالی و یا کمک غیرمالی یا بروند منزل اولیای دم و رضایت اولیای دم را بگیرند و به این نحوه کمک می‌کردند. موکلین من عمدتا افراد بی‌بضاعت هستند. از افراد کم درآمد جامعه هستند و خیلی‌هاشان حتی توان هزینه‌ی پرداخت مبلغی را به عنوان حق‌الوکاله به وکلای دادگستری ندارند. من بعد از این که آقای بهنود شجاعی متاسفانه اعدام شد، به فکرم رسید که ما یک صندوق کمک مالی تهیه کنیم. تا به حال در مورد بحث قصاص چنین کاری انجام نشده بود، اما من این ایده را داشتم که بتوانیم حسابی باز کنیم و در سال گذشته حدود یکصد میلیون تومان جمع آوری شد. پیش‌بینی‌ای که من کرده بودم این بود که اگر مثلا دویست میلیون تومان جمع آوری شود، بتوانیم سه چهار نفر را نجات دهیم. ولی با مبلغ کمتر از این که حدود صد میلیون تومان بود، ما توانستیم سال گذشته هفت نفر را از مرگ نجات دهیم. آقای مصطفایی! قبل از شما هم برای یکی از نوجوانان محکوم به اعدام، آقای بهنود شجاعی که متاسفانه اعدام شد، چند نفر از هنرمندان این کار را کرده بودند، آقای عزت‌الله انتظامی به همراه آقای پرویز پرستویی و یکی دو نفر دیگر صندوقی گذاشته بودند که دیه‌ای جمع کنند برای خانواده‌ی کسی که توسط بهنود کشته شده بود تا بتوانند رضایت آنها را بگیرند. ولی با برخورد مقام‌های قضایی روبه‌رو شدند و آن حساب هم مسدود شد. آیا شما برای این حساب یا صندوقی که باز کرده‌اید، تا به حال با مشکلی روبه‌رو نشده‌اید؟ در مورد آن پرونده اولیای دم مقتول شاکی خصوصی بودند و شکایتی را علیه این سه نفر هنرمند مطرح کردند و آن شکایت متاسفانه در دادسرای امور جنایی مطرح شد و خیلی سروصداهای عجیبی هم داشت و این برداشت وجود داشت که چرا هنرمندان باید به دادسرای امور جنایی بروند و در آنجا پاسخگو شوند و چرا یکنفر که می‌خواهد یک کار خیر انجام دهد، باید بازخواست شود. در رابطه با من تا به حال کسی نبوده که ایرادی بگیرد. نه تنها ایراد نگرفتند، بلکه خیلی هم تشویق کردند و بارها کسانی بودند که گفتند ما بیاییم این کار را در سطح وکلا انجام دهیم. وکلایی که دارند کار می‌کنند صندوقی ایجاد کنند برای این که بتوانیم این کار را انجام دهیم. در مورد صندوقی هم که هنرمندان باز کرده‌اند، آن صندوق را الان هنرمندان می‌توانند، نامه‌ی رفع مسدودی‌اش را بگیرند تا بتوانند مبلغی را که در آنجا واریز شده در راه خیر برای کسان دیگری استفاده کنند. چون مبلغی واریز شده و آن مبلغ در حال حاضر بلوکه شده است. پرونده‌ای که علیه این سه هنرمند تشکیل شده بود، مختومه اعلام شده، بنابراین می‌شود رفت و نامه‌ی رفع دستور توقیف حساب را گرفت و حساب را مجددا یا راه‌اندازی کرد یا آن مبلغ را برداشت کرد و برای چنین کارهایی استفاده کرد. شما به عنوان یک حقوقدان در کنار این کاری که دارید انجام می‌دهید، چه تلاش‌های دیگری می‌کنید برای این که اصولا قانون اعدام کودکان زیر هجده سال در ایران تغییر کند؟ من الان چند سالی هست که نظرم را در مورد اعدام اطفال زیر هجده سال اعلام کرده‌ام و آن هم این است که ما به دلیل این که عضو کنوانسیون کودک شده‌ایم و طبق ماده‌ی ۳۷ کنوانسیون حقوق کودک، مجازات مرگ و حبس ابد برای اطفال زیر هجده سال منع شده و شورای نگهبان هم در نظریه‌ای که اعلام کرده به این ماده‌ی قانونی ایرادی نگرفته است، من بارها در مقالات مختلفی هم نوشته‌ و اعلام کرده‌ام که ما اصلا نباید اعدام اطفال زیر هجده سال در کشورمان داشته باشیم. ولی متاسفانه از سال ۱۳۷۲ این در دادگستری رویه‌ای شده است و در محاکمی که اطفال مجرم کمتر از هجده سال محاکمه می‌شوند، با آنها هم مثل بزرگسال‌ها رفتار می‌شود و در برخی موارد هم که کمکی نمی‌شود و رضایتی اخذ نمی‌شود، اعدام می‌شوند. فکر می‌کنید از چه راه‌های دیگری می‌شود جلوی اعدام کودکان زیرهجده سال را گرفت؟ در مورد اطفال زیر هجده سال و بخصوص حق حیات آنها، ما هدفمان چند چیز است. اگر الان بخواهیم در جامعه آمار بگیریم که آیا مردم خواهان این هستند که اطفال زیر هجده سال هم اعدام شوند یا مجازات‌های سنگینی برایشان در نظر گرفته شود، خیلی‌ها مخالف آن هستند. بنابراین هدف اول ما حذف این قانون است. هدف دوم این است که ما نه تنها در مورد این مسأله، بلکه در مورد همه‌ی موارد دیگر، فرهنگ گذشت و عفو کردن را ترویج دهیم. و یک موضوع دیگر هم که باید رسانه‌ها خیلی روی‌ آن کار کنند و در مورد این مسأله خیلی مانور دهند، این است که با یافتن ریشه‌ها و علت‌های جرم بتوانیم از آمار این‌ها کم کنیم. به عنوان مثال اگر ما ببینیم در مثلا ۲۰ پرونده‌ی قتل، علت عمده‌ فقر مالی بوده، برای این که این فقر مالی برطرف شود، بیاییم ببینیم این خانواده‌ها چه طور می‌توانند این فقر مالی را از روی دوش‌شان بردارند، مسائلی که برایشان بوجود آمده برطرف شود و یا این که خشونت چه گونه از بین برود تا بشود به آن آرمانی که می‌خواهیم برسیم. درست است که قوانین ‌ما در خیلی از موارد نقص دارند، ولی خیلی موارد دیگری هم هست که قوانین خوبی هم داریم، ولی در اجرا با مشکل مواجه هستیم. این مشکلاتی که در اجرا با آن مواجه هستیم را می‌شود با فرهنگ‌سازی، با مبارزه ریشه‌ای با فقر و نابرابری و با انتقادهای سازنده‌ای که می‌شود، با راهکارهایی که حقوقدانان، اقتصاددانان، روانشناسان و جامعه‌شناسان می‌گویند، این موانع را برطرف کرد. مصاحبه‌گر: میترا شجاعی تحریریه: بهمن مهرداد




http://www.eshterak.info/news/2010/03/post-103.html

. READ MORE...

گزارشى تکان دهنده در باره قتلهاى ناموسى در ايران

گزارشى از سايت خبرى پرچم
جزئیاتی از قتلهای ناموسی در جنوب کشورمهمترین ویژگی این نوع قتلها این است که عرف محلی آنها را مجاز می داند. به همین دلیل کشته شدن چنین زنانی ، تاثری ایجاد نمی کند و حتی گاهی گفته می شود که حق آنها بوده است.پرچم: قتلهای ناموسی در استان خوزستان نه به مانند گذشته اما هنوز رواج گسترده ای دارد.
قتلهای ناموسی به قتل زنان یا دختران یک خانواده به دست مردان خویشاوندشان گفته می شود که به دلایلی همچون روابط نامشروع ، تجاوز جنسی به آنان ، طلاق گرفتن و حتی گاهی به دلیل رد ازدواجهای اجباری فامیلی توسط زنان ، صورت می گیرد.
کارشناسان علوم اجتماعی معتقدند؛ وقوع قتل های ناموسی در شهرهای جنوبی که بیشتر در میان عشایر محلی رواج دارد به دلیل عدم مهار آن و نهادینه شدن در اجتماع به یک مشکل جدی تبدیل شده است .
مهمترین ویژگی این نوع قتلها این است که عرف محلی آنها را مجاز می داند. به همین دلیل کشته شدن چنین زنانی ، تاثری ایجاد نمی کند و حتی گاهی گفته می شود که حق آنها بوده است.
یک مقام مسئول می گوید : این نوع قتل ها که اغلب به شکل سربریدن ، کشتن با چاقو و یا اسلحه و به ندرت با خفه کردن زنان انجام می شود بسیار فجیع است زیرا اعتقاد عمومی بر این است که هر چه زن خطاکار به شکل فجیع کشته شود آبرو حیثیت و شرف بر باد رفته خانواده بهتر و سریعتر به جایگاه قبلی برمی گردد.
او می گوید نود درصد پرونده ها در حد تهمت و سوءظن است با این حال تمام قربانیان به شکل فجیع و دردناکی به قتل رسیده اند و سربریدن بیشترین نوع متداول قتلهاست . وی، مثله کردن جسد با خشونت شدید و گاهی گذاشتن آن در دید انظار عمومی را از جمله این اعتقادات می داند و می گوید به همین دلیل قاتل، فراری نیست و به راحتی خود را معرفی می کند و خانواده مقتولان نیز معمولا خواستار مجازات قاتل نیستند.
وی با اشاره به اینکه وقوع قتل های ناموسی در استان خوزستان با سایر قتل ها متفاوت است گفت ؛ چون مقتول متهم به فساد می شود از نظر قاتل، بی گناه نیست از طرفی وقوع این قتل ها گاهی بنا به دستور بزرگ خانواده یا بزرگان طایفه و عشیره صورت می گیرد به این ترتیب که قرعه به نام هرکس از مردان خانواده بیفتد او باید زن و یا دختر مورد نظر را که اغلب دختر ، همسر ، خواهر ، دختر عمو و گاهی مادر اوست بکشد .
قاتلی که خواهر سی و یک ساله خود را با چاقو کشته است و هم اکنون در زندان بسر می برد می گوید: وقتی لکه ننگی در خانواده از سوی دختر یا زن ایجاد می شود نمی توانیم به سادگی از این موضوع بگذریم و تنها را ه حل ، کشتن اوست زیرا با کشتن اوست که ننگ شسته می شود و گرنه باید یک عمر با ننگ و عار زندگی کرد .
یکی دیگر از مسئولان هم که خواست نامش فاش نشود با اشاره به اینکه سی درصد قتلهای استان خوزستان قتلهای ناموسی است می گوید اهواز ، آبادان و شادگان به ترتیب دارای بیشترین آمار قتلهاست . او می افزاید: سالها هشتاد و پنج و هشتاد و شش بیشترین آمار قتلهای ناموسی را داشتیم به طوریکه هر دو ماه دو قتل و سالی حدودا ده قتل به ثبت رسیده است .
وی با بیان اینکه کشتن زنان برای برگرداندن آبرو حیثیت با افتخار تمام انجام می شود گفت: پس از کشتن زن ، فرد قاتل توسط خانواده تشویق می شود ، و گاهی با کل زدن و پایکوبی و یزله کردن و شلیک کردن او را تا محل محاکمه قضایی و یا زندان همراهی می کنند این در حالی است که از برگزاری مراسم عزاداری و سوگواری برای مقتوله خبری نیست و دفن او هم با اکراه انجام می شود . بنابراین قاتل شاکی ندارد و اولیای دم که خود از زمره قاتلان هستند رضایت خود را از عدم قصاص قاتل اعلام می کنند .
یک حقوقدان در این رابطه می گوید: طبق قانون وقتی قاتل شاکی خصوصی نداشته باشد دولت قاتل را به سه تا هفت سال حبس محکوم می کند که مجازات سنگینی نیست .
یک کارشناس علوم اجتماعی با اشاره به دلایل روانشناختی این نوع خشونت می گوید قاتلین و محرکین آنها از ضعف و بی ثباتی شخصیتی و مشکلات روانی رنج می برند و تاثیر روانی این گونه قتلها تا ابد بر فرد قاتل و خانواده او به جا می ماند.
او می گوید: برخی قتلها در جلوی دیدگان سایر افراد خانواده انجام می شود مثلا دیده شده است که مردی زنش را جلوی چشم پسربچه هشت ساله اش کشته است که مسلما صحنه قتل هرگز از ذهن و خاطره این کودک پاک نخواهد شد و این مسئله بر او و سایر اعضای خانواده چه از نظر روحی و شخصیتی و چه از نظر جایگاه اجتماعی تاثیر مستقیم خواهد گذاشت .
http://www.parcham.ir/
ارسال شده توسط کانون دفاع ازحقوق زنان و کودکان تهران
برچسبها: خبری .
READ MORE...

دنیای شایسته کودکان سال نو را به همه شما تبریک می گوید . امیدواریم سالی که در پیش داریم سال پیروزی برای یک دنیای بهتر باشد

READ MORE...

گزارشی از برگزاری نمایشگاه نقاشی "زن و نوزایی اندیشه" به مناسبت گرامی داشت روز جهانی زن

کانون دفاع از حقوق زنان وکودکان (تهران) با همکاری تشکل های اجتماعی خانه ی عقیق در روز 17 اسفندماه 1388 به مناسبت بزرگداشت روز جهانی زن نمایشگاه عکس برگزار نموده که در این نمایشگاه آثارنقاشیِ برخی دانشجویان موسسه ی عالی سوره و علم و فرهنگ با موضوع (( زن و نوزایی اندیشه)) به نمایش گذاشته شده است. این نمایشگاه به مدت 4 روز متوالی از روز دوشنبه 17/12/88 شروع و تا روز پنجشنبه 20/12/88 از ساعت 16 لغایت 18:30 ادامه دارد.
در راستای این نمایشگاه، فضای شاد " نقاشی ونمایش خلاق" برای کودکان در نظر گرفته شده و برگزار می شود.
کانون دفاع از زنان و کودکان (تهران) با هدف ارتقاء سطح آگاهی زنان، کلاس هایی را جهت آموزش های حقوقی، روان شناسی ، مشاوره های روان درمانی و کانون مطالعاتی برگزار می کند.
از علاقمندان جهت شرکت در کلاس های آموزشی کانون دعوت به عمل می آید تا به آدرس: ضلع جنوبی میدان آزادی، میدان فتح، جنب آتش نشانی، سازمان تشکل های اجتماعی خانه ی عقیق در روزهای یکشنبه از ساعت 16 الی 18 و روزهای پنجشنبه از ساعت 15 الی 18 مراجعه نمایند.







READ MORE...

تهیه آجیل سال نو کابوس شب عید اقشار محروم


خبرگزاری مهر: تهیه آجیل سال نو به رغم زیباییهایی که دارد به یکی از کابوسهای شب عید اقشار محروم و کم آمد تبدیل شده که دلیل این امر را باید در قمیتهای بسیار بالا و سرسام آور این کالا جستجو کرد. قیمت کالای یادشده گاهی آنقدر بالاست که اقشار متوسط نیز نمی توانند آنها را به میزان کافی و دلخواه تهیه کنند چه برسد به اقشار محروم. تهیه آجیل و شیرینی شب عید و شب یلدا به عنوان یک سنت زیبا، به دلیل قیمتهای بسیار سرسام آور به کابوس شب عید اقشار کم آمد و محروم جامعه تبدیل می شود و اقشار متوسط نیز مجبور می شوند صورت خود را در این زمینه با سیلی سرخ کنند.
READ MORE...

عکس، مزار ندا و سهراب و اشکان و ..در آخرین پنج شنبه سال




READ MORE...

صحنه های زيبايی از چهارشنبه سوری


READ MORE...

گزارشات چهارشنبه سوری

www.rowzane.com
READ MORE...

فرهاد مهراد - بوی عیدی


READ MORE...

چهارشنبه سوری در مدارس، دهن کجی به فتوای خامنه ای

Here is the beginning of my post. And here is the rest of it. READ MORE...

من کودک کارم: نديمه، 13ساله، دوم دبستان

آزادی:آنچه در زير می خوانيد گزيده ای است ازمجموعه ای که کودکان کارگر نوشته اند، در کلاس هايی که چند سال است روزهای جمعه در چند مرکز غيردولتی برای آموزش اين کودکان تشکيل می شود. اين مجموعه را علی صداقتی خياط ، نويسنده و فعال حقوق کودکان ،در چند مجلد با عنوان های برج غار،غارتار و ترس غار گردآورده و انتشارات ناهيد چاپ کرده است. اين کودکان - ايرانی و افغانی - برای گذران زندگی خود و خانواده شان مجبورند کار کنند و از همين رو از رفتن به مدرسه و درس و تحصيل محرومند. تنها از طريق شرکت در اين کلاس ها در روزهای جمعه و تعطيل توانسته اند سواد خواندن و نوشتن بياموزند و برخی از آنان چند کلاسی به مدرسه بروند. نوشته هايشان با همه کوتاهی و نارسايی های املايی و نوشتاری آينه تمام نمای زندگی پر از رنج و مشقت ، ترس ها ،نگرانی ها ، خواست ها و آرزوهای آنان است.

نديمه، 13ساله، دوم دبستان

يک روز خوب

من در سال15/11/84 گونی می زدم. 200 گونی زدم خودم به تنهايی. شب ها تا ساعت يک شب گونی می زنيم. الان هم می زنيم. وقتی که گونی ها را زديم همه تمام شدند، پول ها را مادرم و پدرم گرفتند به من که تا ساعت يک شب گونی می زدم پولی ندادند. من می خواستم با پول گونی ها مانتو بخرم. قبل ازاينکه گونی بزنيم به پدرم گفتم که برای من مانتو بخر. گفت دلت خوشه پولم کجا بود. اگر پول داشتم خانه را عوض می کردم و يک فرش می خريدم. وقتی که پدرم اين حرف را زد احساس کردم که اصلا مرا دوست ندارد. يک روز همين جور نشسته بودم که پدرم گفت عزيزم فکر می کنی امروز چه روزی است. گفتم دوم خرداد.پدرم گفت چيزی به نظرت نمی رسد. گفتم نه. گفت تولدت مبارک.يک کادو هم گرفته بود، اگر گفتيد چه؟ با پول هايی که گونی زده بود سه هزار تومان ديگر رويش گذاشته بود و يک مانتو برايم خريده بود.احساس خوبی داشتم
.
READ MORE...

گزارشی از دختران فراری:توالت‏های پارک‏ها؛ خوابگاه دختران فراری

آفتاب
گفت و گوی آفتاب با مريم شاهسمندی خبرنگار و پژوهشگر حوزه اجتماعى
دختران فراری
قسمت اول: وحشت تنهايی
درست سر به زنگاهايی که فکر می کنی ديگر کسی پيدا نمی شود تا درباره واقعيت و حقيقت سخن بگويد ، ناگهان متوجه می شوی که به دور از هياهو ، عده‌ای به کنج عزلت خزيده‌اند و دارند کاری می کنند کارستان. کاری که درميدان عمل و با خطرهای مضاعف آن همراه است.
آفتاب - فروزان آصف نخعی: درست سر به زنگاهايی که فکر می کنی ديگر کسی پيدا نمی شود تا درباره واقعيت و حقيقت سخن بگويد، ناگهان متوجه مي‏شوی که به دور از هياهو، عده‌ای به کنج عزلت خزيده‌اند و دارند کاری می کنند کارستان. کاری که درميدان عمل و با خطرهای مضاعف آن همراه است و تو در تعجب حيران می مانی که مگر ممکن است به دختری به ورطه خطر برود و با همه مشکلات راجع به زنان و دختران خيابانی دست وپنجه نرم کند و درنهايت در کنار آن دسته از روزنامه نگارانی قرار بگيرد که شان قلم را نه در کنج کتابخانه و اتاق اخبار، که در ميدان عمل می بيند. اگر لو می رفت که خبرنگار است چه می شد ، آيا او نيز مانند برخی دختران خيابانی جسد تکه تکه شده اش در گوشه‏ای از اين شهر دراندشت پيدا مي‌شد. سرگذشت مريم شاهسمندي، روزنامه نگار در حوزه اجتماعي، برای نقب زدن به زندگی به زعم برخی از ما بهتران جنس ضعيف، يعنی دختران خيابانی و زنان خيابانی می تواند در ارتقاء شان روزنامه‌نگاری غيرميدانی درايران مفيد به فايده باشد.

× ابتدا بفرماييد که چه عاملی باعث شد تا به موضوع دختران خيابانی بپردازيد؟

- اواخر سال 1379 بود که تحقيقات ميدانی خودم را در خصوص زنان خيابانی آغاز كردم و دو سال تمام از زندگی حرفه ايي‌ام را به آن اختصاص دادم . اما شروع کار از آن جا بود که اواخر سال 79 ، يک انتشاراتی اقدام به تشكيل يك گروه برای تحقيقات ميدانی در زمينه دختران فراری و زنان خيابانی كرد. هدف اصلی اين انتشارات جمع آوری اطلاعات در مورد اين دو گروه و گرد آوری آن در نسخه هايی سانسور نشده برای مسئولان از جمله دفتر رياست جمهوری وقت بود. ضمن اين‌كه قرار بود چكيده ای از اين تحقيقات را در قالب يك كتاب چاپ و منتشر كند.

× آيا تنها بوديد يا همکاران ديگری هم به شما پيوسته بودند؟

- يك گروه 30 نفره از خبرنگاران، دانشجويان رشته‌های روانشناسی و جامعه شناسی و اساتيد فن تشكيل و چندين جلسه برای توجيه گروه برگزار شد. يك گروه از دانشجويان روانشناسی و جامعه شناسی مامور شدند كه به مراكز دولتی كه برای نگهداری اين افراد در نظر گرفته شده بود بروند و با آنها مصاحبه كنند. من به همراه يك گروه خبرنگار هم مامور شديم كه در اماكن عمومی اين افراد را پيدا كنيم و گپ و گفتی انجام بدهيم و شرح زندگی شان را با ايجاد يك ارتباط دوستانه از آنها بپرسيم.

× معمولا اين دست از تحقيقات ميدانی به ويژه در کشورهايی چون ايران دچارمشکلاتی است چطور با اين مشکلات مواجه شديد؟

- بر سر راه اين تحقيقات ميدانی مشكلات زيادی پيش آمد به همين دليل كار گروهي‌مان بيش از يك ماه
” مريم سردسته باند ، با دو مرد جوان آمد. مرا به آنها معرفى كرد و خواست كه همراهشان بروم. گفت جايى براى زندگى كردن به من مي‌دهد و غذاى گرم. گفت اگر با او و دوستانش همكارى كنم آينده خوبى خواهم داشت. لحظه‌هاى سختى بود. اما به خير گذشت و توانستم به بهانه‌های ديگرى از دست آنها فرار كنم. “
به طول نينجاميد و خيلی از بچه هايی كه به گروه پيوسته بودند با مواجهه با سختي‌ها كنار كشيدند. بعد از سه ماه كار به جايی رسيد كه از‌آن گروه ديگر كسی باقی نماند.

× شما هم کنارکشيديد؟ چرا؟

ـ با از هم پاشيدن گروه نيرويی مرا تشويق مي‌كرد كه اين كار را به تنهايی به پايان برسانم. نيروی جواني، هيجانات كاوش و جست‌وجو در اين حوزه و شايد احساسی كه نسبت به اين دختران پيدا كرده بودم و اينكه فكر مي‌كردم با اين كار مي‌توانم قدمی هر چند كوچك در راه بهتر شدن وضعيت اين افراد بردارم باعث شد تا پيشنهاد ادامه كار به تنهايی را به سرگروهمان بدهم. البته او به شدت مخالفت کرد و مخاطرات کار را دائما به من گوشزد می کرد ولی بالاخره من موفق شدن کار را به تنهايی ادامه بدهم . ادامه كار به تنهايی با خطرات زيادی همراه بود. به همين خاطر در بعضی از موارد سرگروه و يكی ديگر از مسوولان انتشارات همراه من مي‌آمدند و دورادور مواظبم بودند.

اولين قدم

× فکر می کنم که مشکلات اصلی تازه از اين مرحله بايد به سوی شما آمده باشد ؟

- بله ، اولين هدف من پيدا كردن دختران فراری بود كه در پارك‌ها و پاتوق‌های ثابت حضور داشتند. كسانی كه برای دست يابی به روياهای دور و دراز قيد خانه و كاشانه شان را زده بودند و حالا ديگر نه راه پس داشتند و نه راه پيش.

× ارتباط برقرار کردن با اين دست از افراد به سادگی امکان پذير نيست ، آنان بسيار هوشيار هستند و خطر را بو می کشند با آنان چگونه ارتباط برقرار کرديد ؟

- ارتباط برقرار كردن با اين افراد اصلا کار ساده‌ای نبود. بايد اعتمادشان را جلب مي‌كردم و تنها راه اين بود كه در قالب نقش خودشان فرو بروم. با همان مشخصات ظاهري، طرز صحبت كردن و راه رفتن و خلاصه يكی درست مثل خودشان. اين كارها آسان نبود. اينكه تو مانند يك دختر فراری لباس بپوشی و در پارك‌ها پرسه بزنی و مورد توجه افرادی قرار بگيری كه مي‌خواهند از موقعيت اين دختران سوء استفاده كنند. اما من تمام اين خطرات را به جان خريدم. برای من خبرنگاری هميشه واژه ای همراه با خطر و هيجان بود. به همين خاطر در شرايط سخت اين كار هميشه به تعريفی كه از خبرنگاری داشتم فكر مي‌كردم. ديگر برايم مهم نبود كه در پارك‌ها مورد آزار زبانی و نگاه‌های بی پروای آدم‌های سود جو قرار بگيرم. تمام سعی ام اين بود كه به دختران فراری نزديك شوم. اين اتفاق بعد از دو سه ماه پرسه زدن در پارك‌های مختلف افتاد. حالا ديگربا اكثر كسانی كه در پاتوق‌های ثابت بودند دوست شده بودم.

اولين خطر

× معمولا افراد هيچگاه مواجهه با اولين خطر را فراموش نمی کنند . امکان آن هست که بگوييد شما چگونه با اولين خطر مواجه شديد و عکسل العملتان چه بود؟

- اولين خطر جدی ، آشنايی من با زنی در پارك ساعی تهران بود. زنی به نام مريم كه بعدها فهميدم سردسته باندی است كه دختران فراری را شناسايی كرده و آنها رابه دام انداخته و از آنها سوءاستفاده مي‌كند. يكی از روزهايی كه در پارك ساعی روی يك نيمكت نشسته بودم سرو كله مريم پيدا شد. اولين چيزی كه در ارتباط برقرار كردن با دختران فراری بايد در نظر گرفت داشتن داستانی از چرايی و چگونگی فرار است. داستانی كه طرف مقابل بتواند آن را قبول كند. من هم داستانی برای خودم داشتم. مريم سر صحبت را با من باز كرد. از داستانم پرسيد و وقتی به او گفتم كه چند روزی است از خانه فرار كرده‌ام و از شهرستان كرمانشاه به تهران آمده ام پيشنهاد كمك به من داد. با ترفندهايی كه از قبل آماده كرده بودم توانستم از اصرار او برای رفتن به همراه او شانه خالی كنم . ولی برای بعد از ظهر در پارك لاله قرار گذاشتيم. او با دو مرد جوان آمد. مرا به آنها معرفی كرد و خواست كه همراهشان بروم. گفت جايی برای زندگی كردن به من مي‌دهد و غذای گرم. گفت اگر با او و دوستانش همكاری كنم آينده خوبی خواهم داشت. لحظه‌های سختی بود. اما به خير گذشت و توانستم به بهانه‌های ديگری از دست آنها فرار كنم. اين اتفاق بارها و بارها در طول تحقيقات برايم اتفاق افتاد اما هر بار به نحوی خودم را نجات می دادم با اين همه هيچ كدام مانع از ادامه كارم نشد.

× بالاخره با دختران فراری ارتباط برقرار کرديد ؟

- بله ، ابتدا با دختری به اسم نازی در پارك لاله آشنا شدم. او بود كه ماجراهای مريم را برايم تعريف كرد و گفت كه او چه آدم خطرناكی است. نازی گفت كه چند وقت پيش يكی از دخترها از خانه ای كه او برايش در نظر گرفته بود فرار كرده و با يك مرد مغازه دار دوست شده بود. افراد مريم شبانه مغازه آن مرد را زير و رو كرده و با تلفن تهديدش كرده بودند كه اگر آن دختر را برنگرداند خانواده اش را مي‌كشند. شايد شنيدن اين داستان‌ها برای خيلی از مردمی كه در اين شهر بزرگ زندگی مي‌كنند، دور از واقعيت باشد. اما برای من كه بيش از 2 سال با گوشت و پوستم تمام اين اتفاقات و زندگی اين آدم‌ها را احساس كردم موضوعی باور كردنی است.

تهديدی ديگر

× آيا در اين ملاقات ها مورد ضرب وشتم و يا تهديد به وسيله چاقو هم قرار گرفتيد؟

- بارها و بارها تا پای درگيری و خطرات جدی جانی پيش رفتم . به عنوان نمونه يكی از آن دو مردی را كه مريم به من معرفی كرده بود و مي‌خواست كه با آنها بروم ، در پارك لاله ديدم. او به طرفم حمله كرد و مرا مورد ضرب و شتم قرار داد. اگر مردم به دادم نرسيده بودند اين بار مجبور مي‌شدم كه با او بروم. كارم هر روز سخت تر مي‌شد و ترسناك تر اما نمی توانستم راهی را كه آمده بودم نيمه كاره رها كنم. هر چه بيشتر پيش مي‌رفتم بيشتر دلم مي‌خواست كه از زندگی اين آدم‌ها سر در بياورم. دختركانی كه بيشتر از آنكه از فقر مادی رنج ببرند، از فقر فرهنگی خانواده‌ها فراركرده بودند و حالا اسير آدم‌های گرگ صفتی شده بودند كه تا مي‌توانستند از آنها به عناوين مختلف سوء استفاده مي‌كردند.




آفتاب
بخش دوم خاطرات خانم شاهسمندی در باره دختران فراری که حکايت از يک تحقيق حرفه ای در حوزه خبرنگاری و پژوهشگری دارد از نظرتان می گذرد تا شايد اين مصاحبه درکنار هزاران هشدار ديگر راهی را برای نجات اين دسته از دختران ما باز کند .

پاتوق

× پاتوق اين افراد کجا بود ؟

- اولين پاتوق رسمى اين دخترها پارك‌هاى شلوغ و پر رفت و آمد بود. آنها مجبور بودند براى امرار معاش خود دست به هر كارى بزنند. خيلى از آنها شب‌ها را در توالت‌ها و يا لابه لاى شمشادهاى پارك‌ها مي‌خوابيدند. توالت عمومى پارك لاله يكى از پاتوق‌هاى اصلى آنها بود. من خيلى زود توانستم به جمع دختران اين پاتوق راه پيدا كنم. آن هم به واسطه شخص آشنايی كه در جمع آنها بود.

از عكاسى تا فرار

× فرموديد که با کمک يک دوست به ميان دختران فراری رفتيد در باره او بگوييد ؟

ـ چند سال پيش او را در يك هفته نامه ديدم . چند بارى همراه يك آقاى ميانسال كه داستان‌هاى پليسى براى آن نشريه مي‌نوشت به آن نشريه آمده بود. يك دوربين زنيت قديمى داشت. قرارشد براى آن نشريه عكس بگيرد. بعد از مدتى ديگر خبرى از او نشد و من در گشت و گذارهايم به دنبال دختران فرارى او را دربين آنها ديدم. بهار دخترى كه بعدها فهميدم كه سال هاست از خانه فرار كرده و حتى مورد سوء استفاده آن مرد ميانسال هم قرار گرفته. حضور بهار و دوستى او با من باعث شد ديگر دخترها هم به من اعتماد كنند.

× معمولا می گويند بی خبری و خوش خبری ، اگر آدم خيلی چيزها را نداند بدون هيچ دغدغه ای سرش را روی بالشت می گذارد ومی خوابد ، ولی نخستين سيگنال های اگاهی مثل ويروسی به جان آدم می افتد و آدم امروز ديگر نمی تواند آدم ديروز باشد ، شما پس از آشنايی به سرنوشت اين دختران آيا دچار فشار روحی نيز شديد ؟

- بله ، بيشترين عذاب من اين بود كه حالا اين دخترها را مي‌شناختم ، مي‌دانستم آنها آن غول‌هاى بى شاخ و دمى نيستند كه تفكرات جامعه براى ما ساخته. آنها دختران معصومى اند كه نادانى خانواده‌ها و نا اميدى خودشان باعث شده تا آينده شان را به يك روياى باطل ببازند. دوستشان داشتم. شب‌ها وقتى به خانه بر مي‌گشتم به فردايى كه مي‌آيد و قرار است من با دختران ديگرى از اين دست آشنا شوم فكر مي‌كردم. دوستى با آنها برايم دوست داشتنى شده بود. هر شب براى ناراحتى و غصه‌ها و آينده شان در خلوت خودم اشك مي‌ريختم و از اينكه كارى براى بهتر شدن اوضاع از دستم بر نمى آيد ناراحت بودم. دلم مي‌خواست مي‌توانستم تك تك آنها را به خانه هايشان برگردانم و از خانواده هايشان بخواهم كه يك فرصت دوباره به آنها بدهند فرصتى كه مي‌توانست آينده بهترى را برايشان رقم بزند.

غير قابل چاپ

× پس هيچ کاری برايشان نتوانستيد بکنيد؟

- به اين صورت که بتوانم با توسل به نهادهای دولتی کاری انجام بدهم خير ولی با تلاش ‌های خودم موفق شدم 6 دختر فرارى به خانه و کاشانه‌شان بفرستم . زمانى كه انتشارات حاضر به چاپ كتاب نشد من ماجرا را در قالب داستان‌هاى كوتاه در يك نشريه چاپكردم دخترى كه در اهواز زندگى مي‌كرد داستان‌ها را خوانده بود و به آدرس نشريه در تهران آمد و از من كمك خواست او از مشكلاتى كه با خانواده اش داشت برايم گفت. من توانستم راضی اش كنم تا شماره تلفن خانواده اش را به من بدهد. بالاخره بعد از يك هفته توانستم آن دختر را به خانه اش بازگردانم. او حالا ازدواج كرده و هنوز هم گاهى با هم تماس داريم. يكى ديگر دخترى بود كه از كرمان به تهران آمده بود. او را هم به همين شكل به خانه اش بازگرداندم. دختر ديگرى كه از زاهدان آمده بود بعد از چند روز پدر و مادرش به دنبالش آمدند. در تمام اين موارد من ساعت‌ها با خانواده آنها صحبت مي‌كردم. وضعيت دخترهايى كه از خانواده طرد شده بودند را برايشان توضيح مي‌دادم و از آنها مي‌خواستم كه رفتارقهرآميزى با دخترشان نداشته باشند. يكى ديگر دخترى بود كه از اراك آمده بود. برادرانش به تهران آمدند. دفتر همان نشريه اى كه من كار مي‌كردم. عكس خواهرشان را به من نشان دادند و از من خواستند كه او را پيدا كنم. او همان دخترى بود كه چند روز قبلش در پارك قيطريه ديده بودم. چند روزى به آنجا رفتم تا بالاخره او را پيدا كردم. وقتى فهميد برادرهايش به تهران آمده و دنبال او مي‌گردند به من التماس مي‌كرد كه او را باز نگردانم. اما به او قول دادم كه خطرى تهديدش نمى كند. خودم او را به اراك بردم و با خانواده اش صحبت كردم. سه روز مهمان آنها بودم. هنوز چشمان پر از اشك مادر و پدر آن دختر را به خاطر دارم. براى تشكر به من يك راديوى كوچك دادند. بهترين هديه اى كه در عمرم گرفته بودم و هنوز هم آن را نگه داشته ام. يك راديوى دست دوم اما دوست داشتنى. يكى ديگر از دخترها هم از شهرضا آمده بود، آن يكى هم تهرانى بود. هر كدام از اين‌ها داستان‌هاى مفصل و جداگانه اى دارند. زمانى كه روزنامه جام جم با من مصاحبه كرد خيلى از خانواده‌ها با فرستادن عكس و نامه از من خواسته بودند كه دخترانشان را برايشان پيدا كنم. خيلى از آن‌ها به تهران آمدند و از من مي‌خواستند كه نشانى از عزيزانشان پيدا كنم. من فقط توانستم 6 تا از اين دختران را به خانه بازگردانم. اما فكر مي‌كنم براى كسى كه بدون هيچ پشتوانه اى دست به چنين كارى زده بود بازگرداندن اين 6 نفر هم كار بزرگى به حساب مي‌آيد.

× آيا به مراکزی که به طور رسمی برای چنين دخترانی تاسيس شده مراجعه کرديد ؟

- در طول اين مدت 2 هفته را هم در خوابگاه ريحانه مركزى كه دختران فرارى را نگهدارى مي‌كردند زندگی کردم . به عنوان مراقب شب به خوابگاه ريحانه رفتم. يك مركز موقتى براى
نگهدارى دختران فرارى. در اين مركز 17 دختر فرارى نگهدارى مي‌شدند. در اين مدت مددكاران اين مركز با دخترها صحبت كرده و آنها را راضى مي‌كردند كه با خانواده هايشان ارتباط بگيرند. اگر خانواده‌ها براى بازگردان دختران مراجعه مي‌كردند كه هيچ در غير اين صورت بعد از سه ماه دختران را به بهزيستى مي‌فرستادند. دوهفته جهنمى را در خانه ريحانه گذراندم. بودن در كنار دختران كه هر كدام كوله بارى از تجربيات و خاطرات تلخ را به همراه داشتند. چه شب هايى كه با صداى ناله و فرياد يكى از دخترها بقيه هم از خواب مي‌پريدند و چه لحظه هايى كه خانواده هايشان مي‌آمدند و به جاى اينكه كارى كنند كه آنها دوباره به خانه بازگردند آنها را زير باد مشت و لگد مي‌گرفتند و تن و روح رنجورشان را بيشتر مي‌آزردند. همه چيز تلخ بود. آنقدر تلخ كه هر شب منتظر مي‌شدم تا همه بخوابند و آهسته به نمازخانه بروم و تا صبح براى درد اين دختران بى گناه اشك بريزم.

× ولی چرا اين همه تجارب گرانبها درقالب يک کتاب منتشر نکرديد ؟

- انتشاراتى كه كار را سفارش داده بود آن را غير قابل چاپ عنوان كرد و كار تقريبا بى نتيجه ماند .

× آيا با انتشار خاطراتتان در روزنامه ها و يا هفته نامه‌ها شرايط برای انتشار کارتان فراهم نشد ؟

- چرا شد ، بعد از چاپ مصاحبه ام در نشريه ها خيلي‌ها به سراغم آمدند ، از كارگردان‌هاى سينما و تلويزيون بگير تا خبرگزاري‌هاى خارجى. براى من كه بيش از دو سال به طور شبانه روزی بر روى اين پروژه كار كرده بودم و اين تحقيقات را انجام داده بودم خيلى سخت بود كه يك نفر بگويد تو نوشته هايت را به ما بفروش و خودت هم كارى به هيچ چيز نداشته باش. به همين دليل با هيچ كدام از كارگردان هايى كه مي‌خواستند از تحقيقات من براى تهيه فيلم استفاده كنند به توافق نرسيدم. من توقع زيادى نداشتم، پولى از آنها نمى خواستم، فقط دلم مي‌خواست در مراحل ساخت كار حضور داشته باشم. هر چند كه بعد از آن سريال دوران سركشى با نگاهى هر چند كوچك به خاطرات پراكنده من از تحقيقاتم كه در روزنامه جام جم و چند نشريه ديگر به چاپ رسيد ساخته شد. اما در مورد خبرگزاري‌هاى خارجى به نظر من كارى كه آنها مي‌خواستند با تحقيقات من انجام دهند با هدفى كه من از اين كار داشتم بسيار متفاوت بود. آنها اين تحقيقات را براى سياه نمايى جامعه ايران مي‌خواستند. من تن به چنين كارى ندادم. هدف من از انجام اين تحقيقات رسيدن به پول و شهرت نبود. من واقعا مي‌خواستم كارى انجام دهم كه وضعيت اين دخترها را بهتر كند. ديد خانواده‌ها را بازتر كند. نشان دهد كه چگونگى برقرارى ارتباط با يك دختر جوان در خانواده چقدر مهم است و مي‌تواند چه عواقب يا نتايجى داشته باشد. احساس مي‌كردم بايد بارى را از روی دوش جامعه بايد بر دارم اما به نظرم چاپ اين حقايق تلخ در رسانه‌هاى خارجى بارى بر دوش جامعه بود نه كمكى به آن.

× آيا هيچ نهاد و ارگانى براى در اختيار گرفتن تحقيقات شما اقدام كرد ؟

- نه، فقط دانشگاه تهران قصد انجام يك تحقيق ميدانى در اين زمنيه را داشت. هسته اصلى گروه تحقيقاتى آنها را يك گروه دانشجوى جامعه شناسى تشكيل داده بودند. چند بار در جلسات آنها شركت كردم. اما با نحوه تحقيق و اينكه آنها مي‌خواستند فرم به دست در پارك‌ها بچرخند و با اين دختران ارتباط برقرار كنند مشكل داشتم. احساس مي‌كردم اين روش نمى تواند نتيجه واقعى به همراه داشته باشد به همين دليل خيلى زود از آن گروه جدا شدم.

× فکر می کنيد پژوهش ميدانی شما در باره دختران فراری در عمل بتواند مجوز انتشار بگيرد؟

- هنوز شانس خودم را براى چاپ اين خاطرات آزمايش نکرده ام . البته دليل‌اش نگرفتن مجوز و مشكلات چاپ و نشر نبوده ، بلکه از نظر روحى وضعيت خوبى نداشتم ، يادآورى آن روزها برايم كار ساده‌ای نبوده و نيست . مدت‌ها با افسردگى شديد بعد از آن تحقيقات دست و پنجه نرم كردم. ضربه مهلكى به روحيه‌ام وارد آمده بود. به همين خاطر هميشه براى نوشتن اين خاطرات طفره مي‌رفتم. بعد از ازدواج همسرم هميشه اصرار داشته و دارد كه من بايد اين خاطرات را به چاپ برسانم او مرا همواره تشويق می کند تا داستانى تلخ اما حقيقى را روايت كنم . البته هنوز هم نوشتن اين داستان آزرده ام مي‌كند . براى همين از دوست خوبم سحر بياتى خواسته ام تا روايت‌هاى من از آن سالها را به رشته تحرير درآورد. ولی اميدوارم اين كتاب براى سال 89 آماده شود . اميدوارم مسئولان چاپ و نشر كشور با در نظر گرفتن نياز جامعه براى آگاهى از مسائل اجتماعى مرا يارى کنند تا بتوانم اين كتاب را در سال جديد به چاپ برسانم .


READ MORE...