مهران محبوبی
از لابلای صحبت های بهنود که مدام از خدا و پیغمبر و ائمه کمک می خواست، از کسانی که مستقیما بهانه ای بودند که آدم ها چنین مسخ گردند می شود عمق انسانیت را هنوز دریافت که یک انسان، انسان باقی مانده از میان ما رفت. چیزی که شاید خیلی ها در این دوره مذهب در پوست و خون امان گرفته کمتر بیابیم. او گفت که حتی آدم حاضر نیست دشمن اش یک روز این وضعیت که من گذراندم را تحمل کند. او دقیق اطراف دور و برش را دید و با هم سلولی هایش قضاوت می کردند. گفت که طرف اولیای دم در موردی رضایت داده بودند ولی قاضی نفرت مذهب گرفته گفته که 5 دقیقه دیر گفتی باید زودتر رضایت می دادی. بهنود و هم سلولی هایش متوجه شده بودند که با یک ماشین قتل روبرو اند. این را چرا ما بیرون زندان بخوبی آنها باور نداریم؟! بهنود بر خلاف چیزی که به او حقنه شده بود قاتل نبود. قاتل اصلی کلیت این نظام مذهبی و نه حتی سردمدارانی که نمی توانند این ماشین را ترمزی بزنند، می باشد. این ماشین باید بکشد و با کشتن زنده است. این ماشین قتل از دوست و دشمن می کشد. اینرا چرا نمی خواهید باور داشته باشید؟! بهنود و همه کسانی که در این موقعیت او قرار گرفته بودند متوجه این امر شده بودند. چرا ما نمی شویم؟! تسلیم در مقابل چنین نظامی جز قربانی بیشتر از دوست و دشمن گرفتن حاصلی نخواهد داشت. بهنود بچه بود نمی توانست همه اینها را در زندگی اش بیابد و کسی هم نبود به او بیاموزد ، و این شد که قربانی این نظام از آب در آمد. او در بد ترین وضعیت به این ها رسید ولی دیر شده بود و این ماشین از او قربانی گرفت. ما نباید حتی در ظاهر هم شده به مقدسات این نظام خواسته های انسانی امان را حتی در آخرین لحظات زندگی بیان کنیم. در درگاه این مقدسات تفاوتی بین زنده بودن و نبودن نیست! همه مردگان زنده اند و همه زندگان مرده. زندگی در قاموس اینها معنایی ندارد!
مهران محبوبی.
No comments:
Post a Comment