آفتاب
گفت و گوی آفتاب با مريم شاهسمندی خبرنگار و پژوهشگر حوزه اجتماعى
دختران فراری
قسمت اول: وحشت تنهايی
درست سر به زنگاهايی که فکر می کنی ديگر کسی پيدا نمی شود تا درباره واقعيت و حقيقت سخن بگويد ، ناگهان متوجه می شوی که به دور از هياهو ، عدهای به کنج عزلت خزيدهاند و دارند کاری می کنند کارستان. کاری که درميدان عمل و با خطرهای مضاعف آن همراه است.
آفتاب - فروزان آصف نخعی: درست سر به زنگاهايی که فکر می کنی ديگر کسی پيدا نمی شود تا درباره واقعيت و حقيقت سخن بگويد، ناگهان متوجه ميشوی که به دور از هياهو، عدهای به کنج عزلت خزيدهاند و دارند کاری می کنند کارستان. کاری که درميدان عمل و با خطرهای مضاعف آن همراه است و تو در تعجب حيران می مانی که مگر ممکن است به دختری به ورطه خطر برود و با همه مشکلات راجع به زنان و دختران خيابانی دست وپنجه نرم کند و درنهايت در کنار آن دسته از روزنامه نگارانی قرار بگيرد که شان قلم را نه در کنج کتابخانه و اتاق اخبار، که در ميدان عمل می بيند. اگر لو می رفت که خبرنگار است چه می شد ، آيا او نيز مانند برخی دختران خيابانی جسد تکه تکه شده اش در گوشهای از اين شهر دراندشت پيدا ميشد. سرگذشت مريم شاهسمندي، روزنامه نگار در حوزه اجتماعي، برای نقب زدن به زندگی به زعم برخی از ما بهتران جنس ضعيف، يعنی دختران خيابانی و زنان خيابانی می تواند در ارتقاء شان روزنامهنگاری غيرميدانی درايران مفيد به فايده باشد.
× ابتدا بفرماييد که چه عاملی باعث شد تا به موضوع دختران خيابانی بپردازيد؟
- اواخر سال 1379 بود که تحقيقات ميدانی خودم را در خصوص زنان خيابانی آغاز كردم و دو سال تمام از زندگی حرفه اييام را به آن اختصاص دادم . اما شروع کار از آن جا بود که اواخر سال 79 ، يک انتشاراتی اقدام به تشكيل يك گروه برای تحقيقات ميدانی در زمينه دختران فراری و زنان خيابانی كرد. هدف اصلی اين انتشارات جمع آوری اطلاعات در مورد اين دو گروه و گرد آوری آن در نسخه هايی سانسور نشده برای مسئولان از جمله دفتر رياست جمهوری وقت بود. ضمن اينكه قرار بود چكيده ای از اين تحقيقات را در قالب يك كتاب چاپ و منتشر كند.
× آيا تنها بوديد يا همکاران ديگری هم به شما پيوسته بودند؟
- يك گروه 30 نفره از خبرنگاران، دانشجويان رشتههای روانشناسی و جامعه شناسی و اساتيد فن تشكيل و چندين جلسه برای توجيه گروه برگزار شد. يك گروه از دانشجويان روانشناسی و جامعه شناسی مامور شدند كه به مراكز دولتی كه برای نگهداری اين افراد در نظر گرفته شده بود بروند و با آنها مصاحبه كنند. من به همراه يك گروه خبرنگار هم مامور شديم كه در اماكن عمومی اين افراد را پيدا كنيم و گپ و گفتی انجام بدهيم و شرح زندگی شان را با ايجاد يك ارتباط دوستانه از آنها بپرسيم.
× معمولا اين دست از تحقيقات ميدانی به ويژه در کشورهايی چون ايران دچارمشکلاتی است چطور با اين مشکلات مواجه شديد؟
- بر سر راه اين تحقيقات ميدانی مشكلات زيادی پيش آمد به همين دليل كار گروهيمان بيش از يك ماه
” مريم سردسته باند ، با دو مرد جوان آمد. مرا به آنها معرفى كرد و خواست كه همراهشان بروم. گفت جايى براى زندگى كردن به من ميدهد و غذاى گرم. گفت اگر با او و دوستانش همكارى كنم آينده خوبى خواهم داشت. لحظههاى سختى بود. اما به خير گذشت و توانستم به بهانههای ديگرى از دست آنها فرار كنم. “
به طول نينجاميد و خيلی از بچه هايی كه به گروه پيوسته بودند با مواجهه با سختيها كنار كشيدند. بعد از سه ماه كار به جايی رسيد كه ازآن گروه ديگر كسی باقی نماند.
× شما هم کنارکشيديد؟ چرا؟
ـ با از هم پاشيدن گروه نيرويی مرا تشويق ميكرد كه اين كار را به تنهايی به پايان برسانم. نيروی جواني، هيجانات كاوش و جستوجو در اين حوزه و شايد احساسی كه نسبت به اين دختران پيدا كرده بودم و اينكه فكر ميكردم با اين كار ميتوانم قدمی هر چند كوچك در راه بهتر شدن وضعيت اين افراد بردارم باعث شد تا پيشنهاد ادامه كار به تنهايی را به سرگروهمان بدهم. البته او به شدت مخالفت کرد و مخاطرات کار را دائما به من گوشزد می کرد ولی بالاخره من موفق شدن کار را به تنهايی ادامه بدهم . ادامه كار به تنهايی با خطرات زيادی همراه بود. به همين خاطر در بعضی از موارد سرگروه و يكی ديگر از مسوولان انتشارات همراه من ميآمدند و دورادور مواظبم بودند.
اولين قدم
× فکر می کنم که مشکلات اصلی تازه از اين مرحله بايد به سوی شما آمده باشد ؟
- بله ، اولين هدف من پيدا كردن دختران فراری بود كه در پاركها و پاتوقهای ثابت حضور داشتند. كسانی كه برای دست يابی به روياهای دور و دراز قيد خانه و كاشانه شان را زده بودند و حالا ديگر نه راه پس داشتند و نه راه پيش.
× ارتباط برقرار کردن با اين دست از افراد به سادگی امکان پذير نيست ، آنان بسيار هوشيار هستند و خطر را بو می کشند با آنان چگونه ارتباط برقرار کرديد ؟
- ارتباط برقرار كردن با اين افراد اصلا کار سادهای نبود. بايد اعتمادشان را جلب ميكردم و تنها راه اين بود كه در قالب نقش خودشان فرو بروم. با همان مشخصات ظاهري، طرز صحبت كردن و راه رفتن و خلاصه يكی درست مثل خودشان. اين كارها آسان نبود. اينكه تو مانند يك دختر فراری لباس بپوشی و در پاركها پرسه بزنی و مورد توجه افرادی قرار بگيری كه ميخواهند از موقعيت اين دختران سوء استفاده كنند. اما من تمام اين خطرات را به جان خريدم. برای من خبرنگاری هميشه واژه ای همراه با خطر و هيجان بود. به همين خاطر در شرايط سخت اين كار هميشه به تعريفی كه از خبرنگاری داشتم فكر ميكردم. ديگر برايم مهم نبود كه در پاركها مورد آزار زبانی و نگاههای بی پروای آدمهای سود جو قرار بگيرم. تمام سعی ام اين بود كه به دختران فراری نزديك شوم. اين اتفاق بعد از دو سه ماه پرسه زدن در پاركهای مختلف افتاد. حالا ديگربا اكثر كسانی كه در پاتوقهای ثابت بودند دوست شده بودم.
اولين خطر
× معمولا افراد هيچگاه مواجهه با اولين خطر را فراموش نمی کنند . امکان آن هست که بگوييد شما چگونه با اولين خطر مواجه شديد و عکسل العملتان چه بود؟
- اولين خطر جدی ، آشنايی من با زنی در پارك ساعی تهران بود. زنی به نام مريم كه بعدها فهميدم سردسته باندی است كه دختران فراری را شناسايی كرده و آنها رابه دام انداخته و از آنها سوءاستفاده ميكند. يكی از روزهايی كه در پارك ساعی روی يك نيمكت نشسته بودم سرو كله مريم پيدا شد. اولين چيزی كه در ارتباط برقرار كردن با دختران فراری بايد در نظر گرفت داشتن داستانی از چرايی و چگونگی فرار است. داستانی كه طرف مقابل بتواند آن را قبول كند. من هم داستانی برای خودم داشتم. مريم سر صحبت را با من باز كرد. از داستانم پرسيد و وقتی به او گفتم كه چند روزی است از خانه فرار كردهام و از شهرستان كرمانشاه به تهران آمده ام پيشنهاد كمك به من داد. با ترفندهايی كه از قبل آماده كرده بودم توانستم از اصرار او برای رفتن به همراه او شانه خالی كنم . ولی برای بعد از ظهر در پارك لاله قرار گذاشتيم. او با دو مرد جوان آمد. مرا به آنها معرفی كرد و خواست كه همراهشان بروم. گفت جايی برای زندگی كردن به من ميدهد و غذای گرم. گفت اگر با او و دوستانش همكاری كنم آينده خوبی خواهم داشت. لحظههای سختی بود. اما به خير گذشت و توانستم به بهانههای ديگری از دست آنها فرار كنم. اين اتفاق بارها و بارها در طول تحقيقات برايم اتفاق افتاد اما هر بار به نحوی خودم را نجات می دادم با اين همه هيچ كدام مانع از ادامه كارم نشد.
× بالاخره با دختران فراری ارتباط برقرار کرديد ؟
- بله ، ابتدا با دختری به اسم نازی در پارك لاله آشنا شدم. او بود كه ماجراهای مريم را برايم تعريف كرد و گفت كه او چه آدم خطرناكی است. نازی گفت كه چند وقت پيش يكی از دخترها از خانه ای كه او برايش در نظر گرفته بود فرار كرده و با يك مرد مغازه دار دوست شده بود. افراد مريم شبانه مغازه آن مرد را زير و رو كرده و با تلفن تهديدش كرده بودند كه اگر آن دختر را برنگرداند خانواده اش را ميكشند. شايد شنيدن اين داستانها برای خيلی از مردمی كه در اين شهر بزرگ زندگی ميكنند، دور از واقعيت باشد. اما برای من كه بيش از 2 سال با گوشت و پوستم تمام اين اتفاقات و زندگی اين آدمها را احساس كردم موضوعی باور كردنی است.
تهديدی ديگر
× آيا در اين ملاقات ها مورد ضرب وشتم و يا تهديد به وسيله چاقو هم قرار گرفتيد؟
- بارها و بارها تا پای درگيری و خطرات جدی جانی پيش رفتم . به عنوان نمونه يكی از آن دو مردی را كه مريم به من معرفی كرده بود و ميخواست كه با آنها بروم ، در پارك لاله ديدم. او به طرفم حمله كرد و مرا مورد ضرب و شتم قرار داد. اگر مردم به دادم نرسيده بودند اين بار مجبور ميشدم كه با او بروم. كارم هر روز سخت تر ميشد و ترسناك تر اما نمی توانستم راهی را كه آمده بودم نيمه كاره رها كنم. هر چه بيشتر پيش ميرفتم بيشتر دلم ميخواست كه از زندگی اين آدمها سر در بياورم. دختركانی كه بيشتر از آنكه از فقر مادی رنج ببرند، از فقر فرهنگی خانوادهها فراركرده بودند و حالا اسير آدمهای گرگ صفتی شده بودند كه تا ميتوانستند از آنها به عناوين مختلف سوء استفاده ميكردند.
آفتاب
بخش دوم خاطرات خانم شاهسمندی در باره دختران فراری که حکايت از يک تحقيق حرفه ای در حوزه خبرنگاری و پژوهشگری دارد از نظرتان می گذرد تا شايد اين مصاحبه درکنار هزاران هشدار ديگر راهی را برای نجات اين دسته از دختران ما باز کند .
پاتوق
× پاتوق اين افراد کجا بود ؟
- اولين پاتوق رسمى اين دخترها پاركهاى شلوغ و پر رفت و آمد بود. آنها مجبور بودند براى امرار معاش خود دست به هر كارى بزنند. خيلى از آنها شبها را در توالتها و يا لابه لاى شمشادهاى پاركها ميخوابيدند. توالت عمومى پارك لاله يكى از پاتوقهاى اصلى آنها بود. من خيلى زود توانستم به جمع دختران اين پاتوق راه پيدا كنم. آن هم به واسطه شخص آشنايی كه در جمع آنها بود.
از عكاسى تا فرار
× فرموديد که با کمک يک دوست به ميان دختران فراری رفتيد در باره او بگوييد ؟
ـ چند سال پيش او را در يك هفته نامه ديدم . چند بارى همراه يك آقاى ميانسال كه داستانهاى پليسى براى آن نشريه مينوشت به آن نشريه آمده بود. يك دوربين زنيت قديمى داشت. قرارشد براى آن نشريه عكس بگيرد. بعد از مدتى ديگر خبرى از او نشد و من در گشت و گذارهايم به دنبال دختران فرارى او را دربين آنها ديدم. بهار دخترى كه بعدها فهميدم كه سال هاست از خانه فرار كرده و حتى مورد سوء استفاده آن مرد ميانسال هم قرار گرفته. حضور بهار و دوستى او با من باعث شد ديگر دخترها هم به من اعتماد كنند.
× معمولا می گويند بی خبری و خوش خبری ، اگر آدم خيلی چيزها را نداند بدون هيچ دغدغه ای سرش را روی بالشت می گذارد ومی خوابد ، ولی نخستين سيگنال های اگاهی مثل ويروسی به جان آدم می افتد و آدم امروز ديگر نمی تواند آدم ديروز باشد ، شما پس از آشنايی به سرنوشت اين دختران آيا دچار فشار روحی نيز شديد ؟
- بله ، بيشترين عذاب من اين بود كه حالا اين دخترها را ميشناختم ، ميدانستم آنها آن غولهاى بى شاخ و دمى نيستند كه تفكرات جامعه براى ما ساخته. آنها دختران معصومى اند كه نادانى خانوادهها و نا اميدى خودشان باعث شده تا آينده شان را به يك روياى باطل ببازند. دوستشان داشتم. شبها وقتى به خانه بر ميگشتم به فردايى كه ميآيد و قرار است من با دختران ديگرى از اين دست آشنا شوم فكر ميكردم. دوستى با آنها برايم دوست داشتنى شده بود. هر شب براى ناراحتى و غصهها و آينده شان در خلوت خودم اشك ميريختم و از اينكه كارى براى بهتر شدن اوضاع از دستم بر نمى آيد ناراحت بودم. دلم ميخواست ميتوانستم تك تك آنها را به خانه هايشان برگردانم و از خانواده هايشان بخواهم كه يك فرصت دوباره به آنها بدهند فرصتى كه ميتوانست آينده بهترى را برايشان رقم بزند.
غير قابل چاپ
× پس هيچ کاری برايشان نتوانستيد بکنيد؟
- به اين صورت که بتوانم با توسل به نهادهای دولتی کاری انجام بدهم خير ولی با تلاش های خودم موفق شدم 6 دختر فرارى به خانه و کاشانهشان بفرستم . زمانى كه انتشارات حاضر به چاپ كتاب نشد من ماجرا را در قالب داستانهاى كوتاه در يك نشريه چاپكردم دخترى كه در اهواز زندگى ميكرد داستانها را خوانده بود و به آدرس نشريه در تهران آمد و از من كمك خواست او از مشكلاتى كه با خانواده اش داشت برايم گفت. من توانستم راضی اش كنم تا شماره تلفن خانواده اش را به من بدهد. بالاخره بعد از يك هفته توانستم آن دختر را به خانه اش بازگردانم. او حالا ازدواج كرده و هنوز هم گاهى با هم تماس داريم. يكى ديگر دخترى بود كه از كرمان به تهران آمده بود. او را هم به همين شكل به خانه اش بازگرداندم. دختر ديگرى كه از زاهدان آمده بود بعد از چند روز پدر و مادرش به دنبالش آمدند. در تمام اين موارد من ساعتها با خانواده آنها صحبت ميكردم. وضعيت دخترهايى كه از خانواده طرد شده بودند را برايشان توضيح ميدادم و از آنها ميخواستم كه رفتارقهرآميزى با دخترشان نداشته باشند. يكى ديگر دخترى بود كه از اراك آمده بود. برادرانش به تهران آمدند. دفتر همان نشريه اى كه من كار ميكردم. عكس خواهرشان را به من نشان دادند و از من خواستند كه او را پيدا كنم. او همان دخترى بود كه چند روز قبلش در پارك قيطريه ديده بودم. چند روزى به آنجا رفتم تا بالاخره او را پيدا كردم. وقتى فهميد برادرهايش به تهران آمده و دنبال او ميگردند به من التماس ميكرد كه او را باز نگردانم. اما به او قول دادم كه خطرى تهديدش نمى كند. خودم او را به اراك بردم و با خانواده اش صحبت كردم. سه روز مهمان آنها بودم. هنوز چشمان پر از اشك مادر و پدر آن دختر را به خاطر دارم. براى تشكر به من يك راديوى كوچك دادند. بهترين هديه اى كه در عمرم گرفته بودم و هنوز هم آن را نگه داشته ام. يك راديوى دست دوم اما دوست داشتنى. يكى ديگر از دخترها هم از شهرضا آمده بود، آن يكى هم تهرانى بود. هر كدام از اينها داستانهاى مفصل و جداگانه اى دارند. زمانى كه روزنامه جام جم با من مصاحبه كرد خيلى از خانوادهها با فرستادن عكس و نامه از من خواسته بودند كه دخترانشان را برايشان پيدا كنم. خيلى از آنها به تهران آمدند و از من ميخواستند كه نشانى از عزيزانشان پيدا كنم. من فقط توانستم 6 تا از اين دختران را به خانه بازگردانم. اما فكر ميكنم براى كسى كه بدون هيچ پشتوانه اى دست به چنين كارى زده بود بازگرداندن اين 6 نفر هم كار بزرگى به حساب ميآيد.
× آيا به مراکزی که به طور رسمی برای چنين دخترانی تاسيس شده مراجعه کرديد ؟
- در طول اين مدت 2 هفته را هم در خوابگاه ريحانه مركزى كه دختران فرارى را نگهدارى ميكردند زندگی کردم . به عنوان مراقب شب به خوابگاه ريحانه رفتم. يك مركز موقتى براى
نگهدارى دختران فرارى. در اين مركز 17 دختر فرارى نگهدارى ميشدند. در اين مدت مددكاران اين مركز با دخترها صحبت كرده و آنها را راضى ميكردند كه با خانواده هايشان ارتباط بگيرند. اگر خانوادهها براى بازگردان دختران مراجعه ميكردند كه هيچ در غير اين صورت بعد از سه ماه دختران را به بهزيستى ميفرستادند. دوهفته جهنمى را در خانه ريحانه گذراندم. بودن در كنار دختران كه هر كدام كوله بارى از تجربيات و خاطرات تلخ را به همراه داشتند. چه شب هايى كه با صداى ناله و فرياد يكى از دخترها بقيه هم از خواب ميپريدند و چه لحظه هايى كه خانواده هايشان ميآمدند و به جاى اينكه كارى كنند كه آنها دوباره به خانه بازگردند آنها را زير باد مشت و لگد ميگرفتند و تن و روح رنجورشان را بيشتر ميآزردند. همه چيز تلخ بود. آنقدر تلخ كه هر شب منتظر ميشدم تا همه بخوابند و آهسته به نمازخانه بروم و تا صبح براى درد اين دختران بى گناه اشك بريزم.
× ولی چرا اين همه تجارب گرانبها درقالب يک کتاب منتشر نکرديد ؟
- انتشاراتى كه كار را سفارش داده بود آن را غير قابل چاپ عنوان كرد و كار تقريبا بى نتيجه ماند .
× آيا با انتشار خاطراتتان در روزنامه ها و يا هفته نامهها شرايط برای انتشار کارتان فراهم نشد ؟
- چرا شد ، بعد از چاپ مصاحبه ام در نشريه ها خيليها به سراغم آمدند ، از كارگردانهاى سينما و تلويزيون بگير تا خبرگزاريهاى خارجى. براى من كه بيش از دو سال به طور شبانه روزی بر روى اين پروژه كار كرده بودم و اين تحقيقات را انجام داده بودم خيلى سخت بود كه يك نفر بگويد تو نوشته هايت را به ما بفروش و خودت هم كارى به هيچ چيز نداشته باش. به همين دليل با هيچ كدام از كارگردان هايى كه ميخواستند از تحقيقات من براى تهيه فيلم استفاده كنند به توافق نرسيدم. من توقع زيادى نداشتم، پولى از آنها نمى خواستم، فقط دلم ميخواست در مراحل ساخت كار حضور داشته باشم. هر چند كه بعد از آن سريال دوران سركشى با نگاهى هر چند كوچك به خاطرات پراكنده من از تحقيقاتم كه در روزنامه جام جم و چند نشريه ديگر به چاپ رسيد ساخته شد. اما در مورد خبرگزاريهاى خارجى به نظر من كارى كه آنها ميخواستند با تحقيقات من انجام دهند با هدفى كه من از اين كار داشتم بسيار متفاوت بود. آنها اين تحقيقات را براى سياه نمايى جامعه ايران ميخواستند. من تن به چنين كارى ندادم. هدف من از انجام اين تحقيقات رسيدن به پول و شهرت نبود. من واقعا ميخواستم كارى انجام دهم كه وضعيت اين دخترها را بهتر كند. ديد خانوادهها را بازتر كند. نشان دهد كه چگونگى برقرارى ارتباط با يك دختر جوان در خانواده چقدر مهم است و ميتواند چه عواقب يا نتايجى داشته باشد. احساس ميكردم بايد بارى را از روی دوش جامعه بايد بر دارم اما به نظرم چاپ اين حقايق تلخ در رسانههاى خارجى بارى بر دوش جامعه بود نه كمكى به آن.
× آيا هيچ نهاد و ارگانى براى در اختيار گرفتن تحقيقات شما اقدام كرد ؟
- نه، فقط دانشگاه تهران قصد انجام يك تحقيق ميدانى در اين زمنيه را داشت. هسته اصلى گروه تحقيقاتى آنها را يك گروه دانشجوى جامعه شناسى تشكيل داده بودند. چند بار در جلسات آنها شركت كردم. اما با نحوه تحقيق و اينكه آنها ميخواستند فرم به دست در پاركها بچرخند و با اين دختران ارتباط برقرار كنند مشكل داشتم. احساس ميكردم اين روش نمى تواند نتيجه واقعى به همراه داشته باشد به همين دليل خيلى زود از آن گروه جدا شدم.
× فکر می کنيد پژوهش ميدانی شما در باره دختران فراری در عمل بتواند مجوز انتشار بگيرد؟
- هنوز شانس خودم را براى چاپ اين خاطرات آزمايش نکرده ام . البته دليلاش نگرفتن مجوز و مشكلات چاپ و نشر نبوده ، بلکه از نظر روحى وضعيت خوبى نداشتم ، يادآورى آن روزها برايم كار سادهای نبوده و نيست . مدتها با افسردگى شديد بعد از آن تحقيقات دست و پنجه نرم كردم. ضربه مهلكى به روحيهام وارد آمده بود. به همين خاطر هميشه براى نوشتن اين خاطرات طفره ميرفتم. بعد از ازدواج همسرم هميشه اصرار داشته و دارد كه من بايد اين خاطرات را به چاپ برسانم او مرا همواره تشويق می کند تا داستانى تلخ اما حقيقى را روايت كنم . البته هنوز هم نوشتن اين داستان آزرده ام ميكند . براى همين از دوست خوبم سحر بياتى خواسته ام تا روايتهاى من از آن سالها را به رشته تحرير درآورد. ولی اميدوارم اين كتاب براى سال 89 آماده شود . اميدوارم مسئولان چاپ و نشر كشور با در نظر گرفتن نياز جامعه براى آگاهى از مسائل اجتماعى مرا يارى کنند تا بتوانم اين كتاب را در سال جديد به چاپ برسانم .
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment