اشرفالسادات علوي نيا: پديده كودكان خياباني يكي از پديدههاي اجتماعي است كه امروزه متخصصان مددكاري و علوم اجتماعي در ايران به آن ميپردازند
اين پديده معلولي از عوامل گوناگون و درهم پيچيده اجتماعي و اقتصادي است كه اگر به نحو شايستهاي مورد بررسي و توجه قرار نگيرد، ميتواند اثرات زيان بخش و غيرقابل جبراني را در ابعاد فرهنگي، سياسي، اقتصادي، فردي، اجتماعي، خانوادگي و انساني بر پيكره جامعه تحميل كند. در حال حاضر تهران بيشترين تعداد كودكان خياباني را در خود جاي داده است ولي زمينه گسترش اين معضل در شهرهاي ديگر از جمله مشهد و قم نيز وجود دارد. در عين حال مراكز استانهاي گلستان، لرستان، فارس و خوزستان تعداد زيادي از اين كودكان را در خود جاي دادهاند.
اين پديده معلولي از عوامل گوناگون و درهم پيچيده اجتماعي و اقتصادي است كه اگر به نحو شايستهاي مورد بررسي و توجه قرار نگيرد، ميتواند اثرات زيان بخش و غيرقابل جبراني را در ابعاد فرهنگي، سياسي، اقتصادي، فردي، اجتماعي، خانوادگي و انساني بر پيكره جامعه تحميل كند. در حال حاضر تهران بيشترين تعداد كودكان خياباني را در خود جاي داده است ولي زمينه گسترش اين معضل در شهرهاي ديگر از جمله مشهد و قم نيز وجود دارد. در عين حال مراكز استانهاي گلستان، لرستان، فارس و خوزستان تعداد زيادي از اين كودكان را در خود جاي دادهاند.
. And here is the rest of it.. بنابراين ضروري است به اين پديده در مباحث اجتماعي پرداخته شود و شناخت و آگاهي لازم در اين زمينه به دست آيد تا بتوان لااقل در كاهش يا بهبود وضعيت اين كودكان تلاش كرد. در اين زمينه از نظريه بيسازماني اجتماعي استفاده كرده و با توجه به آن، علل اجتماعي، اقتصادي و آشفتگيهاي خانوادگي مؤثر بر اين پديده را مورد بررسي قرار دادهايم.
بررسيها نشان ميدهند كه درباره مسائل اجتماعي، نظريه آسيبشناسي اجتماعي نميتواند ريشههاي پيدايش مسئله كودكان خياباني را به خوبي تبيين كند. نظريه آسيبشناسي اجتماعي بر آسيبها و انحرافات اجتماعي بهويژه بر آسيبديدگان و منحرفان اجتماعي تمركز دارد، در حالي كه پديده كودكان خياباني يك مسئله اجتماعي است. اين نظريه به ناتواني افراد و گروههاي خاص در تطبيق و همنوايي با هنجارهاي جامعه تأكيد ميكند، لذا اين نظريه به جاي توجه به ساختارها، شرايط اقتصادي– اجتماعي، هنجارها، قواعد و سنتهاي جامعه در پيدايش مسائل اجتماعي، بيشتر ريشه مسائل اجتماعي را
در ويژگيهاي رواني - اخلاقي افراد و گروههاي خاص و رفتارهاي آنها جستوجو ميكند.
اما نظريههاي بيسازماني اجتماعي ( نظريه آنومي مرتون و نظريه عدمتعادل ساختاري پارسونز و نيزبت) در بررسي مسائل و آسيبهاي اجتماعي به شرايطي كه منجر به ازهمگسيختگي، ضعف و تناقض و ناكارآمدي قواعد، هنجارها و ساختهاي اجتماعي ميشوند و عدمتعادل ساختاري و ضعف انسجام اجتماعي را بهوجود ميآورند، توجه دارند. اين نظريهها بر خلاف نظريه آسيبشناسي اجتماعي، بر واحدهاي تحليل بزرگتري همچون ساختارها، نظامها، نهادها، گروهها و اقشار اجتماعي يا خردهنظامها و نهادهاي جامعه با تغييرات اجتماعي و محيطي سريع ميشوند و عدمتعادل ساختاري را بهوجود ميآورند، در پيدايش آسيبها و مسائل اجتماعي مد نظر دارد.(ا. حسيني: 72 )
در نتيجه اين جامعه است كه از طريق شكاف و نارسايي بين اهداف مقبول خود و روشهاي مقبول رسيدن به آن اهداف، فشار عظيمي را بر گروه مردم وارد كرده و آنها را به جاي همنوايي وادار به كجروي ميكند.
درصورتي كه اهداف و ارزشهاي فرهنگي، شخصي بوده و راههاي صحيح رسيدن به آنها در جامعه موجود باشد، سازگاري و همنوايي فرد و جامعه به نوعي به سلامت جامعه ميانجامد و ناهنجاريها را به حداقل ميرساند. درصورتي كه اهداف فرهنگي شخصي نباشد، اما به راههاي رسيدن به آن تأكيد شود، نوعي سنتگرايي حاكم ميشود. عدموجود اهداف و همچنين وسايل رسيدن به آنها و ناهمگوني بين اين دو منجر به بروز انزواطلبي در افراد ميشود و آنان را وادار به عقب نشيني ميكند.
طغيان و شورش زماني رخ ميدهد كه اهداف فرهنگي و وسايل رسيدن به آن اهداف نزد عدهاي طرد شده و به جمع تسري مييابد و بهصورت طغيان و شورش و در مواردي انقلاب بروز ميكند. نوآوري زماني رخ ميدهد كه مردم اهداف مقبول را پذيرفتهاند ولي جهت رسيدن به آن اهداف به ابزارهاي غيرمقبول متوسل ميشوند.
( صديق سروستاني: 39 )
به زعم مرتون اعضاي قشرهاي پايين اجتماعي به احتمال زياد نميتوانند از مسيرها و راههاي عادي مورد قبول جامعه موفق شوند يا حداقل نيازهاي ممكن خود را رفع كنند، لذا به انحراف گرايش پيدا ميكنند. يكي از انواع اين انحرافات نيز بهصورت پديده كودكان خياباني بروز ميكند.
نياز به امنيت و آرامش خانوادگي، نياز به احساس هويت، استفاده از امكانات تحصيلي، مورد توجه بودن در محيط منزل و خارج از منزل، احساس امنيت مادي، داشتن اعتقادات و تعلقات مذهبي و پذيرفته شدن در گروههاي اجتماعي مناسب اهداف و ارزشهايي است كه باعث ميشود فرد براي رسيدن به آنها تلاش كند و درصورت نبود وسايل و راههاي رسيدن، راهايي را انتخاب كند كه از ديد جامعه و اجتماع پذيرفته نبوده و نوعي ناهنجاري يا انحراف محسوب ميشود.
تئوريها و فرضياتي كه مسئله كودكان خياباني را ناشي از ناتوانيها، نقايص و كمبودهاي خانوادگي در انجام مسئوليتها و كاركردهاي آن ميدانند يا ديدگاههايي كه براساس نظريه فرهنگ فقر و فرضيات مبتني بر اين نظريه از قبيل فرضيه ناتواني آموخته شده و فرضيه محروميت ناكامي، رفتار مجرمانه، خود تخريبي و ويژگيهاي خرده فرهنگ فقر از قبيل تقديرگرايي، وابستگي، خود كم بيني، نااميدي و... ناگزير بودن فرايند خياباني شدن كودكان را نوعي الگوي انطباق و سازگاري خانواده فقير، مهاجر، گسيخته و حاشيه نشين با فقر مطلق شهري و مواجهه با تغييرات اقتصادي و اجتماعي نامتوازن در يك نظام نابرابر ميدانند، متأثر از اين ديدگاه كاركردگرايانه و بيسازماني اجتماعي هستند. (حسيني:72)
نظريه بيسازماني اجتماعي نسبت بهنظريه آسيبشناسي از اهميت بيشتري براي توضيح مسئله كودكان خياباني در ايران برخوردار است. طبق اين نظريه ميتوان فرض كرد كه كودكان خياباني انعكاسي از شرايط زيست اقتصادي – اجتماعي و فرهنگي اقشار تهيدست و آسيبپذير حاشيهنشين هستند كه نتوانستهاند در جهت تحولات اجتماعي، حداقل دو دهه ايران انطباق يابند.
ادوين ساتر لند معتقد است كه رفتار انحرافي مثل ساير رفتارهاي اجتماعي از طريق پيوستگي و ارتباط با ديگران، انگيزهها و گرايشها و ارزشهاي انحرافي فرا گرفته ميشوند.
بنابراين كودك خياباني نهتنها بهدليل فقر و از همگسيختگي خانواده و مسائل و مشكلات رواني و اجتماعي راه انحراف را انتخاب كرده بلكه بهعلت سن كم و در مواجهه با افراد منحرف ديگر و تماس با كجروان و كودكان خيابانياي كه در اطراف او فراوانند و تماسهاي زيادي كه بهعلت بيتوجهي و عدم تمركز خانواده بر او، با ديگران برقرار ميشود و محيطهايي كه كجروان بيشتري را در مقايسه با همنوايان در خود جاي داده است، همگي در بروز پديده كودكان خياباني بهعنوان يك انحراف اجتماعي دخيل هستند.
عوامل مهم در پيدايش كودكان خياباني:
1- عوامل اجتماعي
الف) فقر و عدمتوزيع عادلانه ثروت
كشورهاي در حال توسعه كه براساس شاخصهاي فقر انساني از نظر توانايي بقا، آموزشوپرورش و استانداردهاي زندگي در پايينتر از حد مقياس قرار دارند، بيشترين تعداد كودكان خياباني را بهخود اختصاص ميدهند. افزايش بيخانماني در كشورهاي صنعتي نيز حكايت از فقر و نابرابري در دستيابي به امكانات موجود در جامعه دارد. براساس آمار يونيسف از هر كودك در بعضي از كشورهاي صنعتي بيش از يك نفر در خانوادههاي زير خط فقر زندگي ميكنند.(كاشفي: 95 )
ب) عدمسياستگذاري دولتها در زمينه كنترل جمعيت
ما چنين تجربه ناخوشايندي را در ايران داشتهايم. جمعيت ايران در فاصله زماني40سال بيش از 3برابر افزايش داشت. جمعيت 19ميليون نفري ايران در سال1335 در سال1375 به بيش از 60 ميليون نفر افزايش داشت. ميزان رشد جمعيت در دهههاي مذكور بالاترين نرخهاي رشد جمعيت در جهان بوده است.
در فاصله سالهاي 1365 تا 1375 نرخ رشد جمعيت بالغ بر 456/3درصد معادل دو برابر نرخ رشد جمعيت جهاني بوده است. رشد غيرمتعارف جمعيت در يك مقطع زماني به تأثير عدمكفايت امكانات جامعه دامن ميزند.
ج) سياستگذاري نادرست دولتها بهويژه در رسيدن به تكنولوژي اتمي يا نظامي
اين سياستگذاري منجر به كاهش خدمات اجتماعي يا رفاهي ميشود. با بررسي نظامهاي سياسي كشورهاي داراي كودكان خياباني درمييابيم كه اغلب دولتهاي اين كشورها، دولت سياسي محسوب ميشوند نه دولتهاي رفاهي. هدايت سرمايههاي جامعه به سوي طرحهاي نظامي و اتمي بهخصوص در كشورهاي در حال توسعه ميتواند با كاهش خدمات رفاهي همراه شود.
د) بيتفاوتي نسبت به اشتغال كودكان و عادي شدن كار كودكان در جامعه
ه) بحرانهاي اقتصادي و اجتماعي مثل فروپاشي بلوك شرق
و) جنگ يا اغتشاشات داخلي
ز) مهاجرتهاي ملي (درون مرزي). در ايران جنگ به تأثيرپذيري جامعه از سنتي به صنعتي و مهاجرتهاي ناشي از آن دامن زد.
ن) مهاجرتهاي بينالمللي بهخصوص در ايران مهاجرت افغانها مهمترين جنبه مهاجرتهاي بينالمللي و پيوند آن با خياباني شدن كودكان محسوب ميشود.
2- عوامل خانوادگي
علاوه بر فقر اقتصادي خانواده موارد زير بهعنوان عوامل خانوادگي مؤثر بر خياباني شدن كودكان اشاره دارد: جمعيت زياد، بيسوادي يا كم سوادي خانواده، فوت يا جدايي والدين، ازدواج مجدد آنان و روابط نامشروع( اين مورد در آفريقا بسيار شايع است)، معلوليت، بيماري يا معلوليت والدين، اعتياد والدين، بزهكار بودن يكي از اعضاي خانواده، درگيري و وجود بحثهاي مداوم والدين با يكديگر، كودك آزاري (آزار جنسي، هيجاني- عاطفي، غفلت و عدممراقبت)، سختگيري نسبت به كودكان و رها كردن آنها در خيابان بهويژه تأثير عمده در كارتن خواب شدن كودكان دارد.
خانوادههاي دچار تشنج از مهمترين عوامل خياباني شدن كودكان هستند. كودكي كه در خانواده فقير زندگي ميكند، به ناچار بايد براي بقاي خود و خانوادهاش در خيابان به سختي كار كند و كودكي كه در خانوادهاي به سر ميبرد كه بهدليل عدمامنيت و عشق و محبت دچار تشنج است، زندگي خياباني را با وجود وضعيت دشوار آن بر چنين وضعيتي ترجيح ميدهد.
كودكان خياباني معمولا در خيابان به سر ميبرند. آنها براي احساس امنيت بيشتر به كساني روي ميآورند كه تجربه خياباني بودن را دارند. اين كودكان از حمايت خانواده در خيابان بيبهرهاند از اينرو به گروههاي خياباني ميپيوندند و در اين گروهها معنويت خود را جستوجو ميكنند و كودك بهتدريج با ارزشها، هنجارها و اخلاق خياباني آشنا ميشود.
اين كودكان طرز لباس پوشيدن ويژهاي دارند. هرچه كودك كم سنتر باشد، ژوليدهتر و كثيفتر است زيرا مردم معمولا به كودكان آراسته و تميز كمك نميكنند. آنها به مرور زمان لهجه خياباني را ميآموزند. اين زبان وسيلهاي براي ارتباط با ساير كودكان كارتن خواب است كه به مرور حتي در برقراري ارتباط با ساير افراد جامعه نيز به كار ميرود.
پيوند ظهور پديده كودكان خياباني با صنعتي شدن
اگر چه معمولا ساخت موتور بخار مبناي پايان كامل رنسانس، آغاز صنعتيشدن و تحول اساسي در شئون زندگي شهري شمرده ميشود اما بهنظر ميآيد در حوزه علوم اجتماعي و حتي فرهنگ بتوان اين مبناي تحول را غلبه بشر بر بيماريهاي ساده ولي مرگ آور و در نتيجه تغييرات جمعيتي و به تعويق انداختن مرگومير انسانها دانست.
در كشورهاي غربي پيشرفتهاي صنعتي و توسعه اقتصادي هيچگاه از رشد جمعيت چندان عقب نماند اما در كشورهاي توسعه نيافته سنت هميشه نماينده الگوهاي فرهنگي، اجتماعي و سياسي موجود در حافظه تاريخي مردمان آن كشور و مدرنيته مجموعهاي از پديدههاي جديد، غيربومي و ناآشنا در زمينههاي بسيار متنوع بوده است. اين برداشت، ناگزير سنت و مدرنيته را در اين كشورها بهطور مداوم دو نيرو و پديده متعارض نمايش ميدهد، در حالي كه در فرايندهاي توسعه تاريخي در كشورهاي صنعتي و توسعهيافته كنوني لزوما چنين تعارضي وجود نداشته است. مدرنيته صنعتي و فرايندهاي نوسازي و بازبيني فرهنگي – اجتماعي در غرب از درون سنت و در كشورهاي در حال توسعه بهصورتي ناقص از راه مرزهاي خاكي، دريايي و هوايي وارد شده است.
عدمتوازن و هم رديفي رشد جمعيت با ديگر مؤلفهها مانند شاخصهاي توسعه صنعتي، اقتصادي و سياسي در كشورهاي در حال توسعه از جمله ايران بيش از هر چيز موجب خلق مشكلات و آسيبهاي اجتماعي شده است؛ مشكلاتي كه غالبا ريشه در عدمتناسب رشد جمعيت، رشد اقتصادي و تغييرات فرهنگي دارند.
جامعه ايراني بهخصوص در زمينه رشد اقتصادي و اجتماعي تحولهاي ساختاري ناشي از برخورد با نظام سرمايهداري جهاني، سبب تحولهاي ناهنجاري در سه ركن اصلي جامعه يعني نظام ايل نشيني، نظام دهنشيني و نظام شهرنشيني شده و شهرنشيني شتابان و ناهمگوني را (در چارچوب اقتصادي مختصر) به ارمغان آوردهاند. شهرنشيني شتابان و ناهمگوني به ايجاد سلسله مراتب همگون شهري كه از قاعده و اندازه و رتبه پيروي ميكند، منجر شده و بزرگ سري يا ماكروسفالي شهري در سطح كل كشور و در مقياس استاني را واقعيت بخشيده است، بهطوري كه نزديك به يكچهارم جمعيت كشور در شعاع مركز تا 50 كيلومتري تهران استقرار يافتهاند. چنين الگوي شهري شدني بدون ترديد، يكي از برجستهترين مسائل اجتماعي جامعه ايران معاصر است كه خود به دهها معضل جدي اجتماعي ديگر جان ميبخشد. (ا. ق. پيران: 75)
از نظر سير تحول، جمعيت ايران در مرحله سومگذار جمعيتي قرار گرفته و هنوز راه طولانياي پيش رو دارد تا به مرحله تعادل آگاهانه برسد. پس از پيادهسازي برنامههاي مكتب آمريكايي نوسازي (مدل توسعهاي مارشال) و القاي توسعه فقط در سايه صنعتي شدن در سالهاي پس از جنگ جهاني دوم در بسياري از كشورهاي جهان، نظام حاكم ايران نيز مانند كشورهاي ديگر در حال توسعه با ايجاد انقلاب سفيد و اصلاحات ارضي روند مهاجرت از روستا به شهر را شدت بخشيد. با دست يافتن به اهداف انقلاب سفيد و پيچيده شدن طومار صادرات كشاورزي، اتكاي اقتصاد به در آمدهاي صنعتي افزايش يافت، اين اتكا نه به صادرات فراوردههاي نفتي كه به نفت خام بود.
اين مبناي بدوي رشد اقتصادي و اعطاي اجازه افزايش صادرات نفت خام كشور از سوي حاكمان جديد نفت به پيدا شدن درآمدهاي كلان از يك مجرا، بدون توسعه و با زندگي صنعتي ختم شد. انحصار درآمد و عدمتوزيع آن نيز رويدادي طبيعي و قابل پيشبيني بود؛ پديدهاي كه هنوز گريبانگير كشور است. وجود پول سرشار در اقتصاد كشور در عين فقر شديد، رشد تضاد آن را نشان ميدهد كه حكايت از قبضه بودن درآمد در دست طبقهاي ويژه و بسيار مرفه دارد.
در اين وضعيت طبقه بسيار مرفه و بسيار فقير در كشور ما نسبت به كشورهاي توسعه يافته قشر بزرگتري از جامعه و تقريبا نيمي از آن را تشكيل ميدهند، درصورتي كه در كشورهاي صنعتي معمولا تا 93 درصد مردم در قشر متوسط و برخوردار از رفاه نسبي طبقهبندي ميشوند. در حقيقت قشر بسيار فقير مستعدترين طبقه جامعه براي انتخاب شدن توسط آسيبهاي اجتماعي است و درصد بالاي اين طبقه در كشور ما بهصورتي طبيعي و بديهي آسيبهاي اجتماعي را افزايش داده و پديدههاي ناموزون و آشكاري همچون كودكان خياباني، اعتياد، تكديگري و... را مكرر و به تناوب در چشم شهروندان مينماياند. (ا. ق.عقيلي: 48 )
منابع و مأخذ
- عقيلي، وحيد، 1380، ارتباطات جمعي و رشد، تهران نشر آريا.
- پيران، پرويز، 1381 بحران مسكن در زندگي شهري ايران، مجموعه مقالات دومين همايش مسائل اجتماعي ايران، تهران، انتشارات دفتر امور اجتماعي وزارت كشور.
- حسيني، حسن، 1382، بررسي عوامل مؤثر بر بروز شيوع پديده كودكان خياباني، كارفرما به سازمان مديريت و برنامهريزي، سازمان مشاركتكننده سازمان بهزيستي، مؤسسه مطالعات و تحقيقات اجتماعي.
- صديق سروستاني، علي اكبر، 1381، جزوه جامعه شناسي انحرافات، مركز آموزش جهاد دانشگاهي.
- كاشفي، اسماعيل زاده، حسن، 1380، بررسي وضعيت كودكان خياباني در مشهد.
تاریخ ورود خبر: 18 فروردین 1389 ساعت 13:25
تاریخ تایید: 18 فروردین 1389 ساعت 13:42
تاریخ به روز رسانی: 18 فروردین 1389 ساعت 13:44
لینک خبر: http://www.hamshahrionline.ir/News/?id=111469 .
بررسيها نشان ميدهند كه درباره مسائل اجتماعي، نظريه آسيبشناسي اجتماعي نميتواند ريشههاي پيدايش مسئله كودكان خياباني را به خوبي تبيين كند. نظريه آسيبشناسي اجتماعي بر آسيبها و انحرافات اجتماعي بهويژه بر آسيبديدگان و منحرفان اجتماعي تمركز دارد، در حالي كه پديده كودكان خياباني يك مسئله اجتماعي است. اين نظريه به ناتواني افراد و گروههاي خاص در تطبيق و همنوايي با هنجارهاي جامعه تأكيد ميكند، لذا اين نظريه به جاي توجه به ساختارها، شرايط اقتصادي– اجتماعي، هنجارها، قواعد و سنتهاي جامعه در پيدايش مسائل اجتماعي، بيشتر ريشه مسائل اجتماعي را
در ويژگيهاي رواني - اخلاقي افراد و گروههاي خاص و رفتارهاي آنها جستوجو ميكند.
اما نظريههاي بيسازماني اجتماعي ( نظريه آنومي مرتون و نظريه عدمتعادل ساختاري پارسونز و نيزبت) در بررسي مسائل و آسيبهاي اجتماعي به شرايطي كه منجر به ازهمگسيختگي، ضعف و تناقض و ناكارآمدي قواعد، هنجارها و ساختهاي اجتماعي ميشوند و عدمتعادل ساختاري و ضعف انسجام اجتماعي را بهوجود ميآورند، توجه دارند. اين نظريهها بر خلاف نظريه آسيبشناسي اجتماعي، بر واحدهاي تحليل بزرگتري همچون ساختارها، نظامها، نهادها، گروهها و اقشار اجتماعي يا خردهنظامها و نهادهاي جامعه با تغييرات اجتماعي و محيطي سريع ميشوند و عدمتعادل ساختاري را بهوجود ميآورند، در پيدايش آسيبها و مسائل اجتماعي مد نظر دارد.(ا. حسيني: 72 )
در نتيجه اين جامعه است كه از طريق شكاف و نارسايي بين اهداف مقبول خود و روشهاي مقبول رسيدن به آن اهداف، فشار عظيمي را بر گروه مردم وارد كرده و آنها را به جاي همنوايي وادار به كجروي ميكند.
درصورتي كه اهداف و ارزشهاي فرهنگي، شخصي بوده و راههاي صحيح رسيدن به آنها در جامعه موجود باشد، سازگاري و همنوايي فرد و جامعه به نوعي به سلامت جامعه ميانجامد و ناهنجاريها را به حداقل ميرساند. درصورتي كه اهداف فرهنگي شخصي نباشد، اما به راههاي رسيدن به آن تأكيد شود، نوعي سنتگرايي حاكم ميشود. عدموجود اهداف و همچنين وسايل رسيدن به آنها و ناهمگوني بين اين دو منجر به بروز انزواطلبي در افراد ميشود و آنان را وادار به عقب نشيني ميكند.
طغيان و شورش زماني رخ ميدهد كه اهداف فرهنگي و وسايل رسيدن به آن اهداف نزد عدهاي طرد شده و به جمع تسري مييابد و بهصورت طغيان و شورش و در مواردي انقلاب بروز ميكند. نوآوري زماني رخ ميدهد كه مردم اهداف مقبول را پذيرفتهاند ولي جهت رسيدن به آن اهداف به ابزارهاي غيرمقبول متوسل ميشوند.
( صديق سروستاني: 39 )
به زعم مرتون اعضاي قشرهاي پايين اجتماعي به احتمال زياد نميتوانند از مسيرها و راههاي عادي مورد قبول جامعه موفق شوند يا حداقل نيازهاي ممكن خود را رفع كنند، لذا به انحراف گرايش پيدا ميكنند. يكي از انواع اين انحرافات نيز بهصورت پديده كودكان خياباني بروز ميكند.
نياز به امنيت و آرامش خانوادگي، نياز به احساس هويت، استفاده از امكانات تحصيلي، مورد توجه بودن در محيط منزل و خارج از منزل، احساس امنيت مادي، داشتن اعتقادات و تعلقات مذهبي و پذيرفته شدن در گروههاي اجتماعي مناسب اهداف و ارزشهايي است كه باعث ميشود فرد براي رسيدن به آنها تلاش كند و درصورت نبود وسايل و راههاي رسيدن، راهايي را انتخاب كند كه از ديد جامعه و اجتماع پذيرفته نبوده و نوعي ناهنجاري يا انحراف محسوب ميشود.
تئوريها و فرضياتي كه مسئله كودكان خياباني را ناشي از ناتوانيها، نقايص و كمبودهاي خانوادگي در انجام مسئوليتها و كاركردهاي آن ميدانند يا ديدگاههايي كه براساس نظريه فرهنگ فقر و فرضيات مبتني بر اين نظريه از قبيل فرضيه ناتواني آموخته شده و فرضيه محروميت ناكامي، رفتار مجرمانه، خود تخريبي و ويژگيهاي خرده فرهنگ فقر از قبيل تقديرگرايي، وابستگي، خود كم بيني، نااميدي و... ناگزير بودن فرايند خياباني شدن كودكان را نوعي الگوي انطباق و سازگاري خانواده فقير، مهاجر، گسيخته و حاشيه نشين با فقر مطلق شهري و مواجهه با تغييرات اقتصادي و اجتماعي نامتوازن در يك نظام نابرابر ميدانند، متأثر از اين ديدگاه كاركردگرايانه و بيسازماني اجتماعي هستند. (حسيني:72)
نظريه بيسازماني اجتماعي نسبت بهنظريه آسيبشناسي از اهميت بيشتري براي توضيح مسئله كودكان خياباني در ايران برخوردار است. طبق اين نظريه ميتوان فرض كرد كه كودكان خياباني انعكاسي از شرايط زيست اقتصادي – اجتماعي و فرهنگي اقشار تهيدست و آسيبپذير حاشيهنشين هستند كه نتوانستهاند در جهت تحولات اجتماعي، حداقل دو دهه ايران انطباق يابند.
ادوين ساتر لند معتقد است كه رفتار انحرافي مثل ساير رفتارهاي اجتماعي از طريق پيوستگي و ارتباط با ديگران، انگيزهها و گرايشها و ارزشهاي انحرافي فرا گرفته ميشوند.
بنابراين كودك خياباني نهتنها بهدليل فقر و از همگسيختگي خانواده و مسائل و مشكلات رواني و اجتماعي راه انحراف را انتخاب كرده بلكه بهعلت سن كم و در مواجهه با افراد منحرف ديگر و تماس با كجروان و كودكان خيابانياي كه در اطراف او فراوانند و تماسهاي زيادي كه بهعلت بيتوجهي و عدم تمركز خانواده بر او، با ديگران برقرار ميشود و محيطهايي كه كجروان بيشتري را در مقايسه با همنوايان در خود جاي داده است، همگي در بروز پديده كودكان خياباني بهعنوان يك انحراف اجتماعي دخيل هستند.
عوامل مهم در پيدايش كودكان خياباني:
1- عوامل اجتماعي
الف) فقر و عدمتوزيع عادلانه ثروت
كشورهاي در حال توسعه كه براساس شاخصهاي فقر انساني از نظر توانايي بقا، آموزشوپرورش و استانداردهاي زندگي در پايينتر از حد مقياس قرار دارند، بيشترين تعداد كودكان خياباني را بهخود اختصاص ميدهند. افزايش بيخانماني در كشورهاي صنعتي نيز حكايت از فقر و نابرابري در دستيابي به امكانات موجود در جامعه دارد. براساس آمار يونيسف از هر كودك در بعضي از كشورهاي صنعتي بيش از يك نفر در خانوادههاي زير خط فقر زندگي ميكنند.(كاشفي: 95 )
ب) عدمسياستگذاري دولتها در زمينه كنترل جمعيت
ما چنين تجربه ناخوشايندي را در ايران داشتهايم. جمعيت ايران در فاصله زماني40سال بيش از 3برابر افزايش داشت. جمعيت 19ميليون نفري ايران در سال1335 در سال1375 به بيش از 60 ميليون نفر افزايش داشت. ميزان رشد جمعيت در دهههاي مذكور بالاترين نرخهاي رشد جمعيت در جهان بوده است.
در فاصله سالهاي 1365 تا 1375 نرخ رشد جمعيت بالغ بر 456/3درصد معادل دو برابر نرخ رشد جمعيت جهاني بوده است. رشد غيرمتعارف جمعيت در يك مقطع زماني به تأثير عدمكفايت امكانات جامعه دامن ميزند.
ج) سياستگذاري نادرست دولتها بهويژه در رسيدن به تكنولوژي اتمي يا نظامي
اين سياستگذاري منجر به كاهش خدمات اجتماعي يا رفاهي ميشود. با بررسي نظامهاي سياسي كشورهاي داراي كودكان خياباني درمييابيم كه اغلب دولتهاي اين كشورها، دولت سياسي محسوب ميشوند نه دولتهاي رفاهي. هدايت سرمايههاي جامعه به سوي طرحهاي نظامي و اتمي بهخصوص در كشورهاي در حال توسعه ميتواند با كاهش خدمات رفاهي همراه شود.
د) بيتفاوتي نسبت به اشتغال كودكان و عادي شدن كار كودكان در جامعه
ه) بحرانهاي اقتصادي و اجتماعي مثل فروپاشي بلوك شرق
و) جنگ يا اغتشاشات داخلي
ز) مهاجرتهاي ملي (درون مرزي). در ايران جنگ به تأثيرپذيري جامعه از سنتي به صنعتي و مهاجرتهاي ناشي از آن دامن زد.
ن) مهاجرتهاي بينالمللي بهخصوص در ايران مهاجرت افغانها مهمترين جنبه مهاجرتهاي بينالمللي و پيوند آن با خياباني شدن كودكان محسوب ميشود.
2- عوامل خانوادگي
علاوه بر فقر اقتصادي خانواده موارد زير بهعنوان عوامل خانوادگي مؤثر بر خياباني شدن كودكان اشاره دارد: جمعيت زياد، بيسوادي يا كم سوادي خانواده، فوت يا جدايي والدين، ازدواج مجدد آنان و روابط نامشروع( اين مورد در آفريقا بسيار شايع است)، معلوليت، بيماري يا معلوليت والدين، اعتياد والدين، بزهكار بودن يكي از اعضاي خانواده، درگيري و وجود بحثهاي مداوم والدين با يكديگر، كودك آزاري (آزار جنسي، هيجاني- عاطفي، غفلت و عدممراقبت)، سختگيري نسبت به كودكان و رها كردن آنها در خيابان بهويژه تأثير عمده در كارتن خواب شدن كودكان دارد.
خانوادههاي دچار تشنج از مهمترين عوامل خياباني شدن كودكان هستند. كودكي كه در خانواده فقير زندگي ميكند، به ناچار بايد براي بقاي خود و خانوادهاش در خيابان به سختي كار كند و كودكي كه در خانوادهاي به سر ميبرد كه بهدليل عدمامنيت و عشق و محبت دچار تشنج است، زندگي خياباني را با وجود وضعيت دشوار آن بر چنين وضعيتي ترجيح ميدهد.
كودكان خياباني معمولا در خيابان به سر ميبرند. آنها براي احساس امنيت بيشتر به كساني روي ميآورند كه تجربه خياباني بودن را دارند. اين كودكان از حمايت خانواده در خيابان بيبهرهاند از اينرو به گروههاي خياباني ميپيوندند و در اين گروهها معنويت خود را جستوجو ميكنند و كودك بهتدريج با ارزشها، هنجارها و اخلاق خياباني آشنا ميشود.
اين كودكان طرز لباس پوشيدن ويژهاي دارند. هرچه كودك كم سنتر باشد، ژوليدهتر و كثيفتر است زيرا مردم معمولا به كودكان آراسته و تميز كمك نميكنند. آنها به مرور زمان لهجه خياباني را ميآموزند. اين زبان وسيلهاي براي ارتباط با ساير كودكان كارتن خواب است كه به مرور حتي در برقراري ارتباط با ساير افراد جامعه نيز به كار ميرود.
پيوند ظهور پديده كودكان خياباني با صنعتي شدن
اگر چه معمولا ساخت موتور بخار مبناي پايان كامل رنسانس، آغاز صنعتيشدن و تحول اساسي در شئون زندگي شهري شمرده ميشود اما بهنظر ميآيد در حوزه علوم اجتماعي و حتي فرهنگ بتوان اين مبناي تحول را غلبه بشر بر بيماريهاي ساده ولي مرگ آور و در نتيجه تغييرات جمعيتي و به تعويق انداختن مرگومير انسانها دانست.
در كشورهاي غربي پيشرفتهاي صنعتي و توسعه اقتصادي هيچگاه از رشد جمعيت چندان عقب نماند اما در كشورهاي توسعه نيافته سنت هميشه نماينده الگوهاي فرهنگي، اجتماعي و سياسي موجود در حافظه تاريخي مردمان آن كشور و مدرنيته مجموعهاي از پديدههاي جديد، غيربومي و ناآشنا در زمينههاي بسيار متنوع بوده است. اين برداشت، ناگزير سنت و مدرنيته را در اين كشورها بهطور مداوم دو نيرو و پديده متعارض نمايش ميدهد، در حالي كه در فرايندهاي توسعه تاريخي در كشورهاي صنعتي و توسعهيافته كنوني لزوما چنين تعارضي وجود نداشته است. مدرنيته صنعتي و فرايندهاي نوسازي و بازبيني فرهنگي – اجتماعي در غرب از درون سنت و در كشورهاي در حال توسعه بهصورتي ناقص از راه مرزهاي خاكي، دريايي و هوايي وارد شده است.
عدمتوازن و هم رديفي رشد جمعيت با ديگر مؤلفهها مانند شاخصهاي توسعه صنعتي، اقتصادي و سياسي در كشورهاي در حال توسعه از جمله ايران بيش از هر چيز موجب خلق مشكلات و آسيبهاي اجتماعي شده است؛ مشكلاتي كه غالبا ريشه در عدمتناسب رشد جمعيت، رشد اقتصادي و تغييرات فرهنگي دارند.
جامعه ايراني بهخصوص در زمينه رشد اقتصادي و اجتماعي تحولهاي ساختاري ناشي از برخورد با نظام سرمايهداري جهاني، سبب تحولهاي ناهنجاري در سه ركن اصلي جامعه يعني نظام ايل نشيني، نظام دهنشيني و نظام شهرنشيني شده و شهرنشيني شتابان و ناهمگوني را (در چارچوب اقتصادي مختصر) به ارمغان آوردهاند. شهرنشيني شتابان و ناهمگوني به ايجاد سلسله مراتب همگون شهري كه از قاعده و اندازه و رتبه پيروي ميكند، منجر شده و بزرگ سري يا ماكروسفالي شهري در سطح كل كشور و در مقياس استاني را واقعيت بخشيده است، بهطوري كه نزديك به يكچهارم جمعيت كشور در شعاع مركز تا 50 كيلومتري تهران استقرار يافتهاند. چنين الگوي شهري شدني بدون ترديد، يكي از برجستهترين مسائل اجتماعي جامعه ايران معاصر است كه خود به دهها معضل جدي اجتماعي ديگر جان ميبخشد. (ا. ق. پيران: 75)
از نظر سير تحول، جمعيت ايران در مرحله سومگذار جمعيتي قرار گرفته و هنوز راه طولانياي پيش رو دارد تا به مرحله تعادل آگاهانه برسد. پس از پيادهسازي برنامههاي مكتب آمريكايي نوسازي (مدل توسعهاي مارشال) و القاي توسعه فقط در سايه صنعتي شدن در سالهاي پس از جنگ جهاني دوم در بسياري از كشورهاي جهان، نظام حاكم ايران نيز مانند كشورهاي ديگر در حال توسعه با ايجاد انقلاب سفيد و اصلاحات ارضي روند مهاجرت از روستا به شهر را شدت بخشيد. با دست يافتن به اهداف انقلاب سفيد و پيچيده شدن طومار صادرات كشاورزي، اتكاي اقتصاد به در آمدهاي صنعتي افزايش يافت، اين اتكا نه به صادرات فراوردههاي نفتي كه به نفت خام بود.
اين مبناي بدوي رشد اقتصادي و اعطاي اجازه افزايش صادرات نفت خام كشور از سوي حاكمان جديد نفت به پيدا شدن درآمدهاي كلان از يك مجرا، بدون توسعه و با زندگي صنعتي ختم شد. انحصار درآمد و عدمتوزيع آن نيز رويدادي طبيعي و قابل پيشبيني بود؛ پديدهاي كه هنوز گريبانگير كشور است. وجود پول سرشار در اقتصاد كشور در عين فقر شديد، رشد تضاد آن را نشان ميدهد كه حكايت از قبضه بودن درآمد در دست طبقهاي ويژه و بسيار مرفه دارد.
در اين وضعيت طبقه بسيار مرفه و بسيار فقير در كشور ما نسبت به كشورهاي توسعه يافته قشر بزرگتري از جامعه و تقريبا نيمي از آن را تشكيل ميدهند، درصورتي كه در كشورهاي صنعتي معمولا تا 93 درصد مردم در قشر متوسط و برخوردار از رفاه نسبي طبقهبندي ميشوند. در حقيقت قشر بسيار فقير مستعدترين طبقه جامعه براي انتخاب شدن توسط آسيبهاي اجتماعي است و درصد بالاي اين طبقه در كشور ما بهصورتي طبيعي و بديهي آسيبهاي اجتماعي را افزايش داده و پديدههاي ناموزون و آشكاري همچون كودكان خياباني، اعتياد، تكديگري و... را مكرر و به تناوب در چشم شهروندان مينماياند. (ا. ق.عقيلي: 48 )
منابع و مأخذ
- عقيلي، وحيد، 1380، ارتباطات جمعي و رشد، تهران نشر آريا.
- پيران، پرويز، 1381 بحران مسكن در زندگي شهري ايران، مجموعه مقالات دومين همايش مسائل اجتماعي ايران، تهران، انتشارات دفتر امور اجتماعي وزارت كشور.
- حسيني، حسن، 1382، بررسي عوامل مؤثر بر بروز شيوع پديده كودكان خياباني، كارفرما به سازمان مديريت و برنامهريزي، سازمان مشاركتكننده سازمان بهزيستي، مؤسسه مطالعات و تحقيقات اجتماعي.
- صديق سروستاني، علي اكبر، 1381، جزوه جامعه شناسي انحرافات، مركز آموزش جهاد دانشگاهي.
- كاشفي، اسماعيل زاده، حسن، 1380، بررسي وضعيت كودكان خياباني در مشهد.
تاریخ ورود خبر: 18 فروردین 1389 ساعت 13:25
تاریخ تایید: 18 فروردین 1389 ساعت 13:42
تاریخ به روز رسانی: 18 فروردین 1389 ساعت 13:44
لینک خبر: http://www.hamshahrionline.ir/News/?id=111469 .
No comments:
Post a Comment