22 September 2009

حقوق کودک: مصاحبه منصور حکمت با نشريه داروگ



سوسن بهار: با سلام و تشکر از اين که دعوت "داروگ" را براى انجام مصاحبه پذيرفتيد.

منصور حکمت: از دعوتتان خيلى متشکرم و قبل از هر چيز براى همه خوانندگان نشريه خوب و خواندنى "داروگ" آرزوى موفقيت ميکنم.

سؤال: شما در "يک دنياى بهتر"، برنامه حزب کمونيست کارگرى ايران، بخشى را به حقوق کودکان اختصاص داده‌ايد. اگر ممکن است علت اين امر را توضيح بدهيد.

جواب: کودکان و نوجوانان يکى از محروم‌ترين و بى‌حقوق‌ترين بخشهاى جامعه هستند. قربانيان خاموش نظام اجتماعى زورگو و نابرابر موجودند. در خيلى از جوامع و حتى براى خيليها در خود همين اروپاى غربى به اصطلاح متمدن، نفس اين که کودک حقوق غير قابل نقضى دارد و پدر و مادر و خانواده و مدرسه و کلا دنياى بزرگسال هر کارى بخواهد نميتواند با او بکنند، مورد قبول نيست. در بخش وسيعى از دنيا، بچه‌ها را از سنين خيلى پايين به کار ميکشند و به هزار و يک شيوه مورد بهره‌کشى و سوء استفاده قرار ميدهند. و تازه آنجاهايى که قوانينى هست که کمى جلوى اين اعمال زشت را ميگيرد، هنوز بچه در خانه و مدرسه زور ميشنود و آزار ميبيند. فکرش را بکنيد، زدن و دعوا کردن و ترساندن بچه، گرسنگى دادن و حبس کردنش، در همين اروپاى غربى تحت عنوان تربيت کودک رواج دارد و پدر و مادرها و مدارس زيادى اين خشونت عليه بچه‌ها را حق مسلّم خودشان ميدانند. از اين نظر بچه‌ها هيچ فرقى با مردم محروم ندارند، بايد براى آزاديشان تلاش کرد و هيچ حزب سياسى‌اى نميتواند خود را طرفدار آزادى و حق و عدالت بداند، بدون اينکه خيلى روشن و جدى براى حقوق کودک مبارزه کند. شخصا فکر ميکنم آزاديخواهى هر کس، چه فرد چه حزب و چه دولت، را بهتر از هر چيز ميشود از رفتارش با بچه‌ها شناخت.

سؤال: آيا اين حقوق را همين امروز براى تمامى کودکان دنيا در نظر داريد؟

جواب: حتما، بدون هيچ تبصره و اما و اگرى. تازه آنچه ما در برنامه نوشته‌ايم فورى‌ترين خواستهاى حداقل ماست. خيلى کارهاى بيشترى هست که براى رسيدن بچه‌ها به حقشان و برخورداريشان از يک زندگى شاد و خلاق بايد انجام بگيرد.

سؤال: براى اين که کودکان اين حقوق را بدست بياورند، به نظر شما چه کارهايى ميتوان و بايد کرد؟

جواب: اين سؤال سختى است. براى اين که خيلى کارها بايد کرد. واضح است که کل سيستم اجتماعى و اقتصادى امروز دنيا که اساسش بر پول پرستى و سودجويى يک اقليت کوچک است، ريشه همه بيحقوقيها و محروميتهاى مردم از جمله بچه‌هاست. بايد اين سيستم را عوض کرد و يک دنياى بهتر بجاى آن ساخت. خب، آنهايى که در اين سيستم نفع ميبرند، به زبان خوش اجازه نميدهند اين کار را بکنيم. آنها دولت دارند، ارتش دارند، کليسا و مسجد و زندان دارند، تلويزيون دارند، کشيش دارند، ملّا دارند و راه آزادى بچه‌ها را سد ميکنند. بايد همه اينها را کنار زد و شکست داد. و اين مبارزه‌اى است که آدمهاى خوب و با شرف دنيا هر روز به آن مشغولند. اما محروميت بچه‌ها دلائل ديگرى هم دارد، يکى از مهم‌ترين آنها ناآگاهى و عقب ماندگى و تعصب خود پدر و مادرها و خانواده‌ها و بزرگسالهايى است که مثلا قرارست دوست و حامى بچه‌ها باشند. بعضى جاها حتى وقتى جامعه و دولت بعضى حقوق بچه‌ها را به رسميت شناخته‌اند، هنوز تعصبات مذهبى و افکار سنتى خود خانواده‌ها، بچه‌ها را از حقوقشان محروم ميکنند. به همين دليل براى کسب حقوق بچه‌ها بايد با اين عقب ماندگيها و تعصبات هم مبارزه کرد.

سؤال: بعضى از بزرگترها مخالف شرکت خود کودکان در کمپين‌هاى مبارزاتى براى حقوق کودکان هستند، اما همينطور که ميدانيد (و بخشا "داروگ" هم اين را نشان داده است) واقعيت تلخ کار کودکان و هزاران مشکل ديگر، عملا بخش زيادى از آنها را به اين مبارزه کشانده است. نظر شما در اين باره چيست و چه توصيه‌هايى داريد.

جواب: کودکانى که خودشان قربانى ستم و بى‌حقوقى و استثمارند، مانند ميليونها کودکى که با مزد ناچيز و در شرايط بد کار ميکنند، يا دختران خانواده‌هاى متعصب اسلامى که اجازه زندگى معمولى ازشان سلب ميشود، حتما بايد اعتراض کنند و ميکنند. اما به نظر من، اين با کشيدن بچه‌ها در کشورى مانند سوئد به جلسات سياسى و اعتصاب و تظاهرات خيلى فرق دارد. من با اين دومى خيلى مخالفم. به نظر من پدر و مادرها و مدرسه‌ها و بزرگترها نبايد بچه‌ها را در سنين پايين به فعاليت سياسى و حزب و جلسات خودشان بکشانند. اين مستقل از خط سياسى پدر و مادر، نوعى شستشوى مغزى است. ممکن است براى بعضيها اين که مثلا پدر و مادرى در تظاهرات عکس مارکس و لنين يا نلسون ماندلا و اقبال مسيح را در دست کودکانشان داده باشند، خيلى کار مترقى‌اى بنظر برسد. اما اين بچه همانقدر تحت تأثير پدر و مادر و بزرگترها و بدون استقلال فکر اين کار کرده است، که بچه‌اى که در آن طرف سواستيکا (صليب شکسته فاشيستها) روى بازويش چسبانده‌اند و لااله الى‌الله روى پيشانيش نوشته‌اند. و قبول ميکنيد که اين دومى بشدت تأسف‌آور است. من مخالف کشاندن بچه به حرکات سياسى و مذهبى هستم. برنامه حزب ما صريحا بردن بچه‌ها به اين جور جلسات و تجمعات مذهبى را رد کرده است. به نظر من پدر و مادرى که ميخواهند فرزندشان را آزاديخواه و آزاده بار بياروند، بايد ابزار مستقل انديشيدن را به او بدهند، بايد يک محيط آزاد و آزادانديش براى او فراهم کنند، بايد افکار خرافى و باورهاى سنتى و فشار مغزشوئى نظام تربيتى و رسانه‌ها را با سخنان خود و در زندگى عملى خود جلوى او نقد کنند و در همان حال از او بخواهند که فکر کند، ببيند، بپرسد و در يافتن نظر نهايى خود عجله نکند. يک مسأله ديگر به نظر من اين است که نشان دادن تمام سياهى دنيا، تمام ظلمها، تمام مشقات و پليديها به بچه‌ها کار درستى نيست. دنياى خوشبين و اميدوار بچه را نبايد خراب کرد. بچه "زيادى سياسى" به نظر من به احتمال قوى بزرگسال بى‌تفاوتى از آب در خواهد آمد. يک رکن تلاش دائمى بشر براى تغيير جهان، ورود دائمى نسلهاى جديد به دنيايى است که نابرابرى و عقب ماندگيش برايشان تکان دهنده و غيرقابل پذيرش است. چه لطفى دارد که ما از پيش بچه‌ها را به اين تصوير خاکسترى عادت بدهيم؟

سؤال: کنوانسيون حقوق کودک، سن کودکى را ١٨ سال تعيين کرده و انجام کار حرفه را براى کودکان زير ١٨ سال غير مجاز دانسته، در حالى که برنامه حزب اين سن را ١٦ معرفى کرده است. البته به نظر من ١٦ سال امر دخالت کودکان در زندگى اجتماعى، انتخابات و... را تسهيل ميکند، ولى از طرف ديگر بنا به نظر بسيارى پزشکان و متخصصان، توانايى جسمى براى کار حرفه‌اى در ١٨ سالگى کامل ميشود. نظر شما در اين باره چيست؟

جواب: به نظر من حد نصاب ١٦ سال براى دنياى امروز مناسب‌تر است. جوان ١٦ ساله امروز، حجم بسيار عظيم‌ترى از دانش و اطلاعات و اخبار را نسبت به جوان ١٨ ساله دو دهه قبل در ذهن خود پس و پيش ميکند. در صحنه آموزشى فعال‌تر و درگيرتر است، صاحب نظرتر است. از نظر اخلاقى و فرهنگى مستقل‌تر است، واضح است که شغل و ساعات کار يک جوان ١٦ ساله، حتى يک جوان ١٨ ساله، بايد با مشخصات بدنى‌اش سازگار باشد. اما امروزه نفس اجازه ورود به جامعه و به عالم سياست و فعاليت اقتصادى از ١٦ سالگى معقول‌تر به نظر ميآيد.

No comments:

Post a Comment